جدال لفظی میان دو همسایه در کابل جان یک کودک دوازده ساله را گرفت. آمر حوزهی نهم امنیتی پولیس کابل میگوید که این کودک در جریان یک مشاجرهی لفظی میان اعضای دو خانوادهی همسایه در یکی از بخشهای این حوزه، با شلیک گلولهی تفنگچه کشته شد.
برادرم را پنهان کنید!
سمیعالله، دوازده ساله و دانشآموز صنف شش مکتب بود. او روز سهشنبهی هفتهی گذشته (27 قوس) در جریان یک تنش لفظی در حالی کشته شد که میخواست از جنگ و درگیری جلوگیری کند.
حوالی ساعت دوی بعد از ظهر روز سهشنبه دروازهی خانهی «عبداللهقاسم فروتن» باشندهی قلعهی سلطان محمد در یکهتوت کابل کوبیده شد.
صدایی که در همان آغاز مو به تن سمیع اللهی دوازده ساله سیخ کرد. مادر سمیعالله به روزنامه اطلاعات روز گفت: «بعد از دقالباب دروازهی خانه، سمیعالله به پشت در رفت. طولی نکشید که دواندوان برگشت و گفت برادرش را پنهان کنیم که او را میکشند. من برای این که بدانم ماجرا چیست، به سوی در حویلی رفتم. چند پسر را دم در دیدم. آنها مسلح به چاقو و تفنگچه بودند…»
به نقل از اهالی محله، شش پسر جوان به پیشقراولی فردی مشهور به «بچه مست عالم» به در خانهی عبداللهقاسم فروتن با برچه میکوبیدند و سعی میکردند به خانه داخل شوند.
آنها به دنبال رامش، برادر بزرگ سمیعالله بودند.
همهچیز از یک دشنام ناموسی آغاز شد
رامش شانزده، ساله دانشآموز صنف دهم مکتب است. او بر خلاف سمیعالله برادر کوچکش، به خواست پدر باید تنها درسهایش را بخواند تا بتواند در آزمون کانکور موفق شده و به دانشگاه راه یابد.
به نقل از مردم محل، مصروفیت رامش صرفا به رفتن به مکتب و کورس خلاصه میشد. به ندرت در بیرون از خانه دیده میشده است.
رامش میگوید که چند روز پیش از این رویداد، او برخلاف پوشش معمول و همیشگیاش، شلوار پوشیده و در مسیر رفتن به یک آموزشگاه، «مست عالم» او را به تمسخر میگیرد: «همیشه پیراهن و تنبان (پوشش سنتی مردانه در افغانستان ) میپوشیدم اما آن روز پس از فراغت از مکتب، فرصت دست نداد که لباس تعویض کنم. با یونیفورم مکتب، به آموزشگاه رفتم. در مسیر راه، با مست عالم روبهرو شدم. شانهبهشانهام کوبید. به دلیل شتابی که داشتم، توجهی نکردم و به راهم ادامه دادم. چند گام دورتر، دشنامهایش به گوشم رسید. باز هم سعی کردم به خودم مسلط باشم اما دشنامهایش بیشتر و به خواهر و مادرم رسید. برگشتم، سیلییی به صورتش زدم و به راهم ادامه دادم.»
با سر بنداژ شده و بغضی در گلو، افسوس میخورد که کاش بیتوجه به دشنامها، سیلی نمیزد و بنای یک دشمنی خونین میان بچههای کوچه نمیگذاشت.
رامش میگوید که پس از شنیدن نصیحت یکی از اهالی کوچه که به او گفته بود خودش را با افراد خطرناکی چون «مست عالم» درگیر نکند، از پدرش میخواهد که به خانهی او رفته و بنای آشتی بگذارد اما فرصت دست نداده بود.
روز سهشنبه پیش از آن که عبدالقاسم پدر سمیع برای معذرتخواهی به خانهی مست عالم برود، او با پنج همراه، به خانهی آنها یورش میبرند. سمیعالله کشته میشود و رامش از ناحیهی سر به ضرب قنداق تفنگچه، زخم بر میدارد.
آذان ملای غریب
عمهی سمیع میگوید: «وقتی دروازهی حویلی زده شد، برای جلوگیری از بدتر شدن وضع، رامش را گرفتم تا از خارج شدناش جلوگیری کنم. مادرش رفته بود که از ورود افراد مسلح به خانه جلوگیری کند. سمیعالله برای درخواست کمک از مردم محل به پشت بام رفت…»
سمیع از پشت بام، مردم محل را به کمک میطلبد. او همزمان از افراد مسلح خواهش میکند که از تفنگ و چاقویشان استفاده نکنند.
رفتن به پشت بام خانه، برای سمیعالله، آخرین بالارفتن زندگیاش بود. دو شلیک هوایی برای خلق وحشت در میان اهالی قلعهی محمدسلطان در یکهتوت کابل، احتمالا دلیل شنیده نشدن صدای سمیعالله برای کمک بود.
شلیک سوم او را از پشت بام به زیر انداخت. هیچ کس، به کمک او و خانوادهاش نشتافت.
مادر سمیعالله که مشاهد واپسین لحظات زندگی فرزندش بود، آخرین حرفهای پسرش را با اشک و ناله، باز میگوید: «کسی به فریادهایش برای درخواست کمک، پاسخ نداد. از پشت بام به افراد مسلح میگفت اگر غیرت دارند، با تفنگچه و چاقو پشت در خانهی کسی نیایند. او از افراد مسلح خواهش میکرد که اسلحهیشان را کنار گذاشته و بدون دشنام دادن، حرف بزنند.»
تفنگها به زمین گذاشته نشد و رو به بالا، با شکافتن صورت و سر سمیعالله، به زندگیاش پایان داد. مادرش میگوید: «صدای شلیک بلند شد. سمیعالله از پشت بام به پایین افتاد. تلاشهای ما برای نجات زندگیاش نتیجه نداد.»
به نقل از مردم محل، پولیس حوزهی نهم امنیتی کابل، پس از چهل دقیقه تأخیر وقتی به محل حادثه میرسند که ضاربان پس از یک کشته و زخمی، از محل فرار میکنند. مسوولان حوزهی نهم امنیتی پولیس کابل، تأخیرشان در رسیدن به محل حادثه را رد میکنند.
دستیار پدر
سمیع الله، دستیار پدرش بود و با دستفروشی در چرخش چرخ اقتصاد خانوادهی ده نفریاش سهم میگرفت.
اهالی قلعهی محمدسلطان در یکهتوت میگویند سمیعالله، شجاع و پرتلاش بود و در راستای کمک به پدرش، در اوقات فراغت روزانه، در مکروریانها، بولانی میفروخت.
او پنج دختر و دو پسر داشت. اکنون او دستیارش را از دست داده و ترس از دست دادن دیگر فرزندانش، خواب از او ربوده است. در این ترس، او تنها نیست. همسایههایش نیز میترسند. یکی از همسایگانش به اطلاعات روز گفت: «از چند روز به این سو، محله را وحشت گرفته است. جدال لفظی میان دو جوان به قتل منجر شد. این اتفاق به معنای خلق شدن یک دشمنی خونی ست. ما دیگر امنیت نداریم.»
پدر سمیعالله میگوید اگر نهادهای مسوول بهزودی به این پرونده رسیدگی و قاتل را دستگیر نکند، او خود دست به کار خواهد شد: «اگر نهادهای مسوول این پرونده را پیگیری نکنند، بر مبنای قانون جنگ عمل خواهیم کرد. در آن صورت کسی نمیتواند از من پاسخ بخواهد.»
مادر سمیعالله میگوید که تا کنون قاتل فرزندش دستگیر نشده و اگر نهادهای مسوول در پیگیری پرونده کوتاهی کنند، او خودش را در خانهی قاتل آتش میزند.
بسم الله تابان آمر حوزهی نهم امنیتی کابل اما میگوید که دو نفر از افراد نزدیک به فرد ضارب دستگیر شده و تلاشها برای دستگیری ضارب جریان دارد: «بهزودی، قاتل به پنجهی قانون سپرده خواهد شد و دیگر افرادی که نظم عمومی را اخلال میکنند، جمعآوری خواهد شد.»