- نیویورک تایمز ـ راد نوردلند
- عکس از: کیانا حایری
رانندهی موتری که وسط جاده متوقف شده و راه را مسدود کرده بود، هنگامی تکان خورد که رانندهی دیگری شیشهی موترش را پایین کشید و او را «خرِ کثیف» صدا زد. حیرت او زمانی دو برابر شد که دید کسی که او را توهین کرده، یک زن است؛ زنی که پشت فرمان موتر نشسته و بدون پوشیدن حجاب اجباری رانندگی میکند.
آن زن لیلا حیدری بود. او صاحب کافهای مشهور در کابل است؛ جایی که در آن مردان و زنان، چه ازدواج کرده باشند یا نه، با روسری باشند یا بیروسری، میتوانند آنجا بنشینند، غذا بخورند و معاشرت کنند. او درآمد رستورانش را برای تامین مالی مرکز توانبخشی معتادان مواد مخدر استفاده میکند.
تقریباً همه، خانم حیدری 39 ساله را «ننه» خطاب میکند و طرفدارانش او را به خاطر تعداد معتادانی که گفته میشود او نجات داده است، «مادر هزار کودک» میخوانند.
اکنون، خانم حیدری قصد دارد علیه مذاکرات جاری صلح* با طالبان اعتراض مدنی را سامان بدهد.
او همین اواخر، روزی به گروه مختلطی از مشتریان رستورانش گفت: «بچهها، طالبان میآیند.» رستوران او [یک سال پیش] در معرض حملات شدید رسانههای محلی قرار گرفته بود. یک رسانهی محلی تاج بیگم را تقریبا به یک فاحشهخانه تشبیه کرده بود.
او به مشتریانش گفت: «ما باید بسیج شویم. امیدوارم 50 زن دیگر را پیدا کنم که بیاستند و بگویند ’ما چنین صلحی نمیخواهیم.‘ اگر طالبان برگردند، دیگر دوستی مثل من نخواهید داشت و دیگر رستورانی مانند تاج بیگم نخواهد بود.»
رستوران تقریبا همیشه شلوغ خانم حیدری، در لب رودخانهی پر از فاضلاب کابل قرار دارد. نام این رستوران را وی از نام شاهدخت مبارز قرن پانزدهم هرات که به حکمرانی پادشاهی بزرگ کمک کرد و نمونهی نادر از قدرت زن در آن عصر است، برگرفته است.
خانم حیدری در عصر خودش به همان اندازه غیرمعمول است.
درحالیکه اکثر فعالان زن در افغانستان از حمایت مالی غرب برخوردار بودهاند، او تلاش کرده است تا روی پای خودش و شرایط خودش، فعالیت سیاسیاش را سازماندهی کند.
خانم حیدری در مصاحبهای گفت: «ما باید ابتدا مردان و خانوادههای خودمان را تغییر دهیم. به من به عنوان یک قربانی، مانند بسیاری از زنان ما که در زندگی اجتماعی قربانی به نظر میرسند، فکر نکن. قرار نیست من با حجابی بر تن با طالبان بنشینم و حقوقم را گدایی کنم.»
تعداد انگشتشماری از فعالان زن در افغانستان به اندازهی خانم حیدری هنجارهای اجتماعی مردسالارانه را به چالش میکشند و کسانی هم که این کار را انجام میدهند، مواظب اند آن را بیسر و صدا و مودبانه انجام دهند. آنها همچنین اغلب از خانوادههای تحصیلکردهی غرب و لیبرال که از عصیان دختران و زنانشان حمایت میکنند، میآیند.
خانم حیدری اما کارش را با صدای بلند و اغلب جسورانه انجام میدهد. او از خانوادهی سنتی میآید؛ خانوادهای که در 12 سالگی او را به ازدواج یک ملا درآورده بودند که 20 سال از خودش بزرگتر بود.
او میگوید: «از 12 سالگی احساس میکنم که در رینگ بوکس قرار دارم. در آن زمان نمیدانستم که ازدواج کودکان ظالمانه است، هرچند احساس میکردم که هر شب از سوی مرد کاملا بالغی مورد تجاوز قرار میگیرم. این اشتباه بود.»
خانوادهاش به عنوان مهاجر به ایران فرار کرده بودند و در آن کشور، خانم حیدری سه فرزند برای آن ملا به دنیا آورد. شوهرش او را اجازه داد کلاسهای درس دینی بگیرد، اما او مخفیانه شروع به فراگیری مضامین عمومی کرد و سرانجام به یک دانشگاه ایرانی راه یافت و در رشتهی فیلمسازی تحصیل کرد.
خانم حیدری از شوهرش جدا شد و طبق قوانین اسلامی، فرزندانش نزد آن ملا ماند. او به افغانستان بازگشت و برادرش، حکیم را که معتاد به هروئین بود در زیر پل سوختهی کابل یافت. او با خدا عهد کرد که اگر بتواند برادرش را نجات دهد، یک مرکز درمان و ترک اعتیاد را برای سایر معتادان باز میکند و او با استفاده از روش 12 قدم NA (Narcotics Anonymous) و مایهای از عشق شدید به این کار، برادرش را نجات داد.
خانم حیدری پس از گفتوگو با مراجعهکنندگان و مشتریان رستوران، با تعدادی از دوستانش سوار موترش شد تا به مرکز ترک اعتیادش سر بزند. او خودش رانندگی کرد و از ناچاری بر سر سایر رانندگان ـ که در افغانستان تقریبا همه مردند ـ فریاد میزد تا از راهش کنار بکشند.
او همچنین در مسیر مرکز اعتیاد، رانندهی موتر خبرنگاران را که به دنبالش راه افتاده بود، به این خاطر که بیش از حد آهسته رانندگی میکند، سرزنش کرد.
در کمپ مادر، مرکز توانبخشی و ترک اعتیاد موسسهی اعتماد مادر، 20 معتاد مرد، سرهایشان تراشیده شده و لباس یکدست ارغوانی به تن دارند. تراشیدن سر و پوشاندن لباس «یونیفورم رسمی» آنها را از فرار باز میدارد.
خانم حیدری میگوید: «اگر آنها لغزش کنند و بار دوم اینجا بیایند، ابروهایشان را هم میتراشم.»
در کمپ مادر، کشیدن سیگار ممنوع است و ورزش روزانه الزامی و مردان در کار آشپزی و پاککاری کمپ سهم میگیرند.
او درحالیکه مردان کمپ ـ در جمع گروهی خوشبرخورد ـ کنارش حلقه زده بودند، گفت: «اگر قوانین را زیر پا کنند، آنها را تنبیه میکنم.» مردان خندیدند.
در میان مردان کمپ، جوانی به شدت معلول که معتاد نیست، نیز زندگی میکند. خانم حیدری گفت که او را در میان زبالههای شهر در حالی پیدا کرده است که بدنش زخمی بود و نمیتوانست صحبت کند. خانم حیدری به رغم شریککردن داستان این جوان در شبکهی اجتماعی، نتوانسته است نزدیکان وی را پیدا کند.
او میگوید: «ما حتا نام او را نمیدانیم. بنابراین او را «امید» صدا میزنیم.»
معتادان کمپ مادر همه از امید مراقبت میکنند. او را غذا میخورانند، حمام میدهند و تر و خشکش میکنند. خانم حیدری میگوید: «برای آنها [معتادان کمپ] خوب است کسی را داشته باشند که ازش مراقبت کنند.»
بسیاری از معتادان میگویند که مدتی را در مراکز دولتی ترک اعتیاد، مانند کمپ فینیکس که از سوی دونرهای بینالمللی تمویل میشود، سپری کردهاند، اما تنها چیزی که در این مراکز یافتهاند، امکان دسترسی راحت به مواد مخدر بوده است.
خانم حیدری میگوید که حدود یک هزار نفر از 5 هزار معتادی که از زمان ایجاد کمپ مادر، در هشت سال گذشته در این مرکز بستری شدهاند، پاک ماندهاند. او به تازگی مرکز توانبخشی و ترک اعتیاد دیگری را برای زنان معتاد گشوده است.
خانم حیدری معتادانی را که پاک میمانند در رستورانش و همچنین تولیدی کفش که به کمک مالی خانم حیدری [با همکاری یک معتاد پاک] راهاندازی شده است، استخدام میکند.
در رستوران، دود تنباکوی طعمدار برخواسته از قلیونها در فضا پیچیده است.
مردان و زنان جوان افغان که بیشتر مجردند، با هم معاشرت میکنند؛ چیزی که از لحاظ فرهنگی در اکثر جاههای کابل چندان رایج نیست. اما نوشیدنی رستوران چای و قهوه است، زیرا الکول در افغانستان ممنوع است. تاج بیگم پردهها و دروازههای داخلیاش را برداشته است تا کسی نتواند تهمت بزند که داخل رستوران کار غیرمناسبی جریان دارد.
الیاس یورش 24 ساله، فیلمساز و یکی از مشتریان تاج بیگم میگوید: «این فقط یک رستوران نیست، یک مرکز اجتماعی است، جایی برای تصمیمگیری و ما همه میدانیم که او [خانم حیدری] پول را میگیرد و صرف مرکز توانبخشی میکند. لیلا قویترین زن این اطراف است.»
تندروها از تاج بیگم شکایت کردهاند و پولیس نیز به این رستوران سر زده است.
خانم حیدری اغلب [در کشمکش با برخی مأموران پولیس] بازداشت شده است، اما همیشه آزاد میشود. او میگوید: «دوستان زیادی در شبکهی اجتماعی دارم.»
توزیعکنندگان مواد مخدر که به خاطر از دستدادن مشتریانشان عصبانی بودهاند، نیز به دنبال او آمدهاند.
او در آپارتمانی در کابل تنها زندگی میکند و میگوید که [چند سال پیش] دیروقت شبی دو مرد با شکستن دروازه وارد خانهاش شدند اما انتظار نداشتند که او یک تفنگ ساچمهای زیر سرش داشته باشد. او میگوید: «به سقف شلیک کردم و آنها هر دو فرار کردند.»
اخیرا خبر توافق ابتدایی میان طالبان و مذاکرهکنندگان ایالات متحده ـ که در آن طالبان خواستار خروج امریکاییها از افغانستان شدهاند ـ خانم حیدری را در راستای هدف جدیدش مصمم کرده است.
او میگوید: «ما با یک ایدئولوژی روبهروییم نه با گروهی از مردم. آنها معتقدند که زنان جنس دوم هستند. شما نمیتوانید این طرز فکر را تغییر دهید، بنابراین من امیدی به گفتوگوهای طالبان ندارم.»
سه فرزند خانم حیدری که اکنون 16 تا 21 سال سن دارند، از ایران به آلمان فرار کردهاند. خانم حیدری با اینکه قادر نیست به آنها سر بزند، اما در پیامرسان «واتسپ» با فرزندانش در تماس است.
او میگوید که کارش به خاطر آنها است: «وقتی فرزندانم و [بعدتر] نواسههایم بپرسند ’وقتی طالبان آمدند تو چه کاری کردی؟ ‘باید چیزی برای گفتن به آنها داشته باشم.»
* توضیح مترجم: منظور از «روند صلح» در این گزارش، روند جاری گفتوگوهای صلح میان طالبان و فرستاده امریکا و برخی چهرههای سیاسی افغان در امور صلح است که در جریان آن طالبان در بیانیههایشان اغلب مواضع نگرانکنندهای در مورد حقوق زنان گرفتهاند.