اراده‌ی محکم، آینده‌ی مطمئن | ویژه‌نامه «زنان وطالبان»

اراده‌ی محکم، آینده‌ی مطمئن | ویژه‌نامه «زنان وطالبان»

  • فاطمه فرامرز

نزدیک به یک دهه پیش بود که گپ‌و‌گفت‌های  در مورد صلح با گروه‌های مسلح مخالف حکومت و به صورت مشخص با طالبان آغاز شد‌. برای من به عنوان کسی‌که در آخرین سال حاکمیت رژیم طالبان شامل مکتب شده است، تمام تصویری که از نوع حاکمیت طالبان بر زنان در ذهن دارد، ناشی از روایت‌هایی‌ست که شنیده است و یا فلم‌های که ـ در واقع نسخه‌ی دیگر این روایت‌هاست ـ دیده است. می‌شود گفت خبرهای زجرکش شدن زنان بسیاری در مناطق زیر کنترل طالبان در سال‌های اخیر، تصویر روشن‌تر حاکمیت گروه طالبان است، اما این را نیز می‌شود یاد‌آور شد، آنانی که فرخنده را در مرکزی‌ترین محل پایتخت و با فاصله‌ی سه گام از ارگ ریاست جمهوری زنده آتش زدند، در ظاهر اعضای گروه طالبان نبودند.

نمی‌خواهم وضعیت زنان در دوران حاکمیت طالبان را با فرصت‌های داشته و نداشته‌ی‌شان در حکومت‌های پسا‌طالبان مقایسه کنم. دموکراسی وارداتی و به نحوی اجباری غرب اگر در کشور ما فقط یک دست‌آورد فوق‌العاده داشته باشد، آن دست‌آورد بی‌تردید تغییر وضعیت زنان در جهت مثبت است. رشد چشم‌گیر اگر کیفی نه، دست‌کم، کمّی میزان زنان دانش‌آموخته، گویا‌ترین شاهد تغییر زندگی آنان بوده است و این تغییر بزرگ‌ترین و در عین حال جدی‌ترین ارزشی بوده که زنان به آن دست یافته‌اند.

هر چند در سال 2001 همه چیز به گونه‌ی آنی اتفاق افتاد و قبل از آن، زنان افغانستان شاید هرگز تصور نمی‌کردند که روزی جامعه‌ی جهانی برای بر انداختن رژیم طالبان دلیلی بیابند که این دلیل به تغییر سرنوشت‌شان منجر شود و اما از فرصت‌های که پیش آمد، در حدی که ظرفیت داشتند، استفاده کردند. در دوران حکومت‌های پسا‌طالبان و یا بهتر است بگویم حکومت‌های که حما‌یت‌های بی‌قید و شرط شماری قابل توجهی از نظام‌های لیبرال و دموکراتیک غربی را با خود داشتند، یک نسل رشد کرد که این نسل به لحاظ جنسیتی فرصت‌های نه مساوی، اما قابل توجیه داشته‌اند و برای زندگی بهتر فردا و پس فردای‌شان برنامه‌ریزی کرده‌اند. انگیزه‌ی سهم‌گیری در ساختن و داشتن افغانستان آباد تنها چیزی‌ست که هرگز کسی آن را سهمیه‌بندی نکرده است و زنان همچون مردان برای وطن دور از جنگ و خالی از نا‌بسامانی آرزو کرده‌اند.

درست به همین دلیل، برای امثال من نه تنها بد‌ترین شرایط امنیتی حاکم بر کشور و حتا خود پایتخت نتوانسته است انگیزه‌اش برای ساختن آینده‌ی مطمئن را متزلزل کند، بلکه در نه سال گذشته و با آغاز زمزمه‌های صلح با نیروی مسلح مخالف، کمتر اتفاق افتاده است که تصور حضور طالبان در حکومت برایش به طور جدی نگران‌کننده بوده باشد. عدم نگرانی شدید از شریک شدن طالبان در حکومت شاید ناشی از باور به گذشت زمان و تغییر شرایط بوده که ظاهرا زیاد خوش‌بینانه بوده است و این خوش‌بینی می‌رود که به گونه‌ی جدی آسیب ببیند، چون با گذشت زمان، طالبان هم‌چنان طالب باقی مانده‌اند و خیال دارند با باورهای چند دهه‌ی قبل‌شان نسبت به زنان، برگردند و با تکیه بر طرز فکری که زنان را در واقع نا‌دیده می‌انگارد، شریک قدرت شوند.

یک سال پیش زمانی که خانم حبیبه سرابی، معاون شورای عالی صلح در نشست «زنان و صلح؛ دست‌آوردها و چالش‌ها» در وزارت خارجه صحبت می‌کرد و از عدم حضور زنان در تصمیم‌گیری‌های شورا سخن گفت، پیش خودم حساب و کتاب کردم که احتمالا زنان مسئول در شورای عالی صلح آن‌گونه که باید تلاش نمی‌کنند تا در روند تصمیم‌گیری برای صلح نقش داشته باشند. آن‌چه که آن روز معاون شورای عالی صلح گفت، باعث می‌شد نا‌امیدی‌ از عدم تلاش زنان برای پر قدرت ظاهر شدن در گفت‌و‌گوهای صلح را در هر خانمی بر انگیزد، اما با توجه به این‌ باور که هنوز روحیه‌ی مرد سالارانه‌ی نا‌دیده ‌گرفتن زنان در تصمیم‌گیری‌ها وجود دارد و قرار نیست سرنوشت زنان در گفت‌و‌گوهای صلح نادیده گرفته شود، می‌شد احساس نگرانی را به نحوی توجیه و حتا سرکوب کرد. در نشست مسکو که در ماه عقرب سال جاری به میزبانی وزیر خارجه‌ روسیه برگزار شده بود، تصویر خانم سرابی در جمع نماینده‌گان شورای عالی صلح بیان‌گر حضور زنان در گفت‌و‌گوهای رو در رو با طالبان بود. هرچند که جزئیات سرنوشت احتمالی زنان پس از صلح به مردم ارائه نشد و احتمال دارد که هرگز شامل آجندای بحث نبوده باشد، اما دست‌کم امیدواری این بود که زنان خود نسخه‌ی برای سرنوشت پس از صلح با طالبان، دارند.

برای من به عنوان مثال ساده‌ از زنانی که دوران رشد رو به بالای زند‎گی‌شان هم‌گام با حکومت‌های پسا‌طالبان بوده و در تمام سال‌های جنگ چریکی طالبان در برابر حکومت و ارتش ملی کشور، همواره برای افغانستان آرامش آرزو کرده است، صلح رویای قشنگی‌ست، اما این‌که صلح به قیمت محدود شدن خودشان باشد، تقریبا غیر‌قابل قبول و نگران‌کننده است. نگرانی نیز از جایی آغاز می‌شود که حکومت صلح بدون قید و شرط به گروه طالبان پیشنهاد می‌کند و از آن‌سو طالبان خواهان تعدیل و تغییر در قانون اساسی می‌شوند. از آن‌جا که زنان در جنگ آسیب‌پذیرترند، می‌شود گفت  خسته‌تر نیز هستند و بیشتر خواهان صلح؛ اما نه آن‌قدر که حاضر به از دست دادن داشته‌های باشند که در دو دهه‌ی گذشته با مرارت و جان‌کندن به دست آورده‌اند. نگرانی از این‌که احتمال نا‌دیده گرفتن سرنوشت زنان و یا به عبارتی ‍پذیرفتن تعدیل قانون اساسی در گفت‌و‌گوهای صلح چقدر است، برای هر زنی که برای فردای وطنش آرزویی دارد، زجر‌آور است.

در خوش‌بینانه‌ترین حالت می‌شود گفت زنان نباید از موضع‌شان عقب‌گرد داشته باشند و نباید اجازه دهند که قربانیان صلح باشند اما واقعیت این است که وقتی آقای غنی پیشنهاد بدون قید و شرط به طالبان داد، ‌پیامدهای پیشنهادش را به درستی حساب و کتاب نکرده بود. مشخص است که گروه طالبان کسانی نیستند که خود برای گفت‌و‌گوهای صلح و یا شریک شدن در حکومت تصمیم گیرنده باشد و به این دلیل فقط چیزی را می‌خواهند که از سوی عروسک گردان‌های‌شان دیکته شده است اما حکومت افغانستان و هرگروه و هر فردی که به نحوی در گفت‌و‌گوهای صلح اشتراک می‌کنند، فراموش نکنند که طالبان همیشه از سوی حکومت افغانستان بزرگ‌نمایی شده و جدی گرفته شده است. اگر حکومت و یا طرف گفت‌و‌گو با طالبان نیز قید و شرط‌های داشته باشد، احتمال کوتاه آمدن طالبان نیز وجود دارد. در شرایط پیش آمده آن‌چه که به عنوان مسئولیت زنان مطرح می‌شود، به باور من این است که زنان بیشتر از پیش به توانمند شدن خود متمرکز شوند و از موقف اراده‌ی محکم شامل روند صلح باشند. قیمت صلح با طالبان نباید نادیده گرفته شدن و یا حتا اند‌کی محدود شدن زنان باشد.