- فارن افرز – بارنت روبین
در سال 2012، هنگامی که من به عنوان مشاور ارشد نمایندهی ویژهی وزارت امور خارجه ایالات متحده برای افغانستان و پاکستان خدمت میکردم، با گروهی از محققان و دیپلماتهای سابق ایران در استانبول ملاقات کردم. پس از شنیدن اعتراض ایرانیان نسبت به برنامهی ایالات متحده برای ایجاد پایگاههای دائمی در افغانستان، به آنها گفتم که نگرانیشان بیمورد است. مشکل آنها این نبود که نیروهای ایالات متحده برای همیشه [در افغانستان، همسایهی ایران] میمانند، بل این بود که دیر یا زود امریکاییها [افغانستان] را ترک میکنند و ایران و همسایگانش بار دیگر گرفتار مشکلی میشوند که نمیتوانند حل کنند.
یقینا آنچه که ایرانیها از آن نگران بودند، حالا در حال نزدیک شدن است. در ماه دسامبر سال 2018، نیویورک تایمز گزارش داد که «دولت ترمپ به ارتش دستور داده است که در ماههای آینده خروج نزدیک به هفت هزار سرباز را از افغانستان آغاز کند.» گفته میشود که دولت ایالات متحده و طالبان به توافق نسبی در مورد چارچوب معاهدهی صلح نزدیک هستند. حالا نوبت نگرانی در مورد آن چیز غلط، به استراتژیستهای واشنگتن رسیده است. آنها میترسند که دولت ترمپ در حال تکرار اشتباهی باشد که ایالات متحده در ویتنام و اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان آن را مرتکب شد: مذاکره در مورد خروج نیروهای نظامی که منجر به فروپاشی دولت تحت حمایت ایالات متحده و یا یک جنگ داخلی میشود. به عنوان مثال رایان کروکر، سفیر سابق ایالات متحده در افغانستان مذاکرات را «تسلیمشدن» توصیف کرده است.
مذاکرات کنونی تسلیمشدن نیست و نه هم دلیل این است که ایالات متحده قصد دارد نیروهایش را از افغانستان خارج کند. خروج نیروها از دیر زمانی نیت ترمپ بوده است. مذاکره در سایهی یک تصمیم از قبل گرفتهشده برای خروج ممکن است بهترین راه برای اجرای روند صلح نباشد، اما خطر واقعی این است که صرفنظر از مذاکرات، ترمپ دستور خروج بدون قید و شرط را صادر و کمکهایی را که دولت افغانستان را سر پا نگه میدارد، قطع خواهد کرد.
مسیر صلح
سیاست فعلی دونالد ترمپ برای مذاکره، توقف استراتژی جنوب آسیا است که ترمپ در ماه آگست سال 2017 آن را اعلام کرده بود. او در سخنرانیاش برای اعلام استراتژی جنوب آسیا گفت که «مردان و زنانی که در میدان نبرد به ملت ما خدمت میکنند، شایستهی برنامهای برای پیروزی هستند.» او هشدار داد که «خروج عجولانه خلایی را برای تروریستها ایجاد میکند.» او قول داد که «در پایان، ما پیروز خواهیم شد.»
مهمترین چیز برای ترمپ، مثل همیشه، این بود که راه سلف خود را نرود. او گفت: «از این به بعد شرایط [افغانستان] استراتژی ما را هدایت خواهد کرد نه جدولهای زمانی دلبخواهی. دشمنان امریکا نباید نقشههای ما را بدانند و یا فکر کنند که میتوانند آنقدر صبر کنند که ما برویم.» او همچنین گفت که این استراتژی قرار است «نحوهی برخورد با پاکستان» را تغییر دهد. او گفت که پاکستان «به سازمانهایی پناه داده که هر روز تلاش میکنند مردم ما را بکشند. این وضع باید تغییر کند.»
با اینحال، هیچ «برنامهای برای پیروزی» وجود نداشت و رفتار پاکستان تغییر نکرد. اگر تصمیم ترمپ برای خروج به حکم «شرایط [افغانستان]» بوده باشد، تنها به این دلیل است که استراتژی او نتوانست آن شرایط را تغییر دهد. ارتش ایالات متحده معیار موفقیت را قرارگرفتن 80 درصد جمعیت افغانستان تحت کنترل دولت تعیین کرده بود، اما در ماه جنوری، سیگار گزارش داد که از آگست 2017 تا اکتبر 2018، نسبت جمعیتی که در مناطق تحت نفوذ و یا کنترل دولت زندگی میکنند، 64 درصد ثابت باقی مانده است. شرایط افغانستان از آغاز دولت ترمپ، هنگامی که جنرال جان نیکلسون فرمانده نیروهای امریکایی در افغانستان به کمیتهی خدمات مسلح مجلس سنا گفت که ایالات متحده و دولت افغانستان در یک «بنبست» قرار دارند، بهبود نیافته است. دو سال گذشت و استراتژی جنوب آسیای ترمپ نتوانست بن بست را بشکند و به سمت پیروزی گام بردارد. برآورد اطلاعات ملی ایالات متحده که در ماه آگست سال 2018 صادر شد، گزارش داد که طالبان در واقع در حال به دست آوردن قلمرو است.
با اینکه دشوار است ترمپ برآوردهای استخباراتی را براساس ارزش ظاهری آن قبول کند، اما این یکی تایید کرد که غریزهی اصلی ترمپ برای خروج درست بوده. برخی از مقامات دولتی و به احتمال زیاد به رهبری مایک پمپئو وزیر امور خارجه، رییسجمهور را متقاعد کردند که قبل از خروج یکجانبه، مذاکره را امتحان کند. پمپئو زلمی خلیلزاد، چهرهی جمهوریخواه سیاست خارجی و یک امریکایی افغانیالاصل را که قبلا در دوران ریگان و دو دور ریاستجمهوری بوش در افغانستان کار کرده بود، را استخدام کرد. خلیلزاد، به عنوان نمایندهی ویژه برای مصالحه افغانستان ماموریت یافت که ظرف چند ماه، پیش از آنکه ترمپ نیروها را خارج کند، به توافق برسد.
راهحل از طریق مذاکره همواره تنها راه خروج از افغانستان بود، اما ارتش اصرار داشت که ایالات متحده و دولت افغانستان باید فقط از «موضع قدرت» مذاکره کنند. اما موضع قدرت آنطور که یک لطیفهی شوروی تعریف کرده است، سرابی است که با نزدیکشدن یک نفر به آن، دورتر میرود. ایالات متحده هرقدر برای موضع قدرت صبر میکرد، به هماناندازه موضع واقعیاش ضعیفتر میشد. بنابراین، وقتی ترمپ در نهایت تن به ناچاری و اجتنابناپذیری مسأله داد، واشنگتن در موقعیتی قرار نداشت که بتواند شرایط وضع کند.
کابل و واشنگتن امیدوار بودند که موفقیت نظامی باعث میشود طالبان به مذاکرات مستقیم با دولت افغانستان تن دهد. اما چنین موفقیتی در کار نبود و طالبان، که در سالهای 2001 و 2004 به توافق با دولت دست یافته بود اما ایالات متحده مایل به پذیرفتن آن نبود، به این نتیجه رسیده بود که مذاکره با دولت افغانستان بدون توافق با ایالات متحده بیهوده است. طالبان مذاکره با دولت را رد نکرده است اما اصرار دارد که اول باید با ایالات متحده برای پایاندادن به آنچه که این گروه آن را «اشغال» میخواند، به توافق برسد. بنابراین، در سال 2018 واشنگتن گزینهای جز مذاکرهی مستقیم با طالبان نداشت.
اکنون که گفته میشود دو طرف به توافقی که بر مبنای آن نیروهای امریکایی افغانستان را ترک میکنند و طالبان تضمین میکند که هرگونه دولت آیندهای که در آن این گروه شرکت داشته باشد، به مبارزه علیه تروریسم بینالمللی ملحق خواهد شد، نزدیک شدهاند. برخی از منتقدان نگران این اند که ایالات متحده نیروهای خود را از افغانستان در بدل وعدههای غیرقابل اجرا از سوی طالبان، خارج میکند. با اینحال، مذاکرهکنندگان میگویند که این توافق به اعتماد به وعدههای طالبان نه بلکه بر تعقیب و تطبیق دقیق اجزای توافقنامه و اصرار بر میکانیسمهای نظارتی متکی خواهد بود. بهترین برنامهی مبارزه با ترریسم توافق سیاسی خواهد بود که ثبات را در افغانستان برقرار میکند، به انگیزهها و محرکهای پشتیبانی و حمایت از تروریسم نقطهی پایان میگذارد و فضای خارج از کنترل دولت را که تروریستها میتوانند از آن استفاده کنند، میبندد. توافق فرضی همانطور که خلیلزاد در ماه جنوری توییت کرد، تصریح میکند که «تا زمانی که روی همهچیز توافق نشود، روی هیچچیزی توافق نمیشود و این ’همهچیز‘ باید شامل گفتوگوی بینالافغانی و آتشبس فراگیر باشد.» خلیلزاد همچنین توییت کرد که گفتوگوهای بینالافغانی باید توسط «یک تیم مذاکرهکننده ملی، فراگیر و متحد افغان» انجام شود. او برای بیان منظورش با گروههایی از زنان و جوانان ملاقات کرد.
گفتوگوی بینالافغانی جایی است که در آن افغانها با حمایت جامعه بینالمللی، میتوانند از حقوق خود دفاع کنند. هنوز بر سر رابطهی خروج نیروهای نظامی با گفتوگو توافقی صورت نگرفته است، اما موضع ایالات متحده و افغانستان این است که هرگونه جدول زمانی برای خروج، باید با پیادهسازی توافق سیاسی همگام و مرتبط باشد نه فقط به یک تقویم.
هشدار تاریخ
ترمپ هنوز هم میتواند چارچوب را برهم بزند و تصمیم خروج یکجانبه و قطع کمکها را برگزیند. چنین تصمیمی قطعا میتواند به سقوط دولت افغانستان منجر شود؛ سناریویی که یادآور پایان جنگ ویتنام است. توافق صلح پاریس که در جنوری سال 1973 مذاکرهکنندگان به آن دست یافتند، زمینهی خروج کامل تمام نیروهای ایالات متحده را از ویتنام جنوبی در عرض 60 روز فراهم کرد. هرچند که این توافق شامل مقررات آتشبس و حلوفصل سیاسی بود، اما قرار بود که این موارد پس از خروج نیروهای امریکایی تطبیق شود. ایالات متحده نتوانست که خروجش را مشروط بر آتشبس و حلوفصل سیاسی در ویتنام کند، بنابراین نه آتشبسی اعلام شد و نه حل و فصل سیاسی صورت گرفت. با اینوجود، دولت ویتنام جنوبی توانست بیش از دو سال دوام بیاورد. اما سرانجام در سال 1975، هنگامی که کنگرهی خسته از جنگ امریکا تمام کمکهای نظامی و مالی به ویتنام جنوبی را قطع کرد، سایگون سقوط کرد.
داستان مشابهی پس از حملهی شوروی به افغانستان اتفاق افتاد. براساس موافقتنامههای جنیو سال 1988 که محصول مذاکرات افغانستان، پاکستان، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده بود، همهی نیروهای شوروی تا ماه فبروری سال 1989 از افغانستان خارج میشدند و پاکستان و ایالات متحده تا ماه مِی 1988 دست از حمایت مجاهدین مستقر در پاکستان میکشیدند. با اینحال، این موافقتنامهها هیچ مقررهای را برای حلوفصل سیاسی در داخل افغانستان وضع نکرد. وقتی ضربالاجل قطع کمک به مجاهدین از راه رسید، ایالات متحده و پاکستان اظهار داشتند که آنها تا زمانی که اتحاد جماهیر شوروی از دولت افغانستان پشتیبانی کند، به حمایت از مجاهدین ادامه خواهند داد. با اینحال، شورویها براساس زمانبندی موافقتنامههای جنیو افغانستان را ترک کردند. پس از بیشتر از دو سال، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در حال سقوط در سپتامبر 1991 توافق کردند که به حمایت از عناصر شان در افغانستان پایان دهند. در دسامبر همان سال اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید. محمد نجیبالله رییسجمهور وقت افغانستان که دیگر نمیتوانست پول نیروهای مسلح دولتش را بپردازد و جمعیت شهرنشین افغانستان را سیر کند، در آپریل 1992 استعفا داد و از قدرت فراری شد. براساس برنامهی صلح سازمان ملل متحد، دولت موقتی که در خارج از کشور شکل گرفته بود، قرار بود جایگزین دولت نجیب شود، اما جنگجویان داخل افغانستان سهمی در این توافقنامه نداشتند. جنگ داخلی این کشور را فراگرفت.
چنین سناریویی میتواند بازهم در افغانستان تکرار شود. ایالات متحده میتواند به صورت فاجعهباری حضور نظامی و کمکهای مالیاش را با یا بدون مذاکره کاهش دهد، اما پس از خروج اجتنابناپذیر، مذاکرات یگانه راه افغانستان به سمت ثبات است. ترمپ باید اجازه دهد که مذاکرهکنندگان دولتاش و دولت افغانستان برای رسیدن به توافقی که تطبیق خروج را به حلوفصل سیاسی افغانستان پیوند میدهد، وقت کافی بگذارند و او باید جریان کمکهای امریکا را که برای ادامهی کار دولت افغانستان لازم است، جاری نگهدارد.