جای خالی همدلی در مناسبات اجتماعی و سیاسی ما

جای خالی همدلی در مناسبات اجتماعی و سیاسی ما

عبدالظاهر مدقق


بحث همدلی و نگاه همدلانه پیشینه‌ی نسبتا طولانی دارد. شاید ماکس وبر اولین کسی باشد که موضوع درک همدلانه را وارد ادبیات روش‌شناسی علوم اجتماعی کرد. کسانی که با ادبیات علوم اجتماعی آشنایند، درباره‌ی جامعه‌شناسی تفهُمی وبر آگاهی دارند. نظریه‌ی ماکس وبر در زمینه‌یی بروز می‌کند که معتقد است برخی تئوری ها در علوم اجتماعی نتوانسته‌اند واقعیت‌های انسانی را به طور دقیق درک و فهم کنند. او به این نظر بود دنیای انسانی بسیار پیچیده تر از آنی است که تصور می‌شود. مشکل در برخی از تئوری‌های علوم اجتماعی از نظر او این بود که نگاه به اعمال آدمیان به رفتار‌های بدون معنا تقلیل یافته است. او ترجیح می‌داد به جای کلمه‌ی رفتار از  مفهوم کنش/ عمل(Action)  یعنی رفتار معنا‌دار استفاده کند.

نظریه‌ی جامعه شناسی تفهُمی بر این اصل استوار است که رفتار آدم‌‌ها معنا‌دار است. یک محقق و عالم اجتماعی کارش این است که این معنا را درک کند و بفهمد. در چنین فضایی مفهوم درک همدلانه به میان می‌آید.

مفهوم درک همدلانه در ادبیات علوم اجتماعی بیشتر در میان مردم‌شناسان توسعه پیدا کرده است. روش مشاهده‌ی مشارکتی تدبیری برای عملی‌سازی مفهوم درک همدلانه است. مشاهده‌ی مشارکتی روشی است که محقق وقتی می‌خواهد درباره‌ی جامعه‌یی تحقیق کند، عضوی از آن جامعه می‌شود تا بتواند عمق و معنای رفتار افراد مورد مطالعه را درک و فهم کند. به عبارت دیگر محقق در صدد آن است که دنیا را از چشم آن‌ها ببیند. ‌از نظر مردم‌شناسان وقتی قادر خواهیم بود معنای رفتار و عملی را درک کنیم که خود را در آن موقعیت قرار دهیم. در چنین وضعیتی تا حدودی می‌توانیم معنای رفتار دیگران را درک کنیم. چنین روشی باعث شده است که مفهومی به نام خرافات در ادبیات مردم شناسان رنگ ببازد. کار‌های مردم‌شناسان کمک  کرده است درک دقیق‌تری از جوامع توسعه‌نیافته به دست‌رس ما قرار گیرد.

همدلی در مناسبات اجتماعی

بحث همدلی یکی از بحث‌های مهم و اساسی در آموزش صلح و روان‌شناسی اجتماعی شده است. بحث همدلی از سطح اکادمیک وارد دنیای تعامل بین آدم‌ها شده تا فضای درک متقابل موثر را ایجاد نماید. همدلی در آموزش صلح به این معناست که وقتی دیگری عمل یا نظر من مخالفت دارد، او را درک کنیم.

همدلی به معنای حوصله و تحمل هم نیست. حوصله و تحمل به عنوان یک ویژگی اخلاقی هر چند ارزشمند و تا حدودی موثر است اما نمی‌تواند مشکل را حل کند. دلیل آن این است که آستانه‌ی تحمل مرزی دارد و روزی لبریز می‌شود. درک همدلانه در ادبیات صلح به معنای دل‌سوزی و ترحم هم نیست. ترحم و دل‌سوزی از نظر اخلاقی کاری پسندیده و یک فضیلت اخلاقی است اما به عنوان یک راهکار قابل تعمیم در مناسبات اجتماعی راه‌گشا نیست.

برای آن‌که تحمل به صورت سیستماتیک ایجاد شود یک واسطه در کار است و آن واسطه درک همدلانه است. درک همدلانه کمک می‌کند دلایل و معنای رفتار دیگران را درک کنیم. از نظر روشی درک همدلانه وقتی رخ می‌دهد که خود را جای طرف مقابل یا مخالف خود قرار دهیم و بعد ببینیم که اگر من جای او بودم چه کار می‌کردم. مثال‌های زیادی از این دست وجود دارد. مثلا وقتی با پولیسی که  تلاشی می‌کند مواجه می‌شویم، عمدتا برداشت این است که آن‌ها با خشونت برخورد می‌کنند و ما انتظار داریم که با ما محترمانه برخورد کند. این توقعی است که قبل از درک همدلانه وجود دارد. اما اگر معلومات خود را بیشتر کنیم و  بدانیم که پولیسی که به خاطر تلاشی در شب چندین ساعت کنار سرک سر پا ایستاده است، ‌در این فاصله ممکن است به او غذا و نوشیدنی نرسیده و احتمال هم دارد که بی‌خواب باشد و سرما هم مزید بر علت شده است. اگر این معلومات را داشته باشیم در آن صورت احتمالا دیدگاه و توقع ما درباره‌ی برخورد پولیس فرق می‌کند. این درک سبب می‌شود تحمل ما بیشتر شود و در آن صورت اگر پولیس حتا پرخاش هم کند برای ما احتمالا قابل تحمل خواهد بود. ‌

وقتی در چنین حالت ذهنی قرار داشته باشیم این احتمال زیاد می‌شود که هنگامی از کنار پولیس تلاشی می‌گذریم به او سلام کنیم و او به خاطر این‌که در طول شب هیچ کس به او سلام نکرده دچار شگفتی و به تدریج یک احساس مثبت پیدا کند. این تغییر در رفتار ما به صورت متقابل یک برداشت مثبت را ایجاد می‌کند و باعث انتشار انرژی مثبت در جامعه می‌شود.

این تغییر حاصل نگاه همدلانه است. نگاه همدلانه می‌تواند از وقوع بسیاری از مشکلات جلوگیری ‌کند.

همدلی در مناسبات سیاسی

باراک اوباما در کتاب جسارت امید، بحث مفصلی را درباره‌ی همدلی در مناسبات سیاسی دارد. از نظر او نگاه همدلانه باعث می‌شود مناسبات سیاسی تلطیف شود. او درباره‌ی مثال‌های زیادی از موضوعات سیاسی و اجتماعی بحث می‌کند. از جمله می‌گوید نگهداری سلاح در خانه از دید یک دموکرات معنای بسیار بدی دارد اما یک جمهوری‌خواه طرفدار نگهداری سلاح در خانه است. در چارچوب فکری درک همدلانه، او می‌گوید این را باید درک کنیم معنایی را که نگهداری اسلحه برای یک جمهوری‌خواه دارد با معنایی که یک دموکرات از آن برداشت می‌کند متفاوت است. نگهداری سلاح از دید یک جمهوری‌خواه نماد قدرت و عزت است در حالی‌که یک دموکرات این کار را بسیار منفی و به معنای خشونت‌طلبی تفسیر می‌کند. تصمیم‌گیری در موضوع قانونی شدن سقط جنین را هم با همین چارچوب تحلیل می‌کند. اوباما می‌گوید وقتی درباره‌ی قانونی‌شدن سقط جنین صحبت می‌شود؛ باید دیده شود نظر کسی که می‌خواهد سقط جنین کند چیست. اگر کسی خود را  در جایگاه کسی که سقط جنین می‌کند قرار دهد، شاید به این نتیجه برسد که قانونی‌شدن سقط جنین کار درستی است. او بر این باور است ‌که اغلب کسانی که سقط جنین می‌کنند، یا قربانی تجاوز بوده‌اند، یا به شکل ناخواسته حامله شده‌اند.

جای خالی همدلی در مناسبات اجتماعی و سیاسی ما

در کنار بسیاری از مشکلاتی که داریم، یکی از مشکلات ما جای خالی درک همدلانه در مناسبات اجتماعی و سیاسی است. ما ملت قضاوت پیشه‌یی هستیم. ما درباره‌ی رفتار‌های همدیگر قضاوت می‌کنیم و عمدتا قضاوت‌های ما منفی است. یکی از استادان دانشگاه امریکایی به نام مایکل رینهارد در سال‌‌های 2010 تا 2014 به مدت چهار سال در افغانستان تحقیق می‌کرد. او همه‌ساله به کابل می‌آمد و درباره‌ی دیدگاه حدود 400 محصل در موسسات تحصیلات عالی دولتی و خصوصی کابل مصاحبه داشت. گروه هدف تحقیق او دانشجویان مشخصی بودند که طی چهار سال پیاپی مورد مطالعه قرار گرفته بودند. او می‌خواست بداند که آموزش‌های دانشگاهی چه تغییراتی را در نگرش‌ها و ارزش‌های دانشجویان به وجود می‌آورد. جدا از نتایج تحقیق او، یک روز پرسیدم به نظر خودت مهمترین مشکل افغانستان چیست؟ او گفت: «مهمترین مشکل شما نبود سرمایه‌ی اجتماعی و اعتماد است. این‌جا بیشتر مردم، تقریبا به همه چیز مشکوک‌ اند و بیشتر اوقات فکر می‌کنند توطئه‌یی در کار است. این بی‌اعتمادی در سطح میان‌فردی، نهادی و سیاسی است. بیشتر مردم فکر می‌کنند سیاست‌مداران دروغ می‌گویند، همسایه‌ها دروغ می‌گویند، فرزندان‌شان دروغ می‌گویند.»

شواهد دیگری نیز وجود دارد که این فرضیه را تایید می‌کند. متاسفانه در کشور جنگ همه علیه همه در جریان است.  از دست رفتن سرمایه‌ی اجتماعی در کشور فضا را بسیار آشفته کرده است. فضای قضاوت‌های از سر نفرت در بین سخنگویان اقوام ساکن کشور زیاد شده است. ما منتظریم و رصد می‌کنیم که از همدیگر یک نقطه‌ی منفی را پیدا کنیم و پیرامون آن مانور بدهیم. ما اعمال و گفتار همدیگر را نمی‌بینیم و گوش نمی‌دهیم تا بفهمیم بلکه آن‌ها را می‌بینیم و گوش می‌دهیم تا بتوانیم بهانه‌یی برای محکوم کردن و نفرت‌پراگنی پیدا کنیم و از این کار خود لذت هم می‌بریم. فهمیده‌ها و تحصیل‌کرده‌های ما در سطوح مختلف، کار‌شان این شده که استدلال‌های بهتری در محکومیت دیگری پیدا کنند و به خاطر این کار مورد تحسین و تشویق قرار می‌گیرند.

شخص معتاد به مواد مخدر هربار با کشیدن مواد لذت کوتاهی را تجربه می‌کند اما در واقع با کشیدن آن مواد خود را به مرگ نزدیک‌تر می‌کند. آیا وضعیت ما وضعیت همان شخص معتاد به مواد مخدر نیست؟

اتفاقات اخیر حالا نامش را هر چه می‌گذارید، فضا را برای یک مخاصمه‌ی تمام‌عیار فراهم کرد. نمایندگان پارلمان، تحصیل‌کردگان و عموم مردم، هر دو جبهه تا توانستند همدیگر را محکوم کردند و مثل همان  معتاد لحظاتی لذت بردند.

اما آیا واقعا نمی‌دانیم که این نفرت‌پراگنی‌ها چه سرانجامی را برای ما رقم می‌زند؟ آیا وقت آن نرسیده که دیدگاه خود را تغییر بدهیم؟ به قضایا به گونه‌ی دیگری بنگریم؟ یک‌بار نمی‌شود خود را جای یکدیگر قرار دهیم؟  هر دو گروه طرفدار و مخالف اتفاقات اخیر نمی‌توانند حد اقل نیم ساعت خود را جای یکدیگر بگذارند و اوضاع و احوال را از دید یکدیگر ببینند؟

برای حداقل 10 دقیقه خود را جای یکدیگر قرار دهیم و درباره‌ی وضعیت همدیگر فکر کنیم. در جدول ذیل دو سوال را از مخالفان و موافقان تظاهرات اخیر پرسیده‌ام:

بیش از هر زمان دیگری نیاز به درک متقابل همدلانه داریم. از  همدیگر سوال کنیم:

اگر تو جای من بودی چه می‌کردی؟ بگو اصلا در آیینه نظر انداختی آیا به چشمانت؟

وقتی به این سوالات پاسخ می‌دهیم به آیینه نگاه کنیم، به چشمان خود ببینیم، جرات دروغ گفتن به خود را هم داریم؟

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *