- آسیه حمزهای، روزنامهنگار
با خودم فکر میکنم گاهی زندگی ما آدمها و جایی که قرار میگیریم حکایت کاکتوس و شمعدانی است. به خاطر جبر روزگار جایی قرار میگیریم که اگر چه قرار است رشد خودمان را داشته باشیم و راه خودمان را برویم اما خارهای دیگران در جسم و جانمان فرو میروند. باید مواظب باشیم. باید حواسمان باشد. نمیشود که دست روی دست گذاشت و فقط به تماشا نشست که چطور میشود؟ چطور خواهد شد؟ و زمان به سرعت نور پیش چشمانمان بگذرد و ناگهان خودمان را بیابیم در انزوای خانهها با دستهایی که خالیست، خالی از 17 سال مبارزه و جسارت.
آن نقطهی زمانی، درست همین حالاست. هنوز صلح نیامده نخستین انگشت اتهامها به سمت دیوار کوتاه زنان افغان نشانه رفته است، به ما میتازند، نقد غیرمنصفانه میکنند و چشم میبندند روی همهی این سالهایی که پس از دوران سیاه طالبان دویدیم، حرف شنیدیم ولی باز خسته نشدیم، باز تلاش کردیم، خواندیم، نوشتیم، سر سرکها برآمدیم، خاموش نشدیم، اعتراض کردیم، گریستیم، خندیدیم و قدمبهقدم و بلندبلند با خون دل صدای زن افغان را از پستوی خانهها جهانی ساختیم.
حالا به این نقطه که رسیدیم توانایی و قدرت مبارزهی زنان افغان هیچ میشود و منت دالرها و پروژهها و بریز و بپاشهای خارجیها میخورد بر سرمان. این همان خارهاست همان حرفهای گزنده و تلخ از جانب کسی و یا کسانی که با رنگ و لعابهای حقوق بشری و ژستهای برابری جنسیتی آمده بودند که ناجی زن افغان باشند اما …
اما هنوز صلح نیامده همانها به ما میتازند و این برای ما زنگ خطر است که یک قدم به عقب بگذاریم و آرام بنشینیم و مهر سکوت بر لبان بزنیم، انگار خانم «شرل» فراموش کرده است که هر زن افغان امروز از یک موقعیت شکننده، تبدیل به یک عنصر تاثیرگذار بر سرنوشت کشورش شده است، تا آنجا که دیگر زیرمجموعه و یا یک انسان خنثا نخواهد بود که پردهای از جنس ندانستن و پذیرشهای کورکورانه بر چشم و گوشش افتاده باشد، بل جامعهی 54 درصدی زنان در این کشور مستقلانه و بدون اتکا به دالر و یوروهای این و آن برای رسیدن به یک دموکراسی و جامعه مردمسالار ایستاده و تلاش میکند.
در مقالهای به نقل از یکی از روزنامهنگاران خواندم که واکنشهای ما را در برابر صحبتهای شرل، همسر زلمی خلیلزاد هیجانی و احساسی خوانده و ضمن تطهیرسازی امریکا، زنان افغان و مشکلات داخلی کشور را عامل آنچه او «به هدف نرسیدن و به ثبات نرسیدن جایگاه زنان افغان پنداشته» عنوان کرده، اما سوال من از ایشان این است که شما چهقدر پا به پای مبارزات این زنان بودهاید؟ ما نمیگوییم از مسائل و مشکلات داخلی رنج نمیبریم و یا آنها اثرات منفی نداشته، حرف ما این است که چرا زنان در موضوع صلح به عنوان نخستین قشر که امروز بیدارترین و دادخواهترین برای حفظ و تداوم نسبت به حقوق حقهی خود است، نادیده گرفته میشوند؟ این دعوت به سکوت برای زنان افغان ننگ است. پس از 17 سال ایستادگی، آن هم ایستادگیای که کم برایش قربانی ندادهایم، کم تاوان ندادهایم، کم حرف نشنیدیم، کم نمک بر زخمهای تنهاییمان نپاشیدند.
حرفهای ما نه هیجانی است و نه احساسی، ما خون دل خوردهایم تا به این نقطه رسیدهایم و قرار نیست داشتههایمان را بگذاریم کف دستمان و بگذاریم به تاراج ببرند. این حق را هم قانون اساسی به ما میدهد، هم بندبند اصول حقوق بشر و هم اسلام.
ما تن به اینگونه صلحها نخواهیم داد و سکوت هم نخواهیم کرد و همچنان میخوانیم، یاد میگیریم، به هم میآموزانیم و خستگیناپذیر تلاش میکنیم تا مکاتب ما در سراسر کشور پر شود از حضور دخترکانی که قرار است راه روشن مبارزه و روشنایی را پیش بگیرند. ما نشان خواهیم داد که آن چیزی که زنان افغان را امروز به اینجا رسانده چیزی شبیه شجاعت و جسارت بوده نه صرفا اتکا به دالرها و پروژهها، واقعیت این است که همین تنهایی زنان افغان عامل موفقیت آنها شد اگر نه که ما سالهاست تنها بودهایم و حتا تاریخ خروج امریکاییها از افغانستان آغاز این تنهایی را برای ما رقم نزده است.
با تاکید بر برابری جنسیتی در مادهی 22 قانون اساسی راه خود را ادامه میدهیم و کسی با اندیشههایی که بویی از انسانیت نبرده و مثل عصر بدویت، زن را انکار میکنند، نخواهد توانست دروازههای مکتب را بر روی دختران ما ببندد و مانع حضور تاثیرگذار زنان در سطح جامعه شود. ما زنان مبارز افغانستان در سال 2019 هستیم، این تاریخ را هم طالبان و هم امریکاییها باید به خاطر بسپارند. به عقب برنخواهیم گشت حتا اگر قرار باشد باز هم قربانی بدهیم، ما خون دل خوردیم تا به اینجا رسیدیم.