تشخیص بن‌بست در روند صلح افغانستان

تشخیص بن‌بست در روند صلح افغانستان

  • فارن پالیسی جورنال – احمد مرید پرتو

پس از 18 سال جنگ در افغانستان، این کشور هنوزهم به عنوان یک چالش امنیتی کلیدی برای ایالات متحده با پیامدهای ضد تروریسم مختلف در یک منطقه‌ی پر هرج‌ومرج، باقی مانده است. منازعه افغانستان نزدیک به دو دهه است که ادامه دارد و نه‌تنها برای مردم و حکومت افغانستان، بلکه برای شرکای ائتلافی این کشور نیز بسیار پرهزینه بوده است.

ایالات متحده از زمان مداخله خود برای سرنگون‌کردن رژیم طالبان در سال 2001، به طور فعال درگیر این کشور بوده است. با به قدرت رسیدن رییس‌جمهور ترمپ در جنوری 2017، هنوز امیدواری‌هایی در واشنگتن بود که با اتخاذ یک استراتژی جدید و اعزام نیروهای بیشتر، امکان دفع شورش طالبان فراهم می‌شود.

فرض بر این بود که افزایش فشار نظامی می‌تواند راه را برای مذاکرات معنادار صلح با جناح‌های آشتی‌پذیر طالبان هموار کند.

اما از سال گذشته تا کنون، اجماع در حلقات داخلی و بین‌المللی بر این است که پیروزی نظامی بر طالبان تقریبا ناممکن است. تنها راه پایان‌دادن به جنگ افغانستان، توافق سیاسیِ است که بتواند طالبان را با نظام سیاسی افغانستان ادغام کند.

این تمهید می‌تواند با ایجاد یک دولت موقت و یا اصلاح قانون اساسی به دست آید.

به این منظور، اداره ترمپ با انتصاب زلمی خلیل‌زاد، یک دیپلمات با تجربه [به حیث نماینده امریکا برای مصالحه افغانستان] برای تعامل با طالبان و یافتن یک راه‌حل سیاسی، به درستی تلاش‌های خود را شدت بخشیده است.

موافقت کلی این است که جنگ افغانستان، که در سال‌های اخیر به طور فزاینده‌یی خونین بوده است، باید به یک راه‌حل مسالمت‌آمیز نائل آید. بنابراین، از آن‌جاییکه همه‌ی جنگ‌ها باید از طریق ابزارهای دیپلماتیک و سیاسی پایان یابد، باید یک عزم و اراده‌ی سیاسی در این راستا وجود داشته باشد.

اما صلح در افغانستان، مانند هر کشور جنگ‌زده‌ی دیگری، هزینه‌ی هنگفتی دارد که مردم و دولت افغانستان باید برای پایان‌دادن به خشونت، اراده‌ی پرداخت آن را داشته باشند. آخر، این مردم رنج‌دیده‌ی افغانستان است که بیشترین و بزرگ‌ترین قربانی را به خاطر تروریسم و افراط‌گرایی در کشورشان متحمل می‌شوند.

مهم است در نظر داشته باشیم که ایالات متحده، تنها کشوری نیست که به صلح و ثبات در افغانستان علاقه‌مند می‌باشد. قدرت‌های منطقه‌ای مانند روسیه، چین، هند و ایران، با وجود دیدگاه‌های متفاوت‌شان در مورد وضعیت فعلی افغانستان، به شدت نگران برایند این منازعه‌اند.

منافع این کشورها در جلوگیری از تبدیل‌شدن افغانستان به لانه‌ی امن گروه‌های مختلف تروریستی نهفته است که می‌توانند به عنوان سرچشمه‌ی بی‌ثباتی منطقه‌ای عمل کنند. آن‌ها همچنین برای ایجاد شرایط مطلوب برای یک روند صلح نتیجه‌محور که بتواند به حل‌وفصل سیاسی دائمی منجر شود، مسئولیت مشترک دارند.

علاوه بر این، ایالات متحده باید موقع تعامل با طالبان از فرصت استفاده کند و این مسأله را که حتی در صورت توافق سیاسی با این گروه، نقش امریکا در افغانستان نباید به پایان برسد، واضح سازد. بر این اساس، سیاست‌گذاران ایالات متحده باید به یاد داشته باشند که جنگ در افغانستان، در کانتکست استراتژیک بزرگ‌تر، جنگ علیه منافع امنیتی ایالات متحده و شرکای بین‌المللی آن می‌باشد. بنابراین، خروج شتاب‌زده با تصمیمات ناسنجیده می‌تواند باعث بی‌ثباتی بیشتر در افغانستان و منطقه شود. علاوه بر این، شکست و ناکامی در این مرحله می‌تواند کشور را با غوغا و آشفتگی تازه، آن‌هم زمانی که منطقه درگیر چالش‌های امنیتی و سیاسی بی‌شمار است، مواجه کند.

شکی نیست که یک روند صلح تحت رهبری و مالکیت افغان‌ها، خواسته و مطلوب همه‌ی طرف‌ها است؛ زیرا هر یک از آنان، از بهبودی وضعیت در افغانستان به صورت مستقیم نفع می‌برند. اما اشتباه نکنید که حضور بلندمدت ایالات متحده و نقش نظامی و مالی آن در افغانستان، مستلزم تصامیم دشوار برای دولت افغانستان، جنبش طالبان و رهبران ایالات متحده خواهد بود. از این رو، برای رسیدن به صلح، سازش‌هایی باید از جانب طرف‌های دخیل صورت بگیرد.

در نتیجه، مهم است که تلاش‌های دیپلماتیک و سیاسی بین تقاضای طالبان مبنی بر خروج کامل نیروهای امریکایی و همچنین موضع ایالات متحده مبنی بر ترتیبات سیاسی آینده که برای هر دو طرف قابل‌قبول باشد، متمرکز باشد. در چنین مورد، طالبان شاید به خوبی متوجه شوند که یک پنجره‌ی بالقوه برای توافق صلح، که از حمایت قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی برخوردار است، ممکن است بسته شود. به همین دلیل، برای این گروه بهتر است که به صورت مستقیم با نمایندگان دولت افغانستان در مورد ایجاد یک دولت وسیع و فراگیر، وارد مذاکره شوند.

از آنجا که یک افغانستان آرام و صلح‌آمیز برای ثبات منطقه‌ حیاتی است، این تحول همه‌ی بازیگران منطقه‌ای را وارد توافقات دوجانبه و چندجانبه می‌کند تا منافع خود را هم‌تراز و در مورد مسأله افغانستان همکاری کنند.

در میان قدرت‌های منطقه‌ای، هیچ کشوری بهتر از پاکستان نمی‌تواند به افغانستان در جست‌وجویش برای صلح کمک کند. با اینکه پاکستان دیرزمانیست حمایت‌اش را از صلح و ثبات در افغانستان اعلام و بارها تکرار کرده است، اما این ادعاها هنوز نتوانسته مقامات ایالات متحده و افغانستان را متقاعد کند که اسلام‌آباد به اعمال فشار بر طالبان برای آشتی واقعی، مصمم می‌باشد.

اکنون که روند صلح افغانستان بار دیگر از سر گرفته شده است، زمان آن رسیده که پاکستان حسن نیت خود را برای یک گفت‌وگوی جامع بین‌الافغانی نشان دهد. با این اقدام، پاکستان از همه بیشتر نفع خواهد برد، زیرا اسلام‌آباد نمی‌تواند از عهده‌ی بی‌ثباتی دائمی در مرز شرقی خود ـ که می‌تواند به عنوان پایگاهی برای ایجاد ناامنی در خاک پاکستان از سوی گروه‌های ضد پاکستانی عمل کند ـ برآید.

بنابراین، به نفع منافع ملی پاکستان است که از یک روند صلح جامع در افغانستان، بدون جانب‌داری از گروه خاصی، حمایت کند. طبعا ممکن است که پاکستان در این جریان به دنبال منافع بلندمدت و استراتژیک خود در افغانستان باشد. اما این منافع باید مشروع و مورد قبول دولت و مردم افغانستان باشد. مهم‌تر از همه، نگرانی‌هایی که در ارزیابی پاکستان از رویدادهای افغانستان نمایان می‌شود، باید با طرف افغان و امریکایی شریک شود. این امر ضروری است تا دستگاه سیاسی و نظامی پاکستان اطمینان حاصل کند که منافع معقول و مشروع آن‌ها، به عنوان یک همسایه مهم، مد نظر قرار خواهد گرفت و تامین خواهد شد.

اگر این خاطر‌جمعی و اطمینان از سوی ایالات متحده و جامعه بین‌المللی به پاکستان داده شود، شاید اسلام‌آباد واقعا به روند صلح افغانستان کمک کند. به این منظور، پاکستان به طور بالقوه می‌تواند طالبان را به ورود به مذاکرات جدی با امریکایی‌ها و گفت‌وگو با همتایان افغان‌شان، در مورد آینده‌ای که مورد قبول همه‌ی افغان‌ها باشد، تشویق کند.

این اقدام نه‌تنها به نفع پاکستان، بلکه به نفع سایر قدرت‌ها و کشورهای کلیدی دخیل در مسأله‌ی افغانستان  نیز خواهد بود؛ به این دلیل که یک توافق سیاسی که امنیت پایدار را در افغانستان تضمین کند، برای ارتقای صلح، ثبات و توسعه در منطقه ضروری است.