تجربه نشان داده که ما در کتابهای درسی، از دوران جاهلیت عرب زیاد شنیدهایم؛ این که آنها دختران نازنین خویش را که من فدای همهی شان شوم، زنده زنده به گور میکردند یا مثل پدران خویش در آیین باطل میچسبیده و از خرما متنفر بوده و حلوا را در مهمانیهای دستهجمعی فدای رخسار و شکمهای شان میکردهاند. ببینید که همان قشر مردمان باعث شد تا حضرت محمد (ص) به پیامبری مبعوث شوند. اگر خدای ناخواسته همان اعراب جاهل نبودی و عربستان پر از اعراب عاقل بودی، جهان امروزه از فیض دروس و سوابق آن حضرت (ص) محروم بودی. لازم میدانم به خاطر محمد (ص) هم که شده از آن اعراب جاهل تشکر کنم. تشکر آی اعراب جاهل پیش از دوران حضرت محمد (ص)!
امیدوارم که فکر منفی در باب این که من فدای همان دختران اعراب شوم، در ذهن تان راه پیدا نکند؛ چون اگر راه پیدا کرد، مجبورید طبق سلیقهی علیای تاریخی آن را به یکی از نامهای (شاهراه کاکا فضلو، چهار راهی بابه عنایت، مطلق قرطاسیه فروش، سرک بیست متره وکیله نسترن تیکه دار و امثالهم…) معرفی و مجسم نمایید. من هرگز نخواستهام و نخواهم خواست و امروز نیز نمیخواهم که از راههای منفی فدای دختران اعراب شوم؛ اما معصومیت آن همه دختر باعث میشود که من جان نیمهجان و روزهدار خویش را فدای شان کنم، تا شاید کار خیری در حق بشر و حقوق بشر انجام داده باشم. دلیلش اصل سخاوت است، سخاوت دختر و پسر نمیخواهد؛ اما سلیقه در سخاوت فرق میکند. برای اینکه افکار معنوی شما در ماه رمضان از تبلیغات نوشیدنیهای بیکیفیت در ماه مبارک آرام باشد، توجه شما را به یک مثال معطوف میدارم.
البته پیش از این که مثال را ارائه کنم، لازم میدانم به یک نکته اشاره کنم. اگر یادتان باشد در سالهای نه چندان دور گذشته، اگر کسی میخواست در عربستان یا پاکستان یا ایران، با دوست، فرزند، همسر یا برادر خویش به تماس شود، باید حد اقل به کابل میآمد و بعد از روزها انتظار، تماس میگرفت و با چشمانِ پر از اشکِ شادی یا غم به خانه برمیگشت. اکنون که زمینه میسر شده و همه قادر شده که از خانه و حد اکثر از قریهی خویش در گوشه و کنار جهان تماس بگیرند و حتا میتوانیم که پخش مستقیم قرآن از مکه گوش دهیم، البته فقط در بدل فول (پول)، اگر در این شرایط بازهم یکی از ولایت غزنی، پکتیا یا خوست یا هرولایت دیگر، به کابل سرازیر شده تا با بند دل خویش در خارج از کشور به تماس شود، واقعاً مسخره است و شما آزادید که هرچه قدر دلتان میخواهد، در این قسمت بخندید. همین مسئله را در قسمت شهری شدن و کوچی شدن فکر کنید.
و حالا مثال؛ فرض کنید که شما یکی از مشترکین شرکت مخابراتی روشن اید و پیش از این که مشترک این شرکت شوید، چندمرتبه از شدت رنجهای وارده از سوی طالبان کوچینما و کوچیهای طالبنما، در ولایت خویش عرض کردهاید؛ اما هیچبار به شکایت شما رسیدگی نشده و هربار سخنان اضافی درباریان مؤدب را نیز شنیدهاید، حق دارید عقدهمند باشید. در چنین یک وضعیت، اگر کمپنی روشن تصمیم بگیرد که در یک آگهی بازرگانی یا در تبلیغات خویش، از عکس یک کوچی استفاده کند (امیدوارم کسی ناراحت نشود) و این درست عکس همان شخصی باشد که مزرعهی گندم شما را خراب کرده است، آیا بازهم از سیمکارت روشن خویش استفاده میکنید؟ اگر جواب تان منفی است، باید به من حق بدهید که فدای دختران زنده به گور شدهی اعراب شوم و اگر جواب تان مثبت است، اجر تان با همان پیرهمردان و پیرهزنانی که حسرت آباد شدن وطن را به گور میبرند.
اگر تجربیات را از ذهن تاریخ پاک کنیم، ما هرگز قادر نخواهیم بود که تفاوت میان وضع موجود و وضع مطلوب را بسنجیم. از تلاشها و مسوولیتپذیری مان معلوم است، چه خودم را تعریف کنم. من نیز از همکاران دایمیگروه ام. بعد از دوسال فراغت، هنوز مونوگراف ننوشته ام. بر مونوگراف هم خرده نگیرید؛ چون اگر پایاننامه بگویی، ازت خواهش میکنند که از فارسی ایرانی استفاده نکنی. اما قول میدهم که فاصلهی خویش را با اعراب جاهل نگه دارم و هرگز دختران را زنده به گور نکنم، بلکه اگر خدا خواسته باشد، به همین زودیها فدای یکی از دختران قبیله خواهم شد.
در اخیر یک بار دیگر از اعراب جاهل تشکر میکنم که خداوند محمد (ص) را برای هدایت بشر در میان آنها و به خاطر آنها برگزید و یک بار دیگر من فدای دختران زنده به گور شدهی اعراب شوم که ماتریالیستها، به آنها به عنوان هزینهی متمدن شدن اعراب نگاه میکنند.