امریکا چگونه در جنگ تبلیغاتی علیه طالبان شکست خورد؟

امریکا چگونه در جنگ تبلیغاتی علیه طالبان شکست خورد؟

استارس اند استریپس ـ جی پی لارنس


در سال 2009 امریکایی‌ها می‌دانستند، انفجاری که در ماه رمضان قندهار را تکان داد، کار طالبان بوده است. این انفجار 41 نفر را کشت و بیش از 60 تن دیگر را زخمی کرد.

با این‌حال، توماس جانسون به یاد دارد که بسیاری از افغان‌های ساکن قندهار متقاعد شده بودند که تقصیر از ایالات متحده است. جانسون در آن زمان به عنوان مشاور نیروهای ایالات متحده در امر مبارزه با شورش، در قندهار به سر می‌برد.

جانسون می‌گوید که طالبان سود ناشی از این شک و تردید را که حتا در میان افرادی که در قندهار با امریکایی‌ها کار می‌کردند، رخنه کرده بود، به جیب زدند. او در آن زمان با رهبران قبایلی مصاحبه می‌کرد.

به همین ترتیب، تئوری توطئه در هفته‌های اخیر نیز در قندهار جا باز کرده و در نتیجه مردم به جای طالبان که مسوولیت حمله به مرد قدرت‌مند جنوب را به عهده گرفت، ایالات متحده را مسوول مرگ عبدالرازق می‌دانند.

کسانی که از دوام شورش طالبان متعجب‌اند، می‌توانند نگاهی به کتاب اخیر جانسون «روایات طالبان: استفاده و قدرت داستان در منازعه‌ی افغانستان» بیاندازند که قرار است به زودی به زبان دری و پشتو ترجمه شود.

جانسون که حالا استاد مدرسه‌ی عالی نیروی دریایی می‌باشد، نوشته است که جنگ 17 ساله‌ی امریکا در افغانستان را نمی‌توان با سربازان شجاع که هرچیز سر راه‌شان سبز شود، نابود می‌کنند، پیروز شد، بلکه این پیروزی با برنده‌شدن در نبرد روایات ممکن می‌شود. هرکسی که بهترین روایت را داشته باشد، برنده خواهد شد، زیرا کمپین اطلاعاتی موثر می‌تواند همان برداشت و تفسیری را به خورد مردم بدهد که مطلوب است.

کتاب جانسون نشان می‌دهد که چگونه طالبان از نغمه‌ها و اشعار ساده در تلاش‌شان برای متقاعدکردن مردم افغانستان به این که ایالات متحده و متحدان آن اشغال‌گرند، استفاده کرده‌اند. این در حالی است که ایالات متحده به دلیل پیام‌هایی که دایما در حال تغییر بوده‌اند و در مواردی از لحاظ فرهنگی قابل هضم نبوده‌اند، نتوانسته افغان‌ها را متقاعد کند که چرا نیروهای خارجی باید در این کشور حضور داشته باشند.

نتیجه‌ این که کارزارهای تبلیغاتی سطح بالای ایالات متحده برای به دست آوردن دل مردم افغانستان در برابر تکنیک‌های ارزان و ساده‌ی طالبان مغلوب شد.

در روایت جانسون دو عامل برجسته است.

یک اشتباه این بود که ایالات متحده تا زمان حمله به افغانستان، شناخت و اطلاعات کافی درباره‌ی این کشور نداشت. کارشناسان ایالات متحده برای امور افغانستان و کسانی که بتوانند به زبان محلی صحبت کنند، در سال 2001 اندک بود و ایالات متحده به شدت به افغان‌هایی متکی بود که سال‌ها از این کشور دور بودند.

جانسون در مصاحبه با استارس اند استریپس گفت: «از لحاظ تاریخی، سرنوشت پیروزی یا شکست شورش‌ها در سه سال اول معلوم می‌شود. این سه سال اول [حضور امریکا در افغانستان] بدترین زمان برای پیام‌های فرهنگی ما بوده، زیرا ما از دانش فرهنگی برخوردار نبودیم.»

در روزهای پس از یازدهم سپتامبر، جانسون به طراحی جزوه‌ها و رساله‌های تبلیغاتی کمک کرد. این ورقه‌ها به افغان‌ها توضیح می‌دادند که چرا نیروهای امریکایی به کشور‌شان آمده‌اند. جانسون که در آن زمان برای وزارت دفاع ایالات متحده کار می‌کرد، طرحی را برای برجسته کردن خشونت حکومت طالبان پیشنهاد کرد.

سپس محصول نهایی را که توسط نیروهای ویژه‌ انتقال داده شد، به چشم دید: جزوه‌ها به زبان غلط نوشته شده بود. در حالی که همه‌ی مردم آن منطقه پشتوزبان بودند، در بالای ورق کلمات دری آمده بود و روی حدود 80 میلیون برگه‌ی دیگر که در افغانستان پخش شده بود، نوارهای عمودی پرچم افغانستان به اشتباه افقی چاپ شده بود. در برگه‌های بعدی چهره‌ی زنان بدون حجاب بود یا کلماتی از قرآن روی سگ چاپ شده بود که از نظر افغان‌ها کفرآمیز است.

در مقابل، جانسون می‌گوید که طالبان چند پیام ساده را تکرار کردند. جانسون از هفت سال کار در زمینه‌ی جمع‌آوری اشعار، نغمه‌ها و روزنامه‌های طالبان دریافت که این گروه همان موضوعات را در تبلیغاتش استفاده می‌کند که در زمان جنگ این کشور با روس‌ها استفاده می‌شدند. این موضوعات شعارها و نوشته‌های تبلیغاتی ـ مانند استقلال از متجاوزان خارجی، فداکاری برای خداوند، کشور و خانواده ـ بودند که اکثر افغان‌ها صرف‌نظر از دیدگاه‌‌شان در مورد طالبان و امریکایی‌ها، آن را باور می‌کردند.

جانسون می‌گوید: «بسیاری از کسانی که با طالبان در جنگ‌ هستند، با طالبان موافقند؛ آن‌ها فقط طالبان را نمی‌پسندند. چیزی که آن‌ها را وادار به جبهه‌گیری و حرکت به سمت یک جهت می‌کند، همین روایات است.»

جانسون نمونه‌های از اشعار طالبان، شعارها و پست‌های شبکه‌های اجتماعی طالبان را در این دسته قرار می‌دهد. افغانستان کشوری است که شعر را دوست دارد و تاثیر اشعار فریبنده‌ی طالبان ـ در مورد زجه و زاری بلبل در فراق باغ و امثال این ـ در میان افغان‌های روستانشین چنان وسیع بود که برگه‌های تبلیغاتی رک و راست امریکایی از انجام ماموریتش بازماند.

جانسون می‌گوید که طالبان هنوز هم برای بسیاری از افغان‌های شهرنشین غیرقابل قبول است اما، شهرها هرگز محور تمرکز تلاش‌های تبلیغاتی نبوده است.

کتاب جانسون می‌تواند گاهی خشک و خسته‌کننده باشد، زیرا این کتاب متن علمی است که به صورت موضوعی حول محور انواع مختلف تبلیغات طالبان ساختاربندی شده است. من دوست داشتم در کنار تحلیل، روایات بیشتری را در این کتاب بخوانم. این کتاب به این نیز نپرداخته که آیا پیام‌رسانی موثر قادر بود نگرانی‌های موجود مانند فساد و تنش‌های قومی را در این کشور از میان بردارد یا خیر.

با آن‌ هم، کتاب جانسون دیدگاه جدی و متمایزی را در مورد این که چگونه ایالات متحده در رساندن پیام قابل درک و قابل باور برای افغان‌ها شکست خورد و چگونه طالبان توانست 17 سال جنگ را دوام بیاورد، ارائه می‌دهد.