- حسینعلی نبوی ـ بامیان
صبحِ زود است. آفتاب سرد زمستانی تازه «نیزهخیز» شده است. شدت سرما، مو را در بدن سیخ میکند. گویا تمام سردی «کوه بابا» برای زیارت «شهمامه» و «صلصال» در قلب شهر بامیان جمع شده است. جادهها از «یخ»، شیشهفرش شده و آبهای جویچهها و رودخانه، همه در زیر فرش بلورین «یخ»، پناه گزیده است. در کنارهای از رودخانه، روبهروی تندیس شکستهی «شهمامه»، تَفتی همچون دود بخاریهای زغالی خانههای کابل بلند است. به پیش میروم، میبینیم که در میان موج بخار، نارنجیپوشان یخ را شکسته و با موزههای بلند در میان آب ایستادهاند و بیل میزنند. با زحمت مواد فاضلهی حیوانات ذبحشدهی قصابان شهر را که در اینجا میریزند، بیرون میکشند و سپس داخل موتر تنظیف شهرداری میاندازند. رودخانهی بامیان که از «کوه بابا» سرچشمه میگیرد، از وسط «درهی خدایان» عبور میکند و شهر بامیان را به دو قسمت شمالی ــ ساحهی سرخ باستانی که تندیسهای «شهمامه» و «صلصال» در آن موقعیت دارد، و جنوبی؛ ساحهی تجاری که مرکز اصلی شهر یعنی بازار کهنهی بامیان است، تقسیمبندی میکند.
مرد جوانی است. برای رفع خستگی از میان آب بیرون میشود و در کنار رودخانه به دیواری تکیه میزند. عبدالغفور نام دارد. در قریهی «خولنکاش» درهی «فولادی» که در چندکیلومتری جنوبغرب شهر بامیان موقعیت دارد به دنیا آمده است. به گفتهی خودش، 32 سال عمر دارد و تا یکسال پیش با بیل و بیلچهاش تنها در میان جویچههای کچالو و «پالیز» بادرنگ در مزرعهی آباییاش در «جستوجوی نان» بود، ولی حالا با همان بیل در میان رودخانه، جویچهها و رُفتن شهر، در تلاش تامین آذوقه است. «پیش از این که در شهرداری بیایم دهقانی میکردم، ولی به خاطر «خشکسالی» با دهقانی نمیتوانستم که خرج خانه را در بیارم. مجبور شدم بیایم در شهرداری کار کنم.»
وقتی سپیده سر میزند و هنوز آفتاب در پُشت کوهها پنهان است، عبدالغفور خانه را به مقصد کار ترک میکند، ولی عصرها زودتر، پیش از غروب آفتاب، به خانه بر میگردد. ساحهی کاریاش هر روز مشخص نیست. ساحهی کار یک روز قبل از سوی اداره و همکاران عبدالغفور، برای فردایشان تعیین میشود. عبدالغفور، یک خانوادهی کوچک چهار نفری دارد. او و همسرش دو فرزند دارند. فرزند اولشان پسر است که قرار است سال آینده شامل مکتب شود. فرزند دومشان دختر است. دو سال بعد به سن هفت سالگی میرسد و مثل برادرش به مکتب خواهد رفت. عبدالغفور در ازای یک ماه کار خود که همه روزه با دمیدن سپیدهی صبح تا پیش از غروب آفتاب انجام میدهد، حدود پنج هزار افغانی حقوق میگیرد. او گاهی به ادارهاش مراجعه میکند تا برایش «اضافهکاری» بدهند، اما با جوابهای ناامیدکنندهای مواجه میشود و برایش میگویند: «آقا اگر میخواهی کار کنی، کار کن؛ اگر کار نمیکنی، برو تا ما بهجای تو کسی دیگری را استخدام کنیم.»
عبدالاحمد حیدری، مدیر تنظیف شهرداری بامیان میگوید: «بودجهای را که شهرداری برای اضافهکاری در نظر میگیرد، بسیار ناچیز است. بههمین دلیل است که برای کارمندان تنظیف یا هیچ اضافهکاری داده نمیشود یا اگر داده هم شود بسیار اندک است.»
به گفتهی آقای حیدری در سال مالی 1397، برای تعداد محدودی از کارمندانش توانسته بهمدت یک ماه یا کمتر از آن، در مقابل «اضافهکاری» دستمزد بدهند. به باور او، این مشکل عمومی است و تنها مختص به شهرداری بامیان نیست.
او میگوید که در استخدام کارمندان برای «اضافهکاری» یک سلسله ملاحظات اداری در نظر گرفته میشود: «برای آنهایی که در «شفت» شب کار میکنند، حدود پنجاه درصد اضافهکاری در نظر گرفته میشود، برای رانندهگان و کسانیکه با «اسکواتور» کار میکنند، صددرصد اضافهکاری در نظر گرفته میشود، چون اینها در بدل مزد عادی «بست هفتم» که برایشان داده میشود، حاضر بهکار نمیشوند. اما برای دیگر کارمندان عادی تنظیف که برای صفایی شهر در «بست هشتم» کار میکنند، معاش عادیشان حواله میشود و به نوبت برایشان اضافهکاری در نظر گرفته میشود که شاید سالانه یک ماه برایشان برسد.»
به گفتهی عبدالاحمد حیدری، بودجهی اضافی سالانهی شهرداری بامیان حدود دو صد هزار افغانی است که بر اساس ضرورت، برای کارمندان در بدل «اضافهکاری» فرستاده میشود.
شهرداری بامیان، در کنار دستمزد و ابزارهای کاری که برای کارمندان اداره تنظیف فراهم میسازد، سالانه دو بار برای آنها لباسهای کاری نیز توزیع میکند.
به گفتهی عبدالغفور، این لباس کاری شامل یک دست پیرهن و شلوار، یک جفت دستکش و یک جفت موزه است که در هر شش ماه برای کارمندان توزیع میشود. استفاده از این لباس به جز از دستکش که هنگام ضرورت توزیع میشود، از یک نیمه تا نیمهی دیگر سال برای کارمندان کافی نیست و زودتر از آن فرسوده میشود. عبدالغفور و همکارانش مجبورند تا با هزینهی شخصی لوازمی همچون دستکش و موزه بخرند. آنگونه که عبدالغفور میگوید، دستکشهایی که توزیع میشود، معمولا کیفیت چندانی ندارد: «این دستکش را خودم از پول خود خریدهام. شاید دهـدوازده روز کفایت کند.»
«سختترین کار»
عبدالغفور، تمامی کارهای تنظیفی در شهر را کار شاقه و «سخت» میداند. اما «سختترین» کار برای او، جمعآوری اجساد مردهی سگان ولگرد است. چندین بار است که عبدالغفور و همکارانش هنگام جمعآوری اجساد سگان ولگرد و انتقال آن مسموم شدهاند.
عبدالحمید حیدری، مدیر تنظیف شهرداری بامیان میگوید که تا پیش از این سگان ولگرد بنابه درخواست مردم محل از سوی این اداره با همکاری ریاست صحت عامه و ریاست محیط زیست بامیان از طریق خوراندن مواد سمی از بین برده میشد.
«برنامهی از بین بردن سگهای ولگرد طوری بود که یک مقدار طعمه از طرف شهرداری که مواد زهری آن از طرف ریاست صحت عامه تهیه میشد با همکاری رییس محل درجایی که سگهای ولگرد گشت و گذار میکرد، گذاشته میشد، تا سگهای ولگرد مواد سمی میخوردن و میمردند.»
جمعآوری لاشههای سگهای ولگرد، بهعهده شهرداری است و ریاست محیط زیست از جریان آن صرف نظارت میکند. اما بر اساس مقررهی جدید شهرداریها، سگهای ولگرد دیگر از بین برده نمیشوند؛ بلکه با تطبیق واکسین مخصوص، عقیم ساخته میشوند.
آقای حیدری میگوید، شهر بامیان دارای چهارناحیهی شهری است و به تعداد 22 کارمند تنظیف در ساحات پلانی شهر، خدمات شهری را انجام میدهند.