فرمان دیروز رییس جمهور غنی برای ایجاد «بورد عالی مشورتی صلح» قابل تأمل است. مهمترین برجستگی فرمان فهرست طولانی از مقامات ارشد دولتی و رهبران جهادی، قومی و سیاسی است. فهرستی که به نظر میرسد امکان هماهنگی و همسویی میان آنها و رییس جمهور هر روز بعیدتر شود و اختلافات بر سر مدیریت کشوری، پررنگتر. اما اعلام فهرست طولانی از گروهی موسوم به رهبران جهادی، قومی و سیاسی توسط رییس جمهوری که یکی از شعارهای بلند و مهماش «جوانگرایی» است، تعجببرانگیز و قابل تأملترین بحث در فرمان ایجاد بورد مشورتی صلح است.
متن فرمان به تنهایی برای برشمردن نیت ریییس جمهور غنی از تشکیل چنین بوردی کافی نیست. این فرمان حداقل مأموریت مشورهدهی برای صلح به رهبری دولت، ایجاد تفاهم ملی برای صلح پایدار، بررسی پیشنهادات کمیتههای کاری صلح و در نهایت نظارت و نمایندگی از دولت در گفتوگوهای صلح را از وظایف اساسی بورد عالی مشورتی صلح عنوان کرده است. اما این فرمان روشن نمیکند که جایگاه تیم مذاکرهکنندهی حکومت و بورد عالی مشورتی صلح در روند فعلی گفتوگو برای صلح میان امریکاییها و طالبان چه نقش و جایگاهی دارد.
با این وجود، حقیقت مسلم این است که رییس جمهوری افغانستان با اعلام بورد عالی مشورتی صلح و فهرست کردن اسامی اعضای این بورد نشان داد که افغانستان جدید را مطلقا فراموش کرده است. هیچ کسی از اعضای بورد عالی مشورتی صلح نمیتواند نمایندهی صادق و شایستهی ارزشهای جدید افغانستان باشند. مرور فهرست برگزیدهشدگان برای این بورد توسط رییس جمهور نشان میدهد که جایگاه چه کسانی در این بورد مشورتی خالی است. و این خلا بیانگر آن است که حکومت افغانستان در مواجهه با تلاشهای جاری صلح میان امریکاییها و طالبان واکنشی و ضعیف عمل کرده است. بر خلاف آنچه که در متن فرمان به عنوان صلح پایدار عنوان شده، چنین ترکیبی نمیتواند صلح پایدار را تأمین کند. صلح پایدار، صلح مردمسالارانه است. صلح پایدار، صلح بر سر ارزشها یا میان ارزشهاست. صلح پایدار تأمین عدالت است. اما چه کسی در این کرسی نمایندهی عدالت است؟ یا چه کسی میتواند به نمایندگی از ستمدیدگان و از کسانی که قربانی یک جنگ فاسد برای کسب قدرت بیشتر بودند، نمایندگی کنند؟
این ترکیب اگر مذاکرات نهایی یک صلح احتمالی را انجام دهند، در بهترین حالت آن مذاکره میان تندروان جهادی و قومی و گروه بنیادگرا و خشونتگرای طالبان است. یا به عبارت دیگر، ترکیب بورد عالی مشورتی صلح یک نقشهی راه واضح برای مذاکرهی مجدد بر سر تقسیم نهادها، اختیارات و قدرت میان گروههای سیاسی و قومی تندرو و خشونتگرا است. در حالی که صلح پایدار نه با تقسیم نهادها و قدرت میان گروههای قومی و سیاسی بلکه توافق بر سر ارزشهایی چون عدالت، کرامت، حقوق بشر، حاکمیت قانون و تعین حدود و نقشهی راه برای به ارمغان آوردن رفاه و حرمت به همهی ساکنان و شهروندان افغانستان است. صلح پایدار، صلح مردم سالارانه است. و اگر چنین است، نمایندهی شهروندانی ملیگرا، آگاه، خشونتپرهیز و کارگران افغانستان کیست؟ چه کسی از نسل جدید رهبرگریزی که نه جمعیتی اند، نه وحدتی اند، نه جنبشی اند، نه اخوانی اند و نه طالبانی؛ نمایندگی میکنند؟
فراموش کردن و نادیده گرفتن افغانستان جدیدی که نه در قالب قومیت و نه در محور سیاست، قابل جمع و مدیریت اند، تکرار یک چرخهی باطل است که بهترین نمونهی آن توافقات مقطعی و اختلاف آنی چهل سال گذشته است. چهل سالی که هیچ برههای نتوانست به فهرست و اسامی فهرست اعلام شده در بورد عالی مشورتی صلح آسیب و گزندی برساند بلکه آنها را حاکمتر، مرفهتر و بیباکتر کرد. اما این تحولات و این دهههای پی در پی خشونت و جنون از مردم خانه به خانه قربانی گرفت و سال به سال زندگی آنها را طوفانی و زهرآگین کرد. جایگاه این مردم در چنین بوردی کجاست؟ نمایندهی این خانه-خانه قربانی دادن به پای اشتباهات این فهرست کیست؟
این ترکیب نه راهی برای صلح پایدار بلکه راهی برای تقسیم مجدد و مقطی قدرت و نهادها و امتیازات میان رهبران پیری است که هیچ کدام شان افغانستان جدید را درک نمیکنند و قطعا نمایندهی ارزشهای بخش وسیع و قابل توجه مردم نیست. این نقش راه برای برگشت مجدد به گذشته است با این اشتباه فاحش که “افغانستان جدید” در آن نیست.