مهدی زرتشت
بصیر آهنگ، روزنامهنگار، شاعر و فعال حقوق بشر مقیم ایتالیا، در «فستیوال بینالمللی شعر» جایزهی ویژهی منتقدان را برای یکی از شعرهایش بهدست آورد. این جایزهی مهم ادبی برای شعری به زبان ایتالیایی که با موضوع «یادبود قربانیان هزاره در یکاولنگ» سروده شده، به آقای آهنگ تعلق گرفته است.
اینکه این شعر چه چیزی را روایت کرده یا چه موضوعی را برتابانده است، کاملاً آشکار است. در واپسین سالها از حاکمیت مستبد و ظالمانهی رژیم بدنام طالبان، شهر یکاولنگ بامیان در یک روز آتش زده شد و بیشتر از 300 تن از باشندگان این شهرستان، بهصورت بیرحمانه از سوی طالبان قتل عام شدند. یادگار آن عصر و روز غمبار، تا لحظهی اکنون در شهر یکاولنگ موجود است: دیوارهای دودآلود، سقفهای ویران با در و پنجرههای سوخته، و خاطرات سنگین و پر از غم و اشک آن حادثه، تا دقیقهی اکنون، کابوس هولناک باشندگان این منطقه است.
اگر این سوال را مطرح کنیم که آیا در صورتی که این شاعر در افغانستان بود، شایستهی حداقل یک تقدیر بود؟ پاسخ این سوال را باید درون واقعیتها جستوجو کنیم:
ادامهی سالها جنگ و ویرانی در این کشور، فرصت زندگی را از همهی مردم افغانستان و بهخصوص نسل فرهنگی این کشور گرفته است. این کشور با وضعیت آشفتهی سیاسی و فرهنگی فعلی و دهههای گذشتهی خود، نه تنها فضایی برای نفس کشیدن ندارد، بلکه هر لحظهاش فراتر از درد و ناخوشی است. به همین خاطر، نویسندگان و شاعران این کشور، یک یک و با گذشت زمان، این کشور را ترک میکنند و گرچه از درد و دشواریهای عالم غربت، آگاه اند؛ اما بازهم آن را نسبت به بودن در اینجا، ترجیح میدهند.
البته آنها حق دارند. زیرا آن نسل فرهنگی، نویسنده و شاعر، در گسترهی این خاک هنوز هیچ قدر و قیمتی را به دست نیاوردهاند و دردناکتر اینکه در این کشور هنوز از هیچ کار خوب و شایستهای تا حال تقدیر نشده است.
خالد حسینی، رماننویس افغانستان، شهرت و اعتبارش را در امریکا بهدست آورد. او در جامعهی امریکای امروز، هم خواننده دارد و هم صاحب نام است. عتیق رحیمی، فیلمساز، گارگردان و رماننویس افغانستانی در کشور فرانسه جایگاه خودش را یافت و تا حال صاحب یکی از مهمترین جوایز ادبی فرانسه (جایزهی کنگور) شده است. محمد حسین محمدی، داستاننویس خوب کشور، در همین دو سال اخیر کشور را مجبوراً ترک کرد و در ایتالیا مورد تقدیر قرار گرفت. و سرانجام، بصیر آهنگ، شاعر و روزنامهنگار و یکی از فعالان اجتماعی، جایزهی ویژهی منتقدان را در فیستیوال بینالمللی شعر در کشور ایتالیا بهدست آورد و مورد تقدیر قرار گرفت. به همین ترتیب، نسل نوی از شاعران افغانستانی که از کشور بهناچار گریختهاند و از اروپا تا امریکا زندگی میکنند، هر کدام موفقیتهای خوبی در زمینهی فعالیتهای ادبی خود داشتهاند و هر کدام، جایزه گرفتهاند، تقدیر شدهاند و نگاه همان جامعهی بیگانه نسبت به این نسل فرهنگی آواره، احترامانه و قدرشناسانه بوده است؛ اما افغانستان کشوری است که حتا قدر و قیمت «پدر تاریخ معاصر» خود را نمیداند و بدتر از آن اینکه، کوچکترین جادهای که بهنام او مسمی میشود، دوباره اسمش حذف میشود و نهادهای مسئول، هزاران بهانه و توجیه خندهآور، اما در حقیقت دردآور را پیش میکشند.
واقعیت این است که کشور افغانستان در حول و حوش اتفاقات ناگوار سیاسی، مصائب بیشماری را آفریده است. ناگوارتر از همه اینکه در طول بیشتر از یک دههی اخیر که آزادی بیان و دموکراسی، حقوق شهروندی و بسیاری از اصطلاحات حکومتداری مدرن به یمن حضور خارجیها در این کشور به میان آمده، اما از سوی دولت عملاً هیچ انگیزهی مثبتی در راستای تحقق این شعارها و اصلاحات، نشان داده نشده است. امروز تنها انجمنهای کوچک با امکانات ناچیز ادبی در شهر کابل اند که بدون حمایت دولت، در برنامهها و محافل مختلف، از نویسندگان و شاعران و فرهنگیان این سرزمین تقدیر میکنند. تا کنون هیچ نهاد و انجمن دولتیای نداریم که فارغ از قوم و منطقه و مذهب و نژاد، شاعران و نویسندگان کشور را حول یک محور جمع نموده و تقدیر کرده باشد.
با درک همین واقعیتهای ناگوار و دردآور، اکنون حداقل باید دلخوش باشیم که فرهنگیان کشور با اتکا به استعداد و ابتکار خود، در کشورهای بیگانه و دور و از کشور و وطن خود، مورد تقدیر و حمایت قرار میگیرند. با این حال، توقع میرود دولت جدید افغانستان، بهجای حذف فرهنگیها، آنها را مورد تقدیر و حمایت قرار دهد. فرهنگیهای یک کشور، در واقع چراغ بهدستانی اند که راه جامعه و تودهها را روشن میکنند. شعارهای گروههای داعش در جاده و شهر کابل و حتا در ساختمان دانشگاه، قابل حمایت و تقدیر نیست. زیرا آنها نقطهی مقابل و مخالف فرهنگ و فرهنگیان اند. اگر امروز در این کشور ارزشگزاری به فرهنگ و مدنیت وجود میداشت، شعار زنده باد داعش بر دیوار بزرگترین دانشگاه آن نوشته نمیشد.