چرا مردم اخبار جعلی را باور می‌کنند؟

چرا مردم اخبار جعلی را باور می‌کنند؟

  • نیویورک تایمز ـ گوردن پنی‌کوک و دیوید رند

چه چیزی افراد را در برابر اخبار جعلی و سایر انواع اطلاعات غلط آسیب‌پذیر می‌سازد؟ و چه کاری می‌توان در این خصوص انجام داد؟

در سال‌های اخیر، پاسخ به پرسش‌های فوق مخصوصا به خاطر افشاگری‌ها درباره‌ی کارزار روسیه برای نفوذ در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2016 ایالات متحده با انتشار پروپاگندا از طریق رسانه‌های اجتماعی، بیش از پیش ضروری شده است. به طور کلی، به نظر می‌رسد که فرهنگ سیاسی ما به طور فزاینده‌ای توسط افرادی پر شده است که از ادعاهای عجیب و غریب و یا آشکارا غلط که اغلب با ایدئولوژی سیاسی‌شان مطابقت دارد، حمایت می‌کنند.

خبر خوب این است که روان‌شناسان و سایر دانشمندان علوم اجتماعی در تلاشند تا بدانند که چه چیزی مانع قربانی‌شدن مردم در برابر پروپاگندا می‌شود. خبر بد این است که در مورد پاسخ به این پرسش، هنوز اجماع و توافقی وجود ندارد. بیشتر بحث میان محققان حول محور دو جناح مخالف می‌چرخد. یک گروه ادعا می‌کند که توانایی ما برای تفکر و استدلال، توسط اعتقادات، گرایش‌ها و تعصبات ما مورد دست‌برد قرار می‌گیرد، یعنی ما در برابر عقلانیت و توجیه عقلانی مستعد آسیب هستیم. گروه دیگر ادعا می‌کند که مشکل این است که ما اغلب نمی‌توانیم استعداد، قوه و توانایی‌های انتقادی خود را به کار بندیم، یعنی ما از نظر ذهنی تنبل هستیم.

با این‌حال، تحقیقات اخیر نشان‌دهنده‌ی یک روزنه‌ی امید در درون این اختلاف است؛ اینکه به نظر می‌رسد هر دو جناح جنبه‌ای از این مشکل را مجسم کرده‌اند. هنگامی که ما درک کنیم چه مقدار از این مشکل نتیجه‌ی عقلانیت و توجیه عقلانی می‌باشد و چه‌قدر آن نتیجه‌ی تنبلی و نیز در مورد این که کدام عامل در چه نوع شرایطی نقش ایفا می‌کند، بیشتر بدانیم، آن‌وقت، ما بهتر قادر خواهیم بود که راه‌حل‌هایی را برای کمک به مبارزه با این مشکل، طراحی کنیم.

جناح عقلانیت و توجیه عقلانی که در سال‌های اخیر اهمیت قابل‌توجهی به دست آورده است، بر مجموعه‌ای از تئوری‌ها بنا شده است؛ تئوری‌هایی که می‌گویند وقتی نوبت به مسائل سیاسی می‌رسد، مردم از توانایی‌های فکری خود به جای تلاش برای کشف حقیقت، برای متقاعدکردن خود به باور آن‌چه که آن‌ها می‌خواهند درست باشد، یا به نظر آن‌ها درست است، استفاده می‌کنند. با توجه به این نظریه، احساسات و شور و شوق سیاسی (تعصبات سیاسی) مردم را، حتا اگر استدلال آن‌ها در زمینه‌های دیگر خوب باشد، اساسا غیرمنطقی و ناحساب می‌سازد.

برخی از شواهد برجسته و تکان‌دهنده که در تایید این موضع استفاده شده است، از یک پژوهش تاثیرگذار سال 2012 می‌آید که در آن دان کاهان، پروفیسور حقوق و همکارانش دریافتند که درجه‌ی پلاریزاسیون سیاسی در مورد مسأله‌ی تغییرات آب و هوایی در میان افرادی که از لحاظ معیارهای علم ادبی و توانایی عددی در سطح بالا قرار داشتند، نسبت به آن‌هایی که در این زمینه‌ها در سطح پایین‌تری قرار داشتند، بیشتر بوده است. ظاهرا، دموکرات‌های بیشتر «تحلیلی» بهتر قادر بوده‌اند که خود‌شان را متقاعد کنند که تغییرات آب و هوایی یک مشکل جدی است، در‌حالی‌که جمهوری‌خواهان بیشتر «تحلیلی‌» بهتر قادر بوده‌اند که خود شان را قانع کنند که تغییرات آب و هوایی مشکلی نیست. پروفیسور کاهان نتایج مشابهی را در پژوهش‌ها در مورد کنترل اسلحه نیز پیدا کرده است. در این پژوهش‌ها، او به صورت آزمایشی باریکه‌ی اعتقادی و گرایشی اطلاعاتی را که از شرکت‌کنندگان خواسته شده بود آن را ارزیابی کنند، دست‌کاری کرده بود.

در این‌جا مفاهیم بسیار عمیق می‌باشد. استدلال، وقتی حرف از اختلافات و جدال گرایشی در مورد حقایق می‌شود، می‌تواند مشکل را تشدید کند. شواهد بیشتر در تایید این استدلال از پژوهش سال 2010 دو دانشمند سیاسی، برندان نایهن و جسون رفلر سرچشمه می‌گیرد. آن‌ها دریافته‌اند که افزودن اصلاحیه در ادعاهای گمراه‌کننده‌ی مقالات خبری، گاهی اوقات می‌تواند نتیجه‌ی معکوس داشته باشد؛ اینکه اصلاحیه‌ها نه‌تنها نمی‌توانند باعث کاهش اشتباهات شوند، بلکه گاهی اوقات آن را افزایش می‌دهند. به نظر می‌رسد افرادی که به لحاظ ایدئولوژیک به باورکردن یک دروغ متمایلند، پس از افزودن اصلاحیه، تلاش می‌کنند و با دلایلی مبنی بر اثبات غلطی این اصلاحیه ظاهر می‌شوند که خود این امر باور آن‌ها را به همان حرف دروغ، بیش از پیش محکم می‌کند.

اما این حکایت «عقلانیت» با اینکه در برخی زمینه‌ها قانع‌کننده است، اما به عنوان طبیعی‌ترین و رایج‌ترین توضیح در مورد ضعف انسان در برابر اطلاعات غلط، ما را مجاب نمی‌کند. ما معتقدیم که مردم اغلب درباره‌ی اطلاعاتی که با آن سر می‌خورند، به اندازه‌ی کافی انتقادی فکر نمی‌کنند.

تحقیقات زیادی که در زمینه‌ی روان‌شناسی شناختی صورت گرفته، نشان داده است که اندکی استدلال برای شکل‌دهی اعتقادات درست، راه درازی را می‌رود و کار بسیاری را انجام می‌دهد. به عنوان مثال، افرادی که بیشتر تحلیلی فکر می‌کنند (کسانی که احتمال بیشتری دارد که به جای صرفا اعتماد به واکنش و پاسخ «درونی» خود، مهارت‌های تحلیلی خود را به کار بندند) کمتر خرافاتی هستند، کمتر احتمال دارد که به تئوری‌های توطئه باور کنند و کمتر پذیرای ادعاهای ظاهرا پر محتوا و عمیق اما در واقع «توخالی» و پوچ می‌باشند. این شواهد نشان می‌دهد که عامل اصلی که پذیرش اخبار جعلی از سوی مردم را توضیح می‌دهد، می‌تواند به ویژه در زمینه‌ی رسانه‌های اجتماعی که در آن اخبار به طور سطحی مرور می‌شوند و یا فقط مختصر نظری را به خود جلب می‌کنند، تنبلی شناختی باشد.

برای آزمایش این امکان، ما اخیرا یک سری مطالعاتی را انجام دادیم که در آن شرکت‌کنندگان با عقاید سیاسی و ایدئولوژی‌های مختلف، نشان دادند که آیا آن‌ها یک سری اخبار و داستان‌های خبری را باور کرده‌اند یا خیر. ما به آن‌ها تیترهای واقعی را که از رسانه‌های اجتماعی گرفته شده بود، نشان دادیم. برخی از این تیترها درست و برخی از آن‌ها نادرست بودند. ما با موظف‌کردن آن‌ها به تکمیل چیزی که به نام آزمون بازتاب شناختی یاد می‌شد، سنجیدیم که آیا شرکت‌کنندگان برای تشخیص درستی و نادرستی تیترهای اخبار، وارد بحث و استدلال می‌شوند یا صرفا «با احساسات درونی خود پیش می‌روند.» از آزمون بازتاب شناختی در روان‌شناسی و اقتصاد رفتاری به صورت گسترده‌ای استفاده می‌شود. این آزموش شامل سوالاتی است که جواب‌ مستقیم به آن‌ها ظاهرا قانع‌کننده اما اشتباه می‌باشد و اشتباه بودن آن با اندکی استدلال آشکار می‌شود. (به عنوان مثال: «اگر شما در حال مسابقه باشید و از فردی که در جایگاه دوم قرار دارد، پیشی بگیرید، در چه جایگاهی قرار می‌گیرید؟» اگر شما به فکر و استدلال خود متوسل نشوید، شاید بگویید که جایگاه اول، در حالی‌که پاسخ جایگاه دوم است.)

ما دریافتیم افرادی که وارد تفکر و استدلال بازتابنده می‌شوند، صرف‌نظر از اینکه آیا تیتر اخبار با دیدگاه‌های سیاسی آن‌ها مطابقت دارد یا خیر، در تشخیص درست از نادرست بهتر ظاهر می‌شوند. (ما واقعیت‌های جمعیت‌شناختی نظیر سطح تحصیلات و تمایل سیاسی را در نظر گرفتیم.)

یافته‌ها و نتایج پژوهش‌ ما نشان می‌دهد که پرورش و ارتقای توانایی‌های استدلالی ما به طریقی باید بخشی از راه‌حل در برابر انواع اطلاعات غلطی باشد که در رسانه‌های اجتماعی به گردش می‌آید. یک تحقیق تازه‌ی دیگر نشان می‌دهد که حتا در زمینه‌های شدیدا سیاسی، مردم آن طور و تا حدی که جناح عقلانیت ادعا می‌کند، غیرمنطقی نیستند. مطالعات اخیر نشان داده که به عنوان مثال، تصحیح سوءبرداشت‌های گرایشی و حزبی، برعکس نتیجه‌گیری پروفیسور نایهن و رفلر که در بالا توضیح داده شد، اغلب اوقات نتیجه‌ی معکوس نمی‌دهد، بلکه به اعتقادات درست‌تر منجر می‌شود.

استدلال ما بر این نیست که یافته‌های تحقیقاتی مانند پژوهش پروفیسور کاهان ـ که از نظریه‌ی عقلانیت حمایت می‌کند ـ نامعتبر و یا غیرقابل اعتماد هستند. استدلال ما این است مواردی که در آن استدلال ما منحرف می‌شود و راه را بیراهه می‌رود ـ که تعجب‌آور و جالب توجه می‌باشد ـ به نظر می‌رسد که استثنا است تا قاعده. دلیل و برهان همیشه در قید تعصبات و گرایه‌های حزبی جناحی ما نیست. به نظر می‌رسد که در بسیاری و شاید اکثر موارد، دلیل و برهان شکل‌گیری اعتقادات درست را ترویج می‌دهد.

این فقط یک بحث علمی ـ آکادمیک نیست؛ امری است که پیامدهای واقعی برای سیاست عمومی دارد. تحقیقات ما نشان می‌دهد که راه‌حل در برابر اطلاعات سیاسی غلط و گردش این اطلاعات، باید شامل اختصاص منابع به انتشار و پخش اطلاعات درست و آموزش و یا تشویق مردم به [انجام] فکر انتقادی‌تر، باشد. شما محکوم به بی‌خردی و بی‌منطقی نیستید، حتا در زمان‌های به شدت سیاسی و عرصه‌های سیاست‌زده. فقط به یاد داشته باشید که این امر در مورد افرادی که با آن‌ها مخالف هستید، نیز صدق می‌کند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *