در انتخابات پارلمانی پیشرو، به طور بیپیشینه فرزندان رهبران جهادی، قومی و سیاسی افغانستان نامزد شدهاند و انتخابات عمدتاً به میدان رقابت سخت و نفسگیر میان این رهبرزادهها و نامزدان نسل جدید (مستقل-غیرحزبی) تبدیل شده است.
چرا فرزندان رهبران جهادی به گونهی بیپیشینه در انتخابات پارلمانی پیشرو نامزد شدهاند؟ آیا رهبران جهادی نگران از دستدادن جایگاه و قدرتشان اند و تلاش دارند که با واردکردن فرزندانشان در میدان سیاست، جایگاه و قدرتشان را حفظ کنند؟ جامعه و مردم در مورد فرزندان رهبران جهادی چه نظری دارند و چه پاسخی به آنان خواهند داد؟
این گزارش به این پرسشها و پرسشهای مرتبط دیگر پاسخ خواهد گفت.
در انتخابات پیشرو، پسر گلبدین حکمتیار، پسر عبدالرب رسول سیاف، دو پسر محمد محقق، دو پسر سید حسین انوری، پسر جنرال دوستم، پسر و پسر برادر کریم خلیلی، پسر اسماعیل خان، پسر جنرال بابه جان، پسر دین محمد جرأت، پسر حاجی محمد الماس زاهد نامزد شدهاند. افزون بر اینها، افرادی که به نحوی با رهبران جهادی و قومی رابطهی خانوادگی دارند، نیز نامزد شدهاند.
به لحاظ قانونی، هیچ مانعی برای کاندیداشدن فرزندان رهبران جهادی-قومی وجود ندارد و آنان مثل سایر شهروندان حق دارند که در انتخابات سهم بگیرند، اما کارشناسان به این نظر اند که رهبران جهادی به دلایل مختلف، نگران از دستدادن جایگاه و قدرتشان اند و با توجه به اینکه قدرت میراثی در افغانستان بنیاد دیرینهیی دارد، تلاش دارند که با واردکردن فرزندانشان در میدان سیاست و مجلس نمایندگان، حفظ و ادامهی پایگاه و قدرتشان را تضمین کنند.
هرچند مردم و عمدتاً نسل جوان در مورد کارنامهی رهبران جهادی و فرزندانشان نظر مثبت ندارند، اما کارشناسان میگویند که این رهبران تا هنوز در میان مردم، به ویژه میان تودهها و در شهرهای کوچک و روستاها جایگاه و تأثیرگذاری دارند و فرزندان آنان از شانس بالایی برای راهیافتن به مجلس نمایندگان، در مقایسه به نامزدان نسل جوان و مستقل برخوردار اند.
به باور کارشناسان، رهبران جهادی افغانستان که بعدها به رهبران قومی، سمتی و گروهی و حتا مذهبی نیز تبدیل شدند، در سالهای گذشته پایگاههای خوب اجتماعی، تأثیرگذاری، منابع اقتصادی و قدرت سیاسی را در اختیار داشتهاند که اکنون این پایگاه و منابع به فرزندان آنان به ارث میرسد.
دلایل نامزدشدن بیپیشینهی فرزندان رهبران جهادی چیست؟
دکتور کریم پاکزاد، کارشناس مسائل افغانستان به این نظر است که در حال حاضر اگر در افغانستان پایانی برای جنگ و بحرانهای متعدد سیاسی، اوضاع ناگوار اقتصادی و تنشهای قومی دیده نمیشود، پایان یک دورهی سیاسی که حدود ۴۰ سال قبل آغاز شد، نزدیک است.
آقای پاکزاد در مصاحبهیی با اطلاعات روز میگوید: «ما در حال گذار از یک نسل به نسل دیگر هستیم. نسل رهبران جهادی در حال پایانگرفتن است. برخی از سرداران دوران جنگ و جهاد یا کشته شدند یا شماری از نگاه سنی، دوران فعالیت آنها بیشتر عقب آنهاست تا جلوی آنها. شماری در مرحلهی سنییی هستند که در یک جامعهی نرمال با حداقل معیارهای دموکراتیک از زندگی فعال سیاسی کنار میروند.»
پاکزاد میافزاید با این که قدرت ارثی در افغانستان بنیاد دیرینه دارد، رهبران جهادی نیز نگران از دستدادن جایگاه و قدرتشان اند. از همین رو میخواهند جایگاه و قدرتشان را به فرزندانشان به ارث بگذارند و «مانند هر پدر خوب باید به فکر آیندهی خود و نور چشمانشان باشند.»
آقای پاکزاد میافزاید: «رژیم شاهی خاطرهاش هنوز در افغانستان زنده است. اصل به ارثگذاشتن یا بردن قدرت در مورد تمام خان و خوانین صدق میکند. اصلا این پروسهی تازه نیست و به انتخابات شورا محدود نمیشود. بعد از کشتهشدن برهانالدین ربانی، به صورت طبیعی رهبری جمعیت اسلامی به پسرش، صلاحالدین ربانی تعلق گرفت. در غیاب اقامت اجباری رشید دوستم، پسرش، باتور دوستم نماینده و حافظ اتوریتهی پدرش بود.»
به گفتهی پاکزاد، رهبران جهادی میدانند که ادامهی وضعیت فعلی افغانستان هیچ ضمانتی ندارد، از همین رو وکیلشدن فرزندان میتواند تضمینی برای ادامهی قدرتشان باشد.
علی کاوه، استاد جامعهشناسی دانشگاه هرات به این نظر است که شماری از رهبران جهادی به دلیل کهولت سنی، وابستهبودن به نسل گذشته و عوامل دیگر به گونهی طبیعی از میدان سیاست کنار میروند یا کنار زده میشوند. اما تلاش برای ماندن به گونهی طبیعی در اینها وجود دارد و میخواهند همچنان تأثیرگذار باشند و در صحنهی سیاسی حضور داشته باشند.
آقای کاوه در گفتوگو با اطلاعات روز میگوید که این افراد میخواهند از طریق فرزندان این نقیصه را جبران کنند و حالا که همانند گذشته منابع متعدد فعالیتهای سیاسی آنان، به ویژه جهاد وجود ندارد، میخواهند با فرستادن فرزندان به مجلس و کسب مقامهای خاص سیاسی، پایگاه و نفوذ اجتماعیشان را احیا کنند یا همچنان ادامه دهند.
کاوه میافزاید که در مواردی، شماری از این رهبران جهادی قدرت و پایگاه سیاسی-اجتماعی خود را به گونهی طبیعی به نسل نو خود انتقال میدهند: «زیر سوالرفتن شهرت و برخی از ارزشهای جهادی نزد گروهی از مردم یک مسأله است. شماری از آنها که در گذشته به عنوان رهبران جهادی پایگاه اجتماعی داشتند، در این چند سال اخیر آن پایگاهشان زیر سوال رفته. آنان میخواهند با یک لباس نو به فعالیتهای سیاسی مسالمتآمیز، آن هم نه از طریق خود، بلکه از طریق فرزندان خود ادامه دهند.»
آقای کاوه معتقد است که کاندیدا شدن به هدف حفظ جایگاه اجتماعی و قدرت سیاسی را شاید نشود بر همهی این فرزندان رهبران جهادی تعمیم داد، آما آنچه که واضح است و انتظار میرود، اهداف آنان بیشتر فردی، گروهی یا خانوادگی است تا خواستهیی برای مردم و جامعه.
مردم چه دیدگاهی به رهبران جهادی و فرزندان آنان دارند؟
آرزو احمدی، دانشجو و باشندهی کابل همان دیدی را که به رهبران جهادی دارد، به فرزندان آنان نیز دارد. خانم احمدی میگوید: «پدر این مردم [فرزندان رهبران جهادی] چه تاجی به سر مردم زدند که خودشان بزنند. تجربهی من از رهبران ثابت کرده که این طبقه جز به فکر قدرت و منفعت شخصی خود به فکر هیچ کسی دیگری نیستند. همانگونه که پدرانشان به جمعآوری سرمایه و تحکیم قدرت شخصی مشغول بودند، پسرانشان هم اگر به قدرت برسند به همین منوال پیش خواهند رفت. کسی که در خانهی یک رهبر جهادی و سرمایهدار زندگی کرده باشد، درد مردم را چه میفهمد.»
او معتقد است که حداقل کسانی به مجلس نمایندگان راه یابند که میان مردم زندگی کرده باشند و مشکلات مردم را بفهمند.
حسین ۵۵ساله و باشندهی اصلی ولایت بامیان که روزگاری در جهاد افغانستان سهم داشته و اکنون در کابل گاری دارد، میگوید که از رهبران جهادی خاطرهی خوشی ندارد و به همین خاطر به فرزدان آنان نیز رأی نخواهد داد.
وقتی از او در مورد کارکرد رهبران جهادی و قومی پرسیدم، گفت: «برای خود کار کرده، آپارتمان جور کرده، شهرک جور کرده، اما برای مردم کاری نکرده.» او میگوید که به کسی رأی خواهد داد که مستقل و «اهل معارف» باشد.
دکتور پاکزاد میگوید که در یک جامعهی دموکراتیک و دارای فرهنگ سیاسی سالم، هیچ رأیدهندهیی پدر یک نامزد را معیار قضاوت پسرش قرار نمیدهد. در این جوامع نامزدان در کادر یک حزب و یک برنامهی انتخاباتی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی رأی میدهند، نه به شخص، اما در افغانستان برعکس، در شرایط عدم رقابت حزبی و برنامهی انتخاباتی، تصوری که رأیدهندگان از نامزدان و حامیان آنان دارند، نقش مهم بر سرنوشت انتخاباتی نامزدان دارد.
پاکزاد میافزاید که بررسی نفوذ و جایگاه رهبران جهادی تنها در بزرگشهرها اشتباه است. رهبران جهادی هنوز در روستاها و شهرهای کوچک افغانستان پایگاههای نفوذی خود را حفظ کردهاند.
علی کاوه نیز میگوید یک تصور این است که جامعه با نسل گذشته انقطاع کرده است و دیگر رهبران سنتی آن پایگاه و تأثیرگذاری خود را ندارند، اما «شواهدی مختلف در مورد شماری از این رهبران در این اواخر نشان داد که چنین نیست و حداقل پیروان خود را به روشهای مختلفی نگه داشتهاند؛ در مواردی شاید با زور و در مواردی شاید از طریق منابع اقتصادی و منابع دیگر.»
او میافزاید: «فکر میکنم نسل جوان نتوانستند بدیلهای جدید را جایگزین بکنند. در این صورت به نظر میرسد که تا حدی زیادی هنوز این رهبران پایگاه و جایگاه خود را یا به گونهی تحمیلی یا به گونهی آگاهانه یا ناآگاهانه در میان مردم دارند، مگر اینکه از استثناها بگذریم.»
چانس رهبرزادهها برای ورود به مجلس چقدر است؟
به نظر میرسید که رهبران سیاسی سنتی، در یک روند رو به نزول، دچار افت محبوبیت و وجاهت سیاسی، به ویژه میان نیروهای جوان، شهری و تحصیلکرده شدهاند. با ظهور نسل نوینی از سیاستمداران نوگرا و جوان، به نظر میرسید که رقابتی میان این دو طیف سیاسی بیش از پیش شدت گرفته است. انتخابات پیشرو را نیز میتوان رقابت اصلی میان فرزندان رهبران جهادی-سنتی و سیاستمداران نوگرا ارزیابی کرد. سوال این است که وجاهت و مقبولیت کدام طیف در میان مردم برجستهتر است؟
علی کاوه، جامعهشناس معتقد است نسل جدید سیاسمتمداران قدرت و تأثیرگذاری آن چنانی ندارند که بتوانند به انتظارات مردم پاسخ بگویند. در این صورت به نظر میرسد که اینها آن قدر شانس مقابلهی خیلی جدی در برابر رهبران جهادی و فرزندان آنان را ندارند.
آقای کاوه میافزاید که شانس برندهشدن شماری از فرزندان رهبرانی که قدرتمند اند و در عین حال افزون بر پایگاه میراثی پدری، بر طبل پایگاه قومی، منطقهیی و جغرافیایی هم میکوبند، زیادتر است.
او میگوید: «میتوانیم این وضع را در تمام جغرفیایی افغانستان ببینیم. احتمال زیاد اینکه رأی این افراد در مقایسه با نامزدان مستقل و نامزدان که از این پایگاهها برخوردار نیستند، بیشتر باشد و به پارلمان راه پیدا بکند. درست است که بخشی از جوانان احتمالاً از اینها روی گرداندهاند، احتمال اینکه شماری از جوانان تحت تأثیر تبلیغات و واقعیتهای اجتماعی، به ویژه آنچه که در چند سال گذشته، تبعیض قومی بیشتر و انتخابات هم قومی شد، بروند وجود دارد و ممکن است این جوانان تحت تأثیر جو عمومی به رهبران یا فرزندان رهبران یا افراد شبیه آنها بپیوندند و حمایت کنند، بیشتر است.»
این جامعهشناس عبور از رهبران جهادی- سنتی و فرزندان آنان به نسل نو از سیاستمداران را نیازمند گذشت چندین دهه میداند.
دکتور کریم پاکزاد میگوید که اگر نگاه و ارزیابی بخشهای آگاه جامعه، جوانان تحصیلکردهی شهری و فعال در جنبشهای مدنی را معیار قضاوت قرار بدهیم، مسلماً فرزندان رهبران جهادی شانسی برای رفتن به مجلس را ندارند. به باور او، نارضیاتی از رهبران جهادی به حدی است که ممکن است بخش مهمی از این جوانان نارضایتی خود را با رأیندادن به فرزندان این رهبران بیان کنند.
در عین حال آقای پاکزاد معتقد است که جوانان شهری و تحصیلکرده و منتقد رهبران جهادی در مجموع نامتشکل و پراکنده هستند و تعدد نامزدان آنان موجب پراکندگی رأی این طیف میشود و این خود شانس انتخاب «آقازادگان» را که از حمایت بخشهای سنتی جامعه برخوردار اند و توانایی مالی و انسانی بیشتری دارند، بالا میبرد.
او میگوید که نگاه به روند انتخابات صرفاً از دید جوان شهری، تحصیلکرده و مدرن اشتباه است و «اگر آنها [رهبرزادهها] در کابل شانس بالایی ندارند، انتخاب آنها [در شهرهای کوچک و روستاها] غافلگیرکننده خواهد بود.»