هفتهی قبل مسکو دومین و نخستین نشست صلح میان طالبان و نمایندگان شورای عالی صلح افغانستان را میزبانی کرد. در این نشست، امریکا و دولت افغانستان رسماً اشتراک نکردند. هرچند نمایندهیی از امریکا در آن حضور داشت، اما به گفتهی یکی از نمایندگان طالبان، لب به سخن نیاورد. آیا نشست مسکو در غیابِ امریکا و نیز تلاشهای اخیر زلمی خلیلزاد برای صلح افغانستان، نتیجهبخش خواهد بود؟
برخیها تحرک و نقش کشورها از جمله روسیه، پیرامون صلح افغانستان را خوشبینانه نگریسته و آن را با اهمیت میخوانند. برخی دیگر اما کلید صلح را در دست پاکستان میبینند. آنها به این نظرند که اگر پاکستان بخواهد تا بر طالبان فشار بیاورد، روزنهی صلح و پایان جنگ گشوده خواهد شد. عدهیی دیگر به شمول حامد کرزی، رییسجمهور پیشین، به این باورند که کلید صلح در دست امریکا است. به باور او اگر امریکا بخواهد در کمترین زمان ممکن میتواند شرایط صلح و پایان جنگ در افغانستان را آماده سازد. با توجه به این، چرا ایالات متحدهی امریکا با در نظر داشتِ هزینهی گزاف نظامی و نیز مخالفت افکار عمومی با جنگ افغانستان، خواهان پایان آن نیست؟
امریکاییان زمانی مسألهی صلح افغانستان را جدی گرفتند که پس از هفدهسال برای بار نخست نظامیان طالب، در آتشبسِ سهروزه (در عید رمضان) نیروهای امنیتی را به آغوش کشیدند. شاید این رفتار غیرمعمول، دو ذهنیت را نزد امریکاییان به وجود آورده بود که با میلیاردها دالر هزینه و دهها هزار تلفات و نیز هفدهسال جنگ، چگونه این همه یکشبه تغییر کرد. پهلوی دیگر آن اینکه امریکاییان احتمالاً این رویکرد را نتیجهیی نزدیکی روسها با طالبان، و یا بازیهای دیگری که حضور غرب به ویژه امریکا در افغانستان را به چالش بکشد، تعبیر کردهباشند. چنانچه انتقاد جنرال نکلسون، فرمانده امریکایی ناتو، در پایان ماموریتش از روسیه بیشتر شده بود. حال هرچه که بود، پس از آتشبس سهروزه، گفتوگوهای رسمی و شتابزدهیی امریکا با طالبان آغاز گردید.
چنانکه برای نخستینبار وزارت خارجهی امریکا از مذاکرات مستقیم “آلیس ویلز” معاون وزارت خارجه با طالبان در دوحه، پایتخت قطر خبر داد. پس از آن زلمی خلیلزاد به عنوان فرستادهی ویژه در امور صلح افغانستان، تعیین گردید. این چشمانداز امریکایی برای بسیاری امیدِ آغاز صلح و پایان جنگ را به وجود آورده است. بدون شک آزادسازی ملابرادر پس از هشتسال زندان، ترور جنرال عبدالرازق به عنوان سرسختترین دشمن طالب و نیز قتل مولانا سمیعالحق بیربط به گفتوگوهای صلح نیست. در این اواخر چشمانداز روسی هم پیرامون صلح گشوده شده. آیا مسکو در شرایط کنونی در موقفی است که بتواند گره هفدهسالهی جنگ افغانستان را باز کند؟
در حال حاضر تنها چیزی که روسها با خود دارند، داشتن روابط با طالبان است، طالبانی که همواره خواهان گفتوگوی مستقیم با امریکاییها است. افزون بر این روسها نه به این حد از توان اقتصادی برخوردارند، و نه هم افکارِ ایدیولوژیک به سان کمونیزم را با خود دارند که این همه اهداف و استراتژی امریکا را به چالش بکشند. با این وجود آنچه که روابط روسها با طالبان را نزدیک ساخته است، دیدگاه مشترک آنها پیرامون وحشت و دهشتِ داعش است. چنانچه وزیر خارجهی روسیه در نشست مسکو بیان داشت: «داعش با حمایت از بیرون، در حال انجام اقداماتی است که تا افغانستان را به پایگاه خود تبدیل سازند و از آنجا به کشورهای آسیای میانه و منطقه عملیات خود را گسترش دهند.» لاوروف، هدف از نشست مسکو را «کمک به افغانها» و از بین بردن «تهدیدات تروریستی» اعلام داشت.
واقعیت این است که روسها بر نیاتِ امریکا پیرامون مبارزه با ترورزم، به ویژه پس از گسترش داعش در افغانستان، مشکوک هستند. اما طالبان، داعش را پروژهیی بدیل برای خود در این حوزه میدانند، در غیر این، روسها هیچ سنخیتی فکری و سیاسی با طالبان ندارند. چنانچه در آغاز حمله به افغانستان با نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا، بر ضد طالبان همکاری کردند. اهداف ناگفتهیی امریکا نه تنها روسها بلکه کشورهای همسایه و چین را نیز مشکوک ساخته است. تحرکات و رفتو آمدهای اخیر دیپلوماتها و نظامیان چینی به ویژه در سرحد بدخشان احتمالاً به همین منظور است.
اما نشست مسکو و تحرک روسها آنچنان که وزیر خارجهی روسیه آن را از بین بردن “تهدیدات تروریستی” عنوان کرد، شاید اهداف دورتر و درازمدت باشد، اما در شرایط کنونی این تحرک را میتوان نخستین گامِ برگشت روسها در صلح و جنگ افغانستان عنوان کرد. به عبارت دیگر، نشست مسکو تنها بازی دیپلوماتیک است که به هدف نقش گرفتن روسیه در چگونگی بحران افغانستان، هرچند در ابتدا در حد یک نشست هم بوده باشد، راهاندازی شده است.
بدون شک چگونگی حل بحران افغانستان آنهم در حضور داشت امریکا، برای کشور سومی دشوار و حتا به دور از واقعیت خواهد بود. زیرا در حال حاضر امریکا در موقفی است که بتواند همهی طرفها به شمول پاکستان و حتا سران طالبان را بر آنچه که رسیدن به صلح و پایان جنگ عنوان میشود، آماده سازد. مگر چنین نخواهد شد، زیرا از روند جنگِ هفدهساله معلوم میشود که مقصد این گونه نیست.
شخصاً من بدبین به صلح و آرامش مردم زجر دیدهیی خود نیستم، ولی آنچه مسلم است، حداقل تا اکنون چشماندازی روشن برای صلح به نظر نمیرسد. احتمالاً گفتوگوهایی را که خلیلزاد روی دست گرفته تحقق یابد، اما نه به قیمتِ رسیدن به صلح و پایان جنگ، بل با نزدیکی و ادغام عدهیی از طالبان به سان حزب اسلامی حکمتیار و با این تفاوت که طالبان اینبار با توجه به حملات تهاجمی و گسترده، از موقف بالاتری برخوردارند.
برخی منابع از گفتوگوهای خلیلزاد با طالبان چنین میگویند که طالبان هرچند سخن از خروج کامل نیروهای خارجی ـ امریکا به زبان میآورند، اما بحثهای درونی بیشتر بر محدود شدن تعداد پایگاههای امریکا در افغانستان میچرخد. اگر چنین باشد امریکا میتواند علاوه بر سفارتش در کابل، نیروهای مورد نیازش را در دو پایگاه حفظ نماید. آنچه که در عراق، ظرفیت سیاسی و نظامیاش را ـ در داخل یکی از بزرگترین سفارتخانههای جهان ـ نگهداشته است.
از چشماندازِ صلح روسی و امریکایی، معلوم میشود که روسها در تلاشند تا آرامآرام در چگونگی جنگ و صلح افغانستان نقش یابند، و اما ایالات متحدهی امریکا مشغول مذکرات صلح به عنوان دستآوردِ هفدهسالهیی خود هستند، مذاکراتی که نتایج آن رسیدن به صلح و پایان جنگ نخواهد بود.
درین میان اما نقش دولت افغانستان در کجای این بازی است؛ به گفتهی فضلالرحمان اوریا، سخنگوی ائتلاف ملی بزرگ: «حکومت وحدت ملی، در حال حاضر، در حاشیهی مباحث مربوط به صلح قرار دارد و تمامی بازیها در این زمینه از سوی امریکا و روسیه انجام میشود.» حال تنها اقبال در دست ماست که بیازمایم به صلح (پایان جنگ) دست خواهیم یافت و یا خیر، در غیر آن از برنامههای خارجیها معلوم است که آنها به دنبال صلح به معنای پایان جنگ نیستند.