عصر یک روز زمستانی هنگامی که عبدالملک کودک یازده ساله بود، از دکان ترمیم «تیپ و رادیو» به خانه رفت. در خانه متوجه شوق و خوشحالی در چشمان پدر و مادرش شد. او دید که پدر و مادرش از خوشحالی در پوستشان نمیگنجند. وقتی جویای احوال شد، مادر با خوشحالی به پسر کوچکش گفت که او با دختری نامزد شده است. این قصه مربوط میشود به آخرین سال دورهی حکومت طالبان. عبدالملک در آن زمان در ولسوالی گرشک ولایت هلمند به عنوان شاگرد در یک دکان ترمیم «تیپ» کار میکرد.
وقتی عبدالملک از تعمیرگاه کوچک تیپ و رادیواش به خانه برگشت، نمیتوانست خبر غافلگرانه نامزدیاش را بپذیرد. برای این که مطمئین شود، چه به چه است، از مادرش پرسید که با دختر کدام همسایه نامزد شده است. مادرش با لبخند گفت که نامزدش تازه متولد شده و فقط چهل روز دارد.
البته اصل ماجرا به زمانی بر میگردد که هنوز سپوژمی (اسم مستعار) در بطن مادرش بوده؛ پدر عبدالملک و پدر سپوژمی، دوستی عمیقی داشته و برای استحکام دوستیشان در همان هنگام قول و قرار می بندند که پسر و دخترشان را باهم نامزد کنند.
عبدالملک یازده ساله شوکه شد و سرمخالفت را پیش کشید. حساب را با پدر و مادرش روشن کرد که اگر تا آخر عمر هم سپوژمی به نامش باشد، با او عروسی نمیکند. پدر اما توصیه کرد که به این خویشاوندی احترام بگذارد و پا را از دایرهی رسم خانوادگی بیرون نگذارد. جدا از حسابهای سختگیرانه اجتماعی، کمازکم پدر عبدالملک 60 هزار کلدار پاکستانی به پدر سپوژمی داده بود که نمیتوانست به خاطر لج بچهگانهی عبدالملک از آن چشم بپوشد.
نامزدی با دختری که حداقل یازدهسال از عبدالملک کوچکتر بود، برایش قناعتبخش نبود. او با گذشت هر روز افسردهتر میشد. در مقابل اما اعضای دو خانواده منتظر بزرگ شدن سپوژمی 40 روز بودند که پس از چشم گشودن به دنیا، در دام سنتهای خرافاتی افتاده بود.
وقتی آوازهی نامزدی عبدالملک در روستا پخش شد، تمام اعضای خانوادهاش دور او جمع شدند، هلهله و پایکوبی راه انداختند.
چندین سال از این اتفاق گذشت اما عبدالملک بااین نامزدی و خانوادهی نامزدش کنار نیامد: «در 13 سال که دخترشان به نامم بود، حتا جواب سلام آنان را نمیدادم. متنفر بودم از همه.»
پس از سال 2001 هنگامی که دروازههای مکتب به روی کودکان افغانستان باز شد، عبدالملک به مکتب رفت و در نهایت در سال 1393 از مکتبی در ولسوالی گرشک هلمند فارغ شد. هلمند از جمله ولایتهای ناامن کشور است که به گفتهی عبدالمالک همدرد، سنت ناپسند ازدواج کودکان در آنجا رایج است. در این دوران عبدالملک همدرد، متوجه شده بود که در اکثر ولایتهای افغانستان به ویژه در هلمند، صدها دختر و پسر خردسال گرفتار رسم و رواجهای ناپسند و ازدواج اجباری هستند.
عبدالملک پس از فراغت از مکتب، آموزشگاهی را در ولسوالی گرشک ایجاد کرد. او از همین مرکز مبارزهاش را علیه ازدواج اجباری و زیر سن آغاز کرد. «در قدم اول با مشکل خودم مبارزه کردم. با آن که هر روز درخانهی ما جنجال و دعوا بود اما من هیچ وقت نخواستم زیر بار بروم.»
آقای همدرد پس از این مانع ازدواج اجباری و زیر سن خواهرانش شد. او به سختی پدرش را قناعت داد تا خواهرانش به مکتب بروند و درس بخوانند. «خواهر بزرگم 15ساله است. او حالا شاگرد صنف نهم مکتب است و دو خواهر کوچکم هر کدام صنف هشت و هفت هستند. اجازه ندادم که پدرم آنها را به شوهر بدهد.»
وقتی عبدالمالک 25 ساله بود نامزدش تازه 13 سال داشت، دختری که هنوز در مورد ازدواج و زندگی مشترک چیزی نمیفهمید و اما باید آمادگی عروسی را میگرفت.
در سال 1394 اتفاق تلخی برای خانوادهی عبدالمک رخ داد. برادر او که جزو نیروهای امنیتی افغانستان بود، در حملهی طالبان کشته شد.
در مراسم فاتحهی برادر عبدالملک، اقارب و دوستان آنها به پدر عبدالملک یادآوری کردند که پیش از آن که پسر دیگرش (عبدالملک) را از دست بدهند، باید مراسم عروسیاش را برگزار کند.
چند ماه بعد پدر عبدالملک با خواهر و برادرزادهاش دوباره به خانهی پدر سپوژمی رفتند تا با خانوادهی عروس هماهنگیهای لازم مراسم عروسی را انجام بدهند. آنجا اما پدر سپوژمی با درخواست یک میلیون کلدار پاکستانی در بدل عروسی دخترش، این عروسی را رسما به بنبست مواجه کرد.
در حالی که پدر عبدالمک به دنبال تهیهی این مقدار پول بود اما درخواست یک میلیونی پدر سپوژمی بهانهی خوبی به دست عبدالملک داده بود که نگذارد این اتقاق در زندگی او و سپوژمی رخ بدهد: «به پدرم گفتم که پول نداریم و من نمیخواهم عروسی کنم.»
آقای همدرد میگوید که در سال 1394 پس از روزها مبارزه و مخالفت موفق شد که اقدام به فسخ پیوند نامزدیاش کند.
اکنون عبدالملک همدرد میخواهد که در مورد رسم و رواجهای ناپسند ازدواج اجباری و زیر سن، پژوهشی انجام بدهد. او پرسشنامهای ترتیب داده و در آن سوالهای در مورد چرایی سنت ازدواج اجباری و زیر سن، گنجانده است. تاکنون هزار برگهی پرسشنامه را در همکاری با مقامهای محلی گرشک در میان مردم توزیع کرده است. او عضوی کاروان صلح هلمند نیز است و به خاطر سفر 10 ماههیشان هنوز نتوانسته این نظرسنجی را نهایی کند.
آقای همدرد تلاش دارد که پس از بررسی نتایج پرسشنامهها، طرحی را برای جلوگیری از ازدواجهای اجباری، رسم و رواجهای ناپسند، تهیه کند و در نخست با مقامهای محلی هلمند و سپس با وزارتخانهها شریک سازد.
این جوان 27ساله میگوید که او پولی برای هزینهی هنگفت عروسی ندارد و نمیخواهد در بدل صدهاهزار پول ازدواج کند. به باور او فروافتادن تعداد زیادی از جوانان در کام فساد اخلاقی، جنگ و خشونت همه ریشه در رسم و رواجهای ناپسند ازدواج اجباری دارد. «اگر زمینهی ازدواج جوانان فراهم شود، دیگر کسی مجبور نیست تا دست به کارهای خلاف قانون مثل بچهبازی بزند.»