- احمد قادری
تلاشهای صلحخواهی دولت افغانستان پس از یک دهه اکنون به نقطهای متفاوتی رسیده است. رییسجمهور غنی در یک تضاد آشکار با تلاشهای زلمی خلیلزاد، موضع متناقضی در مورد صلح دارد. از یک طرف میگوید صلح اولویتش هست و بدون پیش شرط در پی آن است، از جانب دیگر ترتیبات جاری گفتوگوهای سیاسی میان امریکا و طالبان را تابع شرطهایی میداند که خودش نوعی از شرط وضع کردن برای گفتوگوهاست. پایینتر از غنی، افراد نزدیک به او و مقامات دولت از موضع واحدی حمایت نمیکنند و دو دستگی و حتی چنددستگی در مورد صلح در سطح بالای حکومت آشکار است.
در جانب دیگر، زلمی خلیلزاد بدون توجه جدی به نگرانیهای دولت افغانستان و مردم، گفتوگوی یکجانبهی امریکا با طالبان و کشورهای منطقه را به مراحل حساسی رسانده است. پس از چهارمین دور گفتوگو با طالبان که طولانی و زمانگیر بود، اکنون به نظر میرسد دو طرف بر سر یک کمیتهی تخنیکی که بتوانند بر سر دو توافق کلی “خروج سربازان امریکایی و قطع رابطهی طالبان با القاعده و سازمانهای تروریستی جهانی دیگر” به صورت فشرده و موردی بحث کنند، توافق کرده است. به زودی این کمیته کارش را برای آمادهسازی یک نسخهی ابتدایی یک توافق در دور بعدی نشستها در ماه فبروری آماده میکنند.
تک روی پروسهی صلح دلایل متعددی ممکن است داشته باشد. اما عمدهترین نگرانی از خودخواهی و آجنداسازی شخصی خلیلزاد و غنی است. اگر بر اساس گمانهزنیها و شایعات هر کدام در پی تطبیق نسخهی دلخواه در روند سیاسی جاری باشند، امکان بنبست در فرصت پیش آمده برای صلح و حتا ترغیب دوبارهی خشونت و جنگ در سطح متفاوتتر وجود دارد.
این تقابل بر اساس هر فرض و استدلالی که باشد، به ضرر افغانستان و تلاشهای سیاسی است. جلو این تقابل بایستی گرفته شود و ادامهی این وضعیت میتواند جنگ شخصی بر سر یک روند ملی را افزایش دهد و پروسه را از مسیر اصلی که ختم خشونت و توافق سیاسی برای تأمین ثبات و بحث برسرآیندهی افغانستان است، به بیراهه و حتا خشونت بیشتر بکشد.
این تقابل بایستی توسط جامعهی سیاسی و سیاستمداران این کشور تشخیص و سپس به عنوان اولویت در آجندای سیاسیشان قرار بگیرند. در وضعیت حساسی که پس از یک و نیم دهه جنگ طالبان در پی گفتوگوست، افغانستان نباید این فرصت را از دست بدهد. اما چند و چون توافق با طالبان بایستی نگرانیها و دستاوردهای تقریبا دو دهه گذشته را نیز در بر داشته باشد. جامعهی سیاسی که شامل احزاب، ائتلا فها، افراد و … میشوند، نمیتوانند در برابر تقابل پیش آمده خاموش و بیتفاوت باشند. ایجاد تعارض در روند موجود، تقصیر سیاست است. رفع این تعارض و برگرداندن تعارض به همکاری و اجماع نیز مسئولیت سیاست و جامعهی سیاسی است.
از اشرف غنی، رییسجمهوری افغانستان انتظار میرفت که بر وعدههای مکررش در راستای صلح وفادار و قاطع باشد، اما تشکیل کمیتهی مشورتی و چیدمانی که او برای هیأت دولتی ترتیب داد، نشان داد که امکان ایجاد یک اجماع ملی برای برنامهریزی در مورد گفتوگوهای احتمالی از دست او خارج است و غنی با یک تازیهای مکرر در عرصههای سیاسی و دولت داری، امکان خلق یک اجماع ملی و رهبری تلاشهای سیاسی برای صلح را از دست داده است.
به نظر نمیرسد که از یک طرف غنی انگیزه و توان ایجاد یک اجماع برای صلح را از تمامی افغانهایی که طالب نیستند، داشته باشد و همین طور زمان برای ایجاد این اجماع با تشکیل بورد مشورتی صلح از دست رفته است. بنابراین، جامعهی سیاسی با درک حساسیت صلح و مذاکرات، بایستی در پی رایزنی و فکر بر سر پر کردن یک خلای ضروری باشند. سکوت و سردرگمی حاکم برنهادها، آدرسها و افراد سیاسی بیان میکند که چهقدر سیاست منفعلانه و واکنشی خودش را با رویدادها و روندها همسو میکند. آدرسهای سیاسی تاکنون در انتظار اتفاق یک معجزه برای پایان بخشیدن به تقابل موجود و خلق یک همسویی و اجماع در برابر ورود طالبان به قدرت است.
به نظر میرسد با توجه به شتاب تحولات در عرصهی صلح و پیگیری و پیشرفت یکجانبه در مذاکرات جاری میان امریکاییها و طالبان، سیاست بایستی به تناقض و خلای موجود پاسخ بدهد. نهادها و افراد سیاسی این وضعیت را درک کنند و در پی خلق یک جبههی سیاسی برای مدیریت نگرانیها، امیدواریها، شرایط و محدودیتها باشند. بیتفاوتی سیاست در روند موجود میتواند به طرفین دخیل در روند سیاسی امکان مصادره کردن پروسه به نفع شخصی و یا به بنبست کشیدن تلاشهای جاری را در پی داشته باشد و اگر این اتفاق بیافتد، سیاست و نهادها و آدرسهای سیاسی کارکردشان را از دست میدهند و بودن و نبودنشان تفاوتی بر وضعیت ایجاد نمیکنند.
انتظار میرود که سیاست و مشخصا نهادها و آدرسهای سیاسی که کارکردشان پرداختن به سیاست و مسایل کلان سیاسی است، فعال شوند و موضع انفعالی در قبال تحولات موجود را به ابتکارهای سیاسی تبدیل کنند که روند سیاسی جاری را به یک فرصتی برای همکاری و عرصهای برای کارکرد اصلی سیاست تبدیل کنند. اگر چنین اجماع و ابتکاری شکل نگیرد، ابهام در عملکرد خلیلزاد و تضاد در برنامهها و موضعگیریهای اشرف غنی میتواند، بحران موجود را ریشهدارتر و یا یک فیصلهی سیاسی تحمیلی را بر افغانستان حاکم کنند که پیامدش یک دور خشونت و جنگ دیگر خواهد بود نه صلح واقعی و عادلانه.