مُردن در فراموشی مطلق؛ خدا حافظ‌تان!  

مُردن در فراموشی مطلق؛ خدا حافظ‌تان!  

پنجمین شبِ حمله در ولسوالی جاغوری با خبر تأسف‌برانگیزی پایان یافت؛ دست‌کم 25 عضو نیروهای کماندو و حداقل 15 تن از باشندگان ولسوالی جاغوری در حمله‌ی شبانه‌ی طالبان جان باختند. این آمار حداقلی از تلفات انسانی یک شب حمله در منطقه‌ی حوتقول ولسوالی جاغوری است و البته که این خبر، روایتی است که رسانه‌ها از میان ابعاد گسترده‌تر یک فاجعه‌ی بزرگ در ولایت غزنی برداشت و با ارقام متفاوت دیروز منتشر کردند.

حاجی محمد در قریه‌ی تبقوس جاغوری در آخرین دقایق شب گذشته میزبان یک کاستر مهمان اجباری و ناخوانده بود که عمدتاً زنان و آخرین اطفال برجا مانده از پنج شبانه روز جنگ در منطقه‌ی حوتقول را  منتقل می‌کردند. رضا (مستعار) از صبح دیروز تا حوالی ساعت 2، دریافت که مادرش کجاست. او به حاجی محمد زنگ زد و حاجی در میان انبوه از ماتم و گریه‌ی آوارگانی که در خانه‌اش مهمان بودند، گوشی را به مادر محمد داد. مادر محمد نتوانست یک کلمه با پسرش صحبت کند، جز اینکه پرسید: آیا پدرت زنده است؟ تمام خانه گریه می‌کردند و فریاد کودکان درمیان کوه‌های تنگ و بی‌رحم تبقوس، قیامتی عینی برپا کرده بود.

شب سوم یا چهارم جنگ، اکثر شبکه‌های مخابراتی در جاغوری از کار افتادند. دیروز زمانی که حاجی محمد تمامی بازارهای مستقر در مرکز جاغوری را دور زده بود، ناکام شد و آخرش سیم کارت فعالی برای تماس با بچه‌هایش از بازارهای عمدتا مسدود جاغوری پیدا نتوانست. او با تلفون یکی از همراهان به پسرش در بامیان زنگ می‌زند و می‌پرسد که مادرت زنگ نزده؟ او کجاست؟

غلام که با اطلاعات روز از جنگ دیروز صحبت کرده می‌گوید، 33 جنازه را فقط در دو مسجد (گرگ و کولی) جمع‌آوری کردیم. «آتی فلانی است، بچه فلانی است و فلانی است…» غلام در حالی که نفس‌‌نفس می‌زند، گزارش می‌دهد؛ به این امید که صدایش تأثیری بر وضعیت و توجه دولت داشته باشد، هیچ تصویری از مناطق دیگر غزنی ندارد.

دیشب همزمان با جنگ در جاغوری، ولسوالی مالستان در نبرد شدید با طالبان، مملو از بوی باروت و صدای جنگ و رقص گلوله‌ها در آسمان بود. مردم در اطراف مرکز ولسوالی در حالی که هیچ خبری از خانه‌ها و اموال‌شان نداشتند، خوشحالی‌شان این بود که ولسوالی در کنترل نیروهای دولتی است و خبر شکست خوردن طالبان سرمای بی‌رحم مالستان را برای‌شان تحمل‌پذیر کرد.

بیرون از اطراف ولسوالی، مناطق دیگر مالستان، میزبان بی‌شمار آوارگان بود؛ آوارگانی که حدودا دو هفته قبل از قریه‌های کندلان و حسینی ارزگان خاص به اطراف ولسوالی آمده بودند و اکنون با صاحب خانه به مناطق دیگر آواره شده‌اند.

رازق زمانی که در شفاخانه‌ی 400 بستر پولیس در کابل، زخم‌هایش التیام یافت، خبرها بر مغز و روانش این گونه آوار شد: پدرت کشته شده، دو برادر (کوچکتر و بزرگتر از خودش) کشته شده‌اند، یک برادرت لادرک است، خانه‌ی‌تان را آتش زده‌اند، نمی‌دانیم مادر و بقیه‌ی خانواده‌ات کجا هستند. این خبر را زخمیان جدیدتری که از شب دوم و سوم جنگ رسیده بودند برایش قصه کردند. افرادی که در سه شب اول جنگ شمار‌شان فقط در کابل به 27 تن رسیده است. جاوید در بهت و حیرانی کامل از حضور رفیقان جدیدتر در شفاخانه پا به بیرون زد و دیروز از شفاخانه 400 بستر فرار کرد تا خودش را به جبهه‌ی جنگ در جاغوری برساند؛ با تمام زخم‌های تنش و زخم‌های بزرگ و بزرگتری که در روانش انبار شده است.

پنجمین شب جنگ به امید حمایت هوایی و وعده‌های تکراری دولت در حالی گذشت که آخرین گزارش‌ها، کشته و زخمی‌شدن در حدود 100 تن در جنگ حوتقول را مخابره می‌کند. صدها طالب اکنون از دست کم پنج نقطه‌ی مرزی دست به دست هم داده‌اند که یک فاجعه‌ی بزرگ انسانی را در جاغوری رقم بزنند. فاجعه‌یی که تاکنون هزاران انسان را آواراه کرده است. تمامی مکاتب جاغوی تعطیل است، شفاخانه‌ها از عرضه‌ی خدمات بازمانده‌اند، بازارهای مرزی بسته شده‌اند، هزاران خانه خالی است و اموال و دارایی‌های مردم در معرض یک تعرض و چپاول گروهی. این فقط یک واقعیت کوچک از فاجعه‌ی بزرگتری است که ممکن است به زودی تمام هزاره‌جات را فرا بگیرد. مالستان، بخش‌های از ارزگان و جاغوری در حال کوچ و فرارند. مردم سرشان را به کف می‌گیرند و از مسیرهای متعدد، رو به غزنی، کابل و بامیان می‌کنند.

درحالی که حکومت در کابل هر روز در قبال شهروندانش بی‌تفاوت‌تر می‌شود، به نظر می‌رسد که مردم در غزنی در آستانه‌ی پرداخت هزینه‌ی بسیار سنگینی قرار گرفته‌اند و حقیقتا نمی‌داند که تا چه وقت زنده خواهند ماند و به کجا فرار کنند. دلیل این همه قربانی دادن در آخرین مخابره‌ی نماینده‌ی مردم حوتقول به یکی از وکلای غزنی است: وکیل گرامی! هر چه می‌توانستیم کردیم. از تمام داشته‌های‌مان استفاده کردیم. تا افتادن آخرین مردان جنگی، رزمیدیم. هیچ کمک مؤثری نرسید. حق افغانستان بر ما، همین بود که انجام دادیم. به زندگان سلام ما را برسانید. احتمالا این آخرین سخن‌هایی است که از ما می‌شنوید. خداحافظ تان!

دیدگاه‌های شما
  1. لعنت بر کاخ نشینان کوردل نادانان وحشی که یک ملت را چپاول میکنند ومثل زالو خون مردم را می مکند و بر جنازهای شان میرقسند . لعنت خدا بر شما که عامل اصلی بدبختی مردم مظلوم این سرزمین هستید . تا کی بر جنازه های هموطنان تان پای میگذارید و خودرا به کوری کری میزنید . اینرا بدانیدکه تاریخ نه عبدالرحمن شیطان‌‌صفت را فراموش میکندو نه خیانت شمامردگان زنده صفت را لعنت خدا برشما .

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *