اشاره
با جدی شدن گفتوگوهای مقدماتی برای آغاز مذاکرات صلح، اطلاعات روز سلسلهیی از گفتوگوها را با نخبگان سیاسی و اجتماعی و صاحبنظران انجام داده است. متناسب به گروههای اجتماعی و سیاسی که در گفتوگوهای صلح نقش دارند یا میتوانند و میباید سهم داشته باشند، مصاحبهشوندگانمان را برگزیدهایم. اگرچه دشوار است که دیدگاه تمام طرفهای سهیم یا مرتبط با گفتوگوهای صلح را به صورت جامع و کامل بازتاب داد اما سعی کردهایم که در حد امکان، گستردگی و تنوع مصاحبهشوندگان را صورت داده باشیم. ما معتقدیم که به ویژه از آدرس رسانهها، پهنهها و ابعاد مختلف گفتوگوهای صلح باید به صورت جدی مورد نظارت قرار گرفته و در مورد آن اطلاعرسانی شود. مضاف بر آن، باور داریم که فارغ از مجامع سیاسی که فیالواقع مرکز ثقل گفتوگوهای صلح را تشکیل داده است، در حواشی آن، گروهها و حوزههای جدی سیاسی و اجتماعی وجود دارد که نمایندهی ارزشها، دیدگاهها و نگرانیهای جدی در خصوص مذاکرات صلح هستند. حوزهها و گروههایی که میتوانند نقش غیرقابل اغماضی در پروسهی صلح داشته و از سوی دیگر با توجه به بیمهری گردانندگان اصلی مذاکرات صلح با گروههای اجتماعی و سیاسی افغانستان و بیم نادیده گرفته شدن برخی گروهها و ارزشهای اجتماعی و سیاسی، آنها میبایست در مذاکرات صلح سهیم شوند و دست کم دیدگاهها، توصیهها، هشدارها و نگرانیهایشان بازتاب داده شود.
نخستین گفتوگو با الهام غرجی، پژوهشگر مسایل روابط بینالملل صورت گرفته است. آقای غرجی، پژوهشگر شبکهی آموزشهای خلاق ماری کیوری و کنسرسیوم علمی مطالعات پساشوروی منطقهی دریای خزر و نامزد دکترای روابط بینالملل در دانشگاه کویمبرای پرتگال است. او قبلا ریاست دانشگاه گوهرشاد را به عهده داشت.
اطلاعات روز: شما روند کنونی گفتوگوهای صلح را چگونه ارزیابی میکنید؟
غرجی: به نظر من، علیرغم افزایش تلاشهای بیرونی در این بعدیها، گفتوگوی صلح با یک بحران مواجه است. این بحران، فروپاشی اجماع سیاسی بر سر رهبری و مالکیت پروسه صلح است. یکی از نکات نسبتا ثابتی که در چند سال گذشته وجود داشت و تاحدودی اجماع بینالمللی نیز بر آن در حال شکل گرفتن بود، مالکیت ملی بر پروسهی صلح بر محور نقش رهبریکنندهی حکومت افغانستان به عنوان نظام مشروع و قانونی افغانستان بود. نظامی که با رای میلیونها شهروند این سرزمین بنا شده است و دهها هزار نفر برای محافظت از آن جان خود را از دست دادهاند. به نظر میرسد که این اجماع در حال فروپاشیدن و نقش محوری حکومت افغانستان در گفتوگوهای صلح در حال به حاشیه رفتن است. گر چند در سطح سیاسی، قدرتهای بیرونی مانند امریکا استدلال میکنند که آنها در مورد صلح با طالبان «گفتوگو» میکنند و این گفتوگو با «مذاکرات» صلح که باید میان حکومت افغانستان و طالبان صورت بگیرد فرق میکند، اما چنین تفاوتهای مفهومی در ماهیت و هدف اصلی امریکا که همانا رسیدن به یک توافق با طالبان باشد، تغییر محتوایی جدی ایجاد نمیکند.
شکست اجماع بینالمللی روی نقش تعیینکننده و رهبریکنندهی دولت افغانستان در پروسه صلح، دینامیکهای تازهی را در سطح منطقه بهوجود آورده است. مواضع و دیدگاههای رقیب در حال شکل گرفتن است و این مایهی نگرانی است. تلاشهای بیرونی اگر مکمل تلاشهای ملی برای صلح نباشند، نمیتوانند به نتیجه برسند. این تلاشها بدون حضور و مشارکت معنادار مردم افغانستان و در نبود یک چارچوب حقوقی مشروع مانند قانون اساسی افغانستان، به صلح پایدار منجر نخواهد شد.
اطلاعات روز: از نظر شما عناصر مناقشهبرانگیز میان دولت و طالبان چه چیزی است؟
غرجی: عنصر اصلی، نقش و جایگاه دولت و نظام قانونی افغانستان است. طالبان، نظام پس از سال ۲۰۰۱ را قبول ندارند. عنصر دیگر مربوط به نقش نیروهای خارجی در افغانستان میشود. این دو عنصر در یک جهت عمل میکنند. ظاهراً طالبان جنگشان را بر علیه نیروهای خارجی و دولت در افغانستان جهاد مینامند و حکومت افغانستان را دستنشاندهی قدرتهای خارجی. اما در واقع، آنچه طالبان و حامیان بیرونیشان میخواهند جلو آن بیاستند، تحکیم نظام قانون اساسی پسا ۲۰۰۱ به مثابهی یک دولت ملی مقتدر و مبتنی بر مشروعیت و حمایت جهانی در افغانستان است. این مسأله، بخشی از یک مناقشهی منطقهیی-بینالمللی برسر نوعیت، مناسبات قدرت و قلمرو اقتدار دولت ملی در افغانستان میشود. این، یک مسألهی تا حدودی تاریخی است که میخواهم بهصورت فشرده آن را شرح دهم.
به لحاظ تاریخی، افغانستان مدرن به چالش اجماع و شناخت (Recognition) بیرونی در خصوص نقش و جایگاه دولت ملی در افغانستان و مناسبات خارجی آن مواجه بوده است. بخشی از این چالش برخاسته از این است که افغانستان مدرن تداوم منطقی و تاریخی امپراتوریها و دولتهای سرزمینی پیش از خود نبوده است. دولت افغانی در نتیجهی تضعیف و فروپاشی امپراتوریهای دیگر در منطقه شکل گرفت که افغانستان بخشی از آنها بوده است. گرچند در مواردی افغانستان خود مرکز امپراتوریها بوده است، اما دولت افغانی که بهطور مثال احمدشاه ابدالی آنرا پی ریخت، میراثدار مستقیم امپراتوریهای قبل از خود نبود. از این رو، سیر تکامل و تحکیم دولت ملی در افغانستان هم به لحاظ داخلی و هم به لحاظ جایگاه و مناسبات آن در روابط بینالمللی با فراز و نشیبهای زیادی در دو قرن اخیر مواجه بوده است تا آنکه این دولت، پس دو قرن تلاش برای تثبیت اقتدار خویش در اوایل دهه نود میلادی پس از خروج شوروی از افغانستان-که در واقع نمایش روشنی از تراژیدی دولت مستقل ملی در افغانستان است، کاملاً از هم پاشید.
با سقوط حکومت طالبان و روی کار آمدن نظام قانون اساسی جدید، افغانستان فرصت مهمی گیر آورد تا با استفاده از حمایت و حضور گستردهی جامعهی بینالمللی دست به اعمار یک دولت ملی با ثبات و مستقل بزند و به بحران شناخت بینالمللی و اقتدار آن در منطقه نقطهی پایان بگذارد. متاسفانه این فرصت با ظهور دوبارهی گروه طالبان و مداخلات بیرونی به چالشهای روز افزون مواجه شد.
حالا، اگر از این منظر به مسأله ببینیم، ابعاد منطقهی بحث دولت ملی بهعنوان محور اصلی مناقشه روشنتر میشود. طالبان و پاکستانیها پیوسته در صدد جلوگیری تحکیم و تثبیت اقتدار دولت و نظام قانونی پس از سقوط طالبان بودهاند. موضع طالبان این است که آنها با حکومت افغانستان گفتوگو نمیکنند و نظام قانون اساسی افغانستان را نمیپذیرند. این حرف در راستای اهداف استراتژیک پاکستانیها بهعنوان مهمترین حامی طالبان قرار دارد.
در طرف دیگر مناقشه، موقف دولت افغانستان هم در زمان حامد کرزی و هم در زمان حکومت وحدت ملی، تاکید بر صلح بر مبنای اصل مالکیت و رهبری پروسهی صلح توسط دولت افغانستان بوده است. تاکید حکومت افغانستان بر اصل مالکیت و رهبری پروسهی صلح در واقع معطوف به تثبیت جایگاه، بهرسمیت شناختن و تحکیم اقتدار دولت ملی در عرصهی بینالمللی بوده است. در مقابل، طالبان و پاکستانیها تلاش کردهاند تا این دیدگاه حمایت و مشروعیت نیابد. من در مدتی که در وزارت خارجه کار میکردم به عمق این مسأله خوبتر پی بردم. سعی ما در همهی مذاکرات و ترتیب اعلامیهها بر این بود که دولتهای منطقه از نقش محوری دولت افغانستان در خصوص صلح و مبارزه با ترویزم حمایت کنند. برخی از کشورهای منطقه در برابر چنین تلاشی مقاومت میکردند. تلاش برخیها بر این بود که طالبان را بهعنوان نمایندهی بخشی بزرگ از مردم افغانستان معرفی نمایند و بهدین ترتیب نقش حکومت افغانستان را زیر سوال ببرند. این مسأله آنقدر برای ما مهم بود که هنگامی که رهبران پاکستان در بیانیههایشان در کنفرانس وزرای خارجهی پروسهی استانبول،-قلب آسیا در اسلامآباد در سال ۲۰۱۵ از نقش محوری حکومت افغانستان حمایت علنی سیاسی کردند ما به آن به مثابهی یک دستاورد میدیدیم.
بنابراین، مناقشهی اصلی در گفتوگوی صلح روی نقش و جایگاه یک دولت ملی درافغانستان و حمایت بینالمللی از آن است. مناقشهی بنیادین بر سر این مسأله است که کشورهای منطقه و جهان باید دولت و نظام قانونی پس از ۲۰۰۱ را به مثابهی مالک سیاسی این سرزمین بهرسمیت بشناسند یا به گروه براندازی بنام طالبان تمکین کنند؟ بحث مالکیت ملی بر پروسه صلح استراتژیکترین مبحث در گفتوگوی صلح است. این موقف قبل از هرچیزی دیگری، معطوف به تقویت حاکمیت ملی و تثبیت دولت ملی در افغانستان است و بنابراین نکته بنیادی در کل بحث بازسازی و دولتسازی پس از سال ۲۰۰۱ میباشد.
چنانچه میبینید، مناقشهی طالبان و حکومت افغانستان یک مناقشهی بنیادین با ابعاد بینالمللی است. این مناقشه محور همان جنگ اعلام نشده است که آقای غنی بارها به آن اشاره کرده است. مسألهی حضور و عدم حضور نیروهای خارجی حامی حکومت افغانستان را نیز باید از همین منظر تحلیل کرد.
اطلاعات روز: با این وصف، چقدر این مسایل قابل حل است؟
غرجی: متاسفانه، این مسایل به سادگی قابل حل نیستند. تاریخ چهل سالهی جنگ در افغانستان گواه این نکته است. حل این مسایل مستلزم تلاشهای گسترده، دوامدار و همه جانبهی بینالمللی است. این تلاشها، بالاخص گفتوگوی صلح، باید معطوف به خلق اجماع بینالمللی در خصوص اقتدار و جایگاه دولت ملی افغانستان در مناسبات منطقهیی و جهانی باشد. چنانچه گفته شد، افغانستان با چالشهای زیادی در منطقه مواجه است. این چالشها از تعریف قلمرو حاکمیت و مسایل مرزی گرفته تا موازنهی قدرت و مناسبات جهانی را شامل میشود. موضع کشورهای منطقه در خصوص استقرار یک دولت مستقل و مقتدر ملی در افغانستان یکسان نیست. اینکه افغانستان هر ازگاهی به میدان جنگ کشورهای دیگر تبدیل میشود، دلیل دارد.
بدیهی است که توان ما برای حل مناقشات بیرونی بستگی به اجماع داخلی ما دارد. در حال حاضر، افغانستان در بدترین وضعیتاش در هفده سال گذشته قرار دارد. این که روندهای بیرونی در حال نادیده گرفتن نقش و جایگاه نظام قانونی افغانستان اند ربط مستقیم به بحران رهبری در حکومت وحدت ملی، شکست اجماع داخلی و کمرنگ شدن حمایت سیاسی از حکومت دارد. در نتیجه حس فروپاشی اجماع داخلی است که توجه بینالمللی به طالبان افزایش یافته و این گروه در حال کسب مشروعیت بینالمللی است. به حاشیه رفتن نقش مرکزی حکومت افغانستان و مالکیت سیاسی آن بر پروسه صلح، قبل از آنکه ناشی تواناییهای طالبان باشد، حاصل بحران رهبری در حکومت وحدت ملی و از بین رفتن انسجام و حمایت سیاسی از آن در داخل است. وضعیت فعلی میتواند زمینهساز فروپاشی حکومت و نقطهی رجعت به جنگهای داخلی باشد چون پیروزی نظامی طالبان به هیچ عنوان نمیتواند باعث آوردن صلح در افغانستان گردد.
بنابراین، حل مسأله در کوتاهمدت نیازمند بسیج سیاسی برای حمایت از حکومت و نظام قانونی افغانستان است. بدون آن، امکان این که بتوانیم در سطح منطقهیی به اجماع دست بیابیم دشوار است. رهبری حکومت وحدت ملی باید در پی بسیج سیاسی برای حمایت از نظام قانون اساسی افغانستان برآید. زمینهی مشارکت معنادار مردم در تصمیمگیریهای سیاسی را فراهم کند و راه را برای گفتوگو و اجماع داخلی برای حمایت از نظام قانونی افغانستان به مثابهی بزرگترین منفعت ملی باز کند. این میتواند موقف ما را در بعد منطقهیی گفتوگوی صلح تقویت کند.
در درازمدت، ما به یک بحث طولانی و همهجانبه و پرحوصله در خصوص ماهیت و هدف دولت ملی در افغانستان نیاز داریم. مسایلی را که در خصوص جایگاه و اقتدار دولت ملی افغانستان در منطقه ذکر کردم، یک بحث داخلی نیز است. دولت ملی در افغانستان به بحران و چالش اقتدار و مشروعیت در بعد داخلی نیز مواجه بوده است. دینامیکهای داخلی که به شورش طالبان محل میدهند، نمونهی از این چالش است. بنیادیترین بخش این معضل نبود اجماع ملی بر ماهیت، هویت و دامنهی اقتدار دولت در یک جامعهی به لحاظ تاریخی و اجتماعی مرکز-گریز است. توافقی اندکی در خصوص سوالاتی مانند این که چگونه نظامی را میخواهیم؟ غایت اصلی و فلسفهی سیاسی دولت ملی افغانی چیست؟ هدف ملی دولت افغانی چیست؟ آیا دولت افغانی در خدمت استقرار سلطهی قومی است یا در پی تشکیل یک جامعهی شهروندی مبتنی بر قانون و مشارکت عمومی؟ هویت و منافع ملی این دولت چگونه تعریف میشوند؟ و سوالهای از این قبیل در میان ما وجود دارد. نبود چنین توافقاتی زمینهساز چالشهای بیرونی شدهاند و مسألهی دولت ملی در افغانستان را به یک کامپلیکس امنیتی تبدیل کرده است.
اطلاعات روز: در گفتوگوهای صلح ما خواهان چه نوع صلحی هستیم یا میخواهیم برایند صلح برای ما چه چیزی باشد؟
غرجی: واقعیت این است که مردم از جنگ خستهاند. در حال حاضر مردم ممکن است از هر فرصت و معادلهیی برای پایان جنگ استقبال کنند. اما، صلح باید فرصتی برای حرکت به پیش را بهوجود بیاورد. تلاشهای موجود برای صلح در پی خلق وضعیتی مانند توافق زودگذر نباشد که چندی پس از آن پس از رفع خستگی-مجبور شویم دوباره به سراغ تفنگ پدریمان برویم.
برایند صلح باید به تحکیم یک دولت ملی مبتنی بر اصل مشارکت فراگیر و آزادیهای مدنی و سیاسی در افغانستان کمک کند. این مهمترین بخش مسأله است. صلح نباید دستاوردهای هفده سال اخیر مردم افغانستان را کلاً برباد دهد. در هفده سال گذشته نهادهای ساخته شدهاند، نظام حقوقییی شکل گرفته است و مکانیزمهای برای حفاظت از حقوق و آزادیهای شهروندی ایجاد شدهاند. جامعه جدیدی شکل گرفته است. افغانستان نمیتواند همهی این راههای رفته را برگردد. حفظ درستاوردهای قانون اساسی افغانستان و تداوم سازمانی دولت یک صلح خواستنی بسیار مهم است.
اطلاعات روز: در هفده سال اخیر یک افغانستان جدید خلق شده است. اکنون نگرانی این است که صلح با طالبان ممکن است ارزشهای هفدهساله را تهدید کند. شما چقدر نگران این مسأله هستید؟
غرجی: من مانند هر جوان دیگری که طی این سالها درس خوانده و برای یک جامعهی باز کار کرده است نگرانم. افغانستان طی هفده سال گذشته از جهات مختلفی دگرگون شده است. افغانستان هیچ گاهی چنین با جهان بیرون و اتفاقاتی که در بیرون از آن رخ میدهند، وصل نبوده است. میزان آشنایی مردم با جهان بیرون و تحولات ارزشی و نسلی، از افغانستان یک جامعهی نسبتاً پویا ساخته است. طبیعی است که این تغییرات در همهی مناطق افغانستان یکسان نبوده است اما با آنهم، افغانستان امروز در مقایسه با گذشته یک جامعهی جدید است. در عین حال، این دستاوردها متاسفانه همیشه شکننده بودهاند. وضعیت در این هفده سال طوری بوده است که گاهی برخی از آزادیها و حقوقمان را بدیهی پنداشتهایم. واقعیت این است که اینها بدیهی نیستند و محافظت از آنها در جریان گفتوگوی صلح بهویژه در شرایطی که مردم و نظام قانون اساسی افغانستان در حال به حاشیه رفتن است، دشوار است.
اطلاعات روز: در روند کنونی که شکل گرفته است، صدای افغانستان نوین در کجای گفتوگوها قرار دارد؟ چگونه با این صدای جدید باید برخورد شود؟
غرجی: اگر به مباحث بیرونی در خصوص صلح دقت کنیم، میبینیم که گفتمان حفظ دستاوردها و ارزشهای نوین به شدت کمرنگ شده است. خارجیها فکر میکنند که این صدا صدای اقلیت شهری افغانستان است، اما این طوری نیست. تحولات جدید پس ۲۰۰۱ اجتماعی، عمیق و به مراتب گستردهتر از آن است که خارجیها فکر میکنند. ارزشهای نوین بخشی از افکار عامهی جدید در افغانستان است. خارجیها و طالبان نمیتوانند آنرا کاملاً نادیده بگیرند. این صدا اگر در میز گفتوگو بلند نیست، از رسانهها شنیده میشود. این صدا در سازمانهای بینالمللی حضور دارد. در مراکز پالیسی و شبکههای دادخواهی بینالمللی حضور دارد. در هنر، در موسیقی و در دانشگاه، این صدا بلند است. افغانستان امروز تا حدودی با جریانها و شبکههای بینالمللی دادخواهی و فعالیتهای مدنی فرامرزی وصل است. فعالین مدنی افغانستان در داخل و خارج از افغانستان قدرت اعتراض، دادخواست و بسیج عمومی را دارند. بنابراین این صدا باید شنیده شود.
در عین حال، اما فراموش نکنیم که در نبود ضمانتهای سیاسی این صدا میتواند نادیده گرفته شود. امکان خاموششدن این صدا وجود دارد. شهرهای بزرگ افغانستان قبل از سقوط حکومت کمونیستی در اوایل دههی نود میلادی نیز پر از جوانان و شهریان مترقی و ایدیالهای نوین بودند. دیدیم که با سلطهی خشونتبار مجاهدین و بعدا آمدن طالبان چگونه این صداها خفه شدند و ما تقریبا یک شبه به قرون قدیم برگشتیم. گرچند وضعیت کنونی به لحاظ میزان گستردگی تغییرات و دگرگونیهای دیموگرافیک با وضعیت اجتماعی دههی هفتاد و هشتاد قابل مقایسه است، با آنهم حفاظت از آن به آسانی ممکن نیست.
برای شنیدن صدای افغانستان نوین-که ارزشهای مانند آزادی بیان، حقوق زنان، جامعهی مدنی و امثالهم از شناسههای آن اند، حفظ قانون اساسی افغانستان به عنوان چارچوب سیاسی و حقوقی گفتوگوی صلح شرط اساسی است. نادیده گرفتن قانون اساسی افغانستان خطای استراتژیک در راستای شکست سیاسی دولت در افغانستان است و ضمانتهای جدی را برای شنیدن صدای افغانستان نوین در میز مذاکرات صلح از میان بر میدارد.
اطلاعات روز: در حال حاضر چهرههای سیاسی و حزبی بیشتر در گفتوگوهای صلح دخیل اند و نسل نو افغانستان را کمتر در میزهای گفتوگو میبینیم. به نظر شما آیا چهرهای سیاسی-حزبی که در گفتوگوها دخیل اند، میتوانند از نسل جدید افغانستان نمایندگی کنند؟
غرجی: نسل جدید یک مفهوم پر مشکل و تا حدودی بیمعنا است. آنچه در بالا در خصوص صدای افغانستان نوین بحث کردیم، معرف نسل نو سیاسی نیست. همهی کسانی که متعلق به نسل نو-به مفهوم بیولوژیک آن-هستند بخشی از صدای افغانستان نوین نیستند. نسل نو در مفهوم سیاسی آن بهعنوان یک کلیت واحد وجود ندارد. این نسل، طالب دارد، تندرو قومی دارد و لیبرال و محافظه کار و داعش دارد. کسانی از این نسل دارای گرایشهای رادیکال کاملاً جدید اند، مانند تجزیهطلبی؛ چیزی که در نسلهای قبلی شاهد آن نبودیم. بنابراین، نسل نوی بیولوژیک، دارای گرایشات و ارزشهای سیاسی مختلف است. چیزی بنام نسل نو به مثابهی یک منفعت یکدست و مشخص نداریم.
به لحاظ گفتمان نسلی، افغانستان با همهی تغییراتی که در هفده سال شاهد آن بودهایم، دچار تحول بنیادین نشده است. تعداد زیادی از ما همچنان پیرو همان تشکلات سیاسی و نیمهنظامی و قومی گذشته و به اصطلاح رهبرانی هستیم که به مثابهی مراجع سیاسی در جامعهی ما عمل میکنند. سیاستهای قومی و دینخویی به باز تولید گفتمانهای قبلی در نسل جدید کمک کرده است. این مسأله حاصل یک وضعیت ساختاری است متاسفانه. آنهایی که فراتر از چارچوبهای از قبل تعیین شده میاندیشند حضور موثر سازمانی در پهنهی سیاسی افغانستان ندارند. بنابراین، نمیتوان پاسخ روشنی به این سوال داد. اما اگر مراد از نسل نو گفتمان شهروندی و ارزشهای جهان شمولی باشد که پس از طالبان در میان بخشی از مردم افغانستان ترویج یافت، بدون شک این گفتمان برای اکثر چهرههای سیاسی-حزبی که به شکلی در گفتوگوهای صلح دخیل اند و یا حد اقل مورد مراجعه قرار دارند، به مثابهی یک منفعت غیر قابل معامله مطرح نیست. برای همین است که مشارکت زنان، فعالین سیاسی جوان و فعالین مدنی در افغانستان در گفتوگوی صلح حیاتی است. افغانستان نوین نمایندگان خود را باید داشته باشند.