خانهی فرهنگ افغانستان در کابل، هفتهی گذشته میزبان نمایشگاهی نقاشی بود که زیر نام «من یا علی اخلاقی؟» توسط نقاشی که در دانشگاه کابل هنر نقاشی آموخته، راهاندازی شده بود. احتمالاً همینکه با این عنوان نامتعارف برمیخوریم، ذهنمان تکهتکه میشود و هر تکه، بهسویی جداگانه میل میکند. با اینحال، شاید غرابت مسأله از جایی مهمتر از این ریشه بگیرد: عدم آشنایی درست ما با هنر نقاشی. بنابراین، دو موضوع را در اینجا باید از هم تفکیک کرد: یک) شناخت درخوری از هنر و بهویژه هنر نقاشی نداریم و لذا، از ایجاد رابطهی وثیق و سزاوار با نقاشیهایی که ذیل این عنوان ظاهراً متناقض جمع گردیده، عاجزیم؛ دو) عدهی محدودی که با هزارتوی دنیای هنر آشنا و دمسازند، مواجههشان با این نقاشیها از چه سنخی میتواند باشد؟
این یادداشت اما، در پی تفسیر نقاشیهای بازنماییشده در این نمایشگاه نیست، بلکه بیشتر در صدد این است که بفهمد مفهوم هنر در کلیت، برای ما چیست. بدین ملحوظ، نویسنده باور دارد که پرسش از مفهوم هنر، در عین حال تلاشی در جهت درک پدیدههای هنری نیز هست. بر این اساس، ما انگار با دو مسألهی متفاوت مواجهیم. یا هیچ ارتباطی با نقاشیهای علی اخلاقی در این نمایشگاه نمیتوانیم برقرار کنیم که در اینصورت، از مضمون و محتوای نقاشیها، لزوماً نمیتوان سخن گفت، و یا رابطهی تشنجآمیزی میان ما و نقاشیها برقرار میشود که بیشتر از اینکه آن را معلول صغارت دانش و شناخت هنری مخاطب بدانیم، لازمی است که خود نقاشیها و عنوان نمایشگاه را در تشنجآمیزی آن مقصر دانست. از قضا، نگاهی به 12 تابلویی که در این نمایشگاه کنار هم قرار گرفته، برای خلق هر دوی این وضعیت مستعد اند؛ نقاشیهایی که آمیختاری از سادگیهای روزمرهی یک زندگی در وضعیتهای مشخص اجتماعی را با جدال برانگیزترین مسایل فلسفی و هنری توأمان در خود بازتاب دادهاند. با اینحال، هر اثر هنرییی، بازنمایی یک تناقض عجیب نهفته در وجود هنرآفرینی است که از آن بهمثابهی خلاقیت خود استفاده میکند. سوای برخوردهای سنخشناسانه و معرفتی با پدیدههای هنری، نفس امکان هنر تداعیکنندهی این امر است که فردی که قادر به خلق اثری در این زمینه شده است، در واقع در دو سوی موقعیت تأملی، تا حد ممکن پیش رفته و از وضعیت میانی خود فاصله گرفته است: هنر نهفقط بدون تخیل امکان پدید آمدن ندارد، بلکه اوج تخیل، یعنی تنها رهایی از قید محدودیتهای حسابگرانه و مرزگذارانهی عقل، برآیندی دارد که انسانها نام آن را «هنر» گذاشتهاند. درست از اینجاست که تناقض بنیادین اثر هنری آشکار میشود: این رهایی درک نمیشود و اثر هنری پدید نمیآید مگر اینکه در عین زمان، خالق اثر از آن دقت و تأملی برخوردار باشد که بتواند آن وضعیت رهاشده را در رهایی مطلقش به تصویر بکشد. اثر هنری از آن حیث که تنها تخیل خلاق میتواند موجب خلق آن گردد، از هیچ قاعدهی بیرونی و متعارف پیروی نمیکند؛ با اینحال، تخیل خلاق بهخودیخود، هیچگاهی نمیتواند خودش را بیان کند و بهصورت درونماندگار، در ذهن خیالپرداز باقی میماند و الا انسانهای جنونزده، بیش از هر کس دیگری هنرآفرین خواهند بود. بر این اساس، هنرآفرین در یک نقطه ناگزیر است بر رهایی مطلقش در عرصهی خیال، مهار بزند و خودش را تسلیم دقت نظرورزانه بکند. چندان بیهوده هم نیست که ما همواره هنر را همذات دقت و تأمل فرض میگیریم. هنر در ذات خود دقت نیست، بلکه گریز از بند مداقههای متعارف است. اما تا این لحظه، آن هنر هنری است که بازنمایی نشده است. بهمجرد اینکه هنر برای آشکارسازی خود، یا برونزدن از ذهن رهاشدهی خیالپرداز تلاش میکند، دقت نظرورزانه آن را در برمیگیرد.
بدین ترتیب، میتوان ادعا کرد که خلق هنر در نفس خود دوپاره شدن هنرآفرین است. انسان از حیث آنکه موجودی است خالق و عاقل، حول همین هویتش، دو امکان برای خودش تعریف میکند: عقلانیت پیشرونده و دیوانگی افزایشیابنده. هنر، جمع این دو امکان انسانی است. در هنر، انسان در عین حالت، آن دو امکان را تا انتهای ممکن طی میکند. ایستادن در برابر قواعد و اصول متعارف زندگی، رویهیی از رفتن بهسوی انتهای جنون است. اما این جنون، جنونی سترون و درونماندگار باقی میماند اگر دقت و عقلانیت برای بازنمایی آن بهکار بسته نشود. گذشته از محتواهای کمابیش متفاوت بازتابیافته در نقاشیهای علی اخلاقی، تنها خود عنوانی که برای این نمایشگاه برگزیده شده نیز بهروشنی تمام این دوپارگی و رفتن به دو انتهای ممکن انسان را در خود جا داده است. عنوان نمایشگاه، یک استعاره است؛ استعارهیی از محتوای نقاشیها و در عین زمان، جمع آن نقاشیها و استعارهیی از مفهوم هنر. «من» نهاد است و علی اخلاقی نماد؛ جمع و اساساً تفکیک آن دو از هم اما، تناقضی را همرسانی میکند که بدون آن، آفرینش هنر ناممکن است. انسان (شما بخوانید علی اخلاقی)، در موقعیت آفرینش هنری، خودش را دوپاره میکند تا دوباره بتواند آن دوپارگی را بهمثابهی تعریف و معنایی ارائه کند که هنرمند برای موجود انسانی ایجاد کرده است. هنر خلق معنا است بهواسطهی از خود برونزدن انسان و نگاه به موقعیت خودش، از منظری دیگر. بنابراین، هنرمند هیچگاهی واحد و منفرد نیست، بلکه همیشه دوتا است، دوتایی متحد برای بیان انسان.