خطرات جنگ دایمی

خطرات جنگ دایمی

رند علی واین


جو کوین، کهنه‌سرباز ارتش امریکا در مقاله‌‌یی که توسط نیویورک تایمز در ۱۱ سپتامبر منتشر و به طور گسترده دست‌به‌دست شد، خاطرنشان کرد که «در ۱۷ سال گذشته، ما همه‌چیز را در افغانستان امتحان کرده‌ایم: از ردپای سبک گرفته تا ردپای بزرگ، جنگ متعارف، مبارزه با شورش‌گری، مبارزه با فساد، افزایش نیرو و کاهش نیرو». ایالات متحده به‌رغم اینکه ۲۲۰۰ سربازش را در این جنگ از دست داده و حدود ۸۴۰ میلیارد دالر برای پیگیری این رویکردها هزینه کرده است، قادر نبوده کاری بیشتر از تحمل یک بن‌بست با طالبان انجام دهد؛ طالبانی که در حال حاضر کنترل تقریبا همان مقدار خاک افغانستان را در دست دارد که قبل از دخالت امریکا در سال ۲۰۰۱ میلادی در دست داشت. در واقع، شواهد نشان می‌دهد که طالبان نه‌تنها سطح کنترل خالص این گروه بر اراضی افغانستان را حفظ کرده است، بلکه دارد به یک دشمن قویتر نیز مبدل می‌شود. جیسون لیال، استاد علوم سیاسی در دانشگاه یِل ماه گذشته خاطرنشان کرد، در حالی‌که نیروهای افغان «از نرخ بالای ترک وظیفه، روحیه‌ی پایین و فساد گسترده به ستوه آمده‌اند»، به نظر می‌رسد که طالبان «نسبت به گذشته مجهزتر و از نظر تاکتیکی کاربلدتر و آزموده‌تر شده‌است».

برخی از ناظران معتقدند که ایالات متحده اگر قبل از رسیدن به اهدافش، حالا از افغانستان خارج شود، اعتبار خود را تضعیف خواهد کرد. اما حالا درک و تشخیص این اهداف نیز دشوار است، زیرا در طول این سال‌ها تغییر کرده است. روزنامه‌نگار استیو کول در آغاز سال جاری استدلال کرد که «تناقض‌ها و توهمات، اهداف جنگ امریکا در افغانستان را گیج و سردرگم کرده است»؛ طوری که سه رییس جمهوری امریکا نتوانسته‌اند «پاسخ‌های صریح، کامل و متقاعدکننده به سوالات اساسی ارایه کنند: اینکه ما چرا در افغانستان هستیم؟ چه منافعی قربانی‌های شما را توجیه می‌کند؟ و این جنگ چگونه پایان خواهد یافت»؟ اگر ایالات متحده پس از نزدیک به دو دهه جنگ، پاسخ‌‌دادن به چنین پرسش‌ها را دشوار بیابد، بعید است که سال‌های آینده وضاحت بیشتری در این رابطه فراهم کند. اما به هر حال، جنگ افغانستان ادامه می‌یابد؛ جنگی که در واقع به حدی طولانی شده است که حتا والدین برخی از سربازان امریکایی که حالا در افغانستان خدمت می‌کنند، نیز در این جنگ جنگیده‌اند.

با اینکه بسیاری از ناظران از اصطلاح «جنگ همیشگی» برای توصیف دخالت امریکا در افغانستان استفاده می‌کنند، اما این اصطلاح به نظر می‌رسد به صورت فزاینده و نگران‌کننده‌یی، یکی از مولفه‌های اصلی سیاست خارجی ایالات متحده را به توصیف می‌گیرد. یک سخنگوی ارتش امریکا ماه گذشته اظهار داشت که نیروهای ایالات متحده «تا هر زمانی که نیاز باشد» در عراق خواهند ماند تا ثبات را به مناطقی که زمانی تحت کنترل دولت اسلامی بود، باز گردانند. در عین‌حال، دولت ترمپ ظاهرا به اهدافش در سوریه وسعت داده است تا «خروج همه‌ی نیروهای نظامی و نیروهای شبه‌نظامی تحت حمایت ایران از سوریه و ایجاد یک دولت باثبات، غیرتهدیدآمیز و قابل‌قبول برای همه‌ی سوری‌ها و جامعه‌ی جهانی» را نیز در بر بگیرد. روز دوشنبه جان بولتون، مشاور امنیت ملی ترمپ با تأکید بر این نکته اظهار داشت که نیروهای ایالات متحده «تا زمانی‌که سربازان ایرانی به شمول شبه‌نظامیان تحت حمایت این کشور، خارج از مرزهای ایران باشند» سوریه را ترک نخواهند کرد. مایکل اوحنلون، از مؤسسه‌ی بروکینگز معتقد است که جنگ‌های امریکا در خاورمیانه «صرف‌نظر از بیش از ۶۰۰ میلیارد دالر بودجه‌ی دفاعی اصلی امریکا، بیش از ۳۰ میلیارد دالر در سال هزینه دارد. این یک تلاش عظیم و پرهزینه است و هیچ پایانی هم به چشم نمی‌خورد».

آن‌چه که کمتر به آن توجه شده است، این است که به‌نظر می‌رسد ایالات متحده خودش را نه‌تنها در خاورمیانه درگیر جنگ پایان‌ناپذیر کرده است، بلکه در خارج از این منطقه نیز. ایالات متحده در حال گسترش کارزار حملات هواپیماهای بدون‌سرنشین در آفریقا است؛ دست‌کم در ۱۴ کشور علیه سازمان‌های تروریستی می‌جنگد و نیروهای عملیات ویژه‌اش در نزدیک به سه‌-چهارم کشورهای جهان مستقر اند. علاوه بر این، رییس‌ فرماندهی محاربه‌ی هوایی نیروهای هوایی ایالات متحده در نوامبر سال گذشته هشدار داد که ممکن است ایالات متحده نیاز دارد که به «جنگ بی‌پایان؛ رقابت طولانی علیه دشمنان همتا» اعتراف کند.

تانیشا فاضل، از دانشگاه مینی‌سوتا و سارا کرپس، از دانشگاه کرنل چهار دلیل دارند که چرا حرکت به سوی جنگ دایمی آن‌قدر که انتظار می‌رفت، با مخالفت مردم امریکا مواجه نشد. اولا، دولت به صورت فزاینده‌یی جنگ‌ها را به صورت غیررسمی، خارج از حوزه‌ی قوانین رسمی سازمان‌دهی می‌کند و به این خاطر جنگ‌هایی که فعلا امریکا در آن درگیر است، کمتر مورد توجه قرار می‌گیرند. دوما، تعداد بسیار اندکی از امریکایی‌ها نسبت به جمعیت کلی این کشور هزینه‌های فزیکی جنگ را متحمل شده‌اند. سوما، میزان کشته‌شدگان نیروهای امریکا در جنگ نسبت به کسانی که زخمی شده‌اند، همچنان اندک است. و چهارم، هزینه‌های جنگی روی بدهی‌های ملی قرار می‌گیرد و به این ترتیب امریکایی‌ها تأثیر مالی جنگ را برخلاف دهه‌های قبل به صورت مستقیم حس نمی‌کنند. فاضل و کرپس هشدار می‌دهند از آن‌جایی‌که «این تغییرات _ حقوقی، نظامی-غیرنظامی و مالی _ بعید است که به این زودی‌ها برطرف شود»، جنگ دایمی می‌تواند نه به عنوان استثنا بلکه قاعده، ثابت شود. داده‌ها گواهی بر قضاوت فاضل و کرپس اند: گزارش منتشرشده توسط واشنگتن پست می‌گوید که بودجه‌ی پایه‌ی سال ۲۰۱۹ پنتاگون «بزرگ‌ترین بودجه در تاریخ معاصر امریکا، از حداقل دهه‌ی 1970 به این‌سو خواهد بود».

مشکل این‌جاست که جنگ مداوم آموزه‌ی اصلی استراتژی را نقض می‌کند که با توجه به درک کنونی از آن، شامل ارتباط ابزارها و شیوه‌هایی برای پایان تعریف‌شده است، نه پیگیری‌های نامحدود و نامعین. اگر کارزاری پایانی ندارد، می‌تواند هدف نیز نداشته باشد و اگر هدف نداشته باشد، پیروزی در آن غیرممکن است. بازیگری که چنین تلاشی را به عهده می‌گیرد به هر اندازه‌یی که قدرت‌مند باشد، به همان‌ اندازه‌ طولانی‌تر این قطعیت را نادیده می‌گیرد. هرچند در نهایت، قدرت نیروی سکون با محدودیت‌های قدرت برخورد می‌کند. مایکل فلیپس را در نظر بگیرد که شاید بهترین و بزرگ‌ترین شناگر تاریخ است؛ حتی او زمانی که مأمور شد تا دورهای بی‌پایان را شنا کند، نتوانست «پیروز» شود. با اینکه ممکن بود استقامت وی او را قادر سازد که بیشتر از هر کس دیگری دوره‌های بیشتر را به پایان برساند، در نهایت خستگی او را نیز از پا درآورد.

همچنان که ایالات متحده دارد به «جنگ تا ابد» می‌اندیشد، نتایج دخالت‌های اخیرش باید این کشور را به فکر وا دارد. پس از ۱۷ سال تلاش سخت در افغانستان، ایالات متحده حالا در منجلاب یک جنگ فرسایشی فرو رفته است. دخالت ایالات متحده در عراق، به تولد دولت اسلامی در این کشور کمک کرد و حالا بیم آن می‌رود که تهدیدات برخواسته از این گروه باعث زمین‌گیرشدن نیروهای ایالات متحده به صورت نامحدود در عراق و سوریه شود. علاوه بر این، ایالات متحده با کمک به سرنگونی معمرالقذافی، برای دولت اسلامی و القاعده روزنه‌یی ایجاد کرد تا این گروه‌ها مجددا در لیبیا صف‌آرایی کنند. با توجه به این پیشینه، جای تعجب نیست که یافته‌های شورای امور جهانی شیکاگو نشان می‌دهند که نسل جدید امریکایی‌ها نسبت به امریکایی‌های قدیم «به صورت قابل‌توجهی کمتر طرف‌دار استفاده از نیروی نظامی، مصارف دفاعی و دیگر انواع انترناسیونالیسم شبه‌نظامی» اند.

دست‌کم سه مجموعه سوالات وجود دارد که سیاست‌گذاران، دانشمندان و مردم ممکن است به آن توجه کنند:

  • ایالات متحده در جنگ دایمی پیروزی را چگونه تعریف می‌کند و از چه معیاری برای سنجش پیشرفت استفاده می‌کند؟ پنتاگون می‌گوید که تلاش‌هایش «در راستای یک هدف قرار دارد؛ به حد اعلارساندن مرگ‌آوری». هرچند مرگ‌آوری یک ابزار است اما پایان جنگ نیست.
  • جنگ دایمی چطور بر ثبات اقتصادی امریکا تاثیر خواهد گذاشت؟ ارزیابی اخیر مؤسسه‌ی بروکینگز به این نتیجه رسیده است که ایالات متحده «در مسیر کسری بودجه‌ی سالیانه‌ی تریلیون دالری است و بالاترین نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی (debt-to-GDP ratio) در تاریخ کشور، در صورت عدم تغییر سیاست، تا ۲۰۲۸ حتمی است».
  • جنگ دایمی چگونه توانایی امریکا برای اجرای عناصر مهم سیاست‌ خارجی‌اش _ از احیای مجدد شبکه‌ی متحدانش گرفته تا دست‌یابی به یک توازن پایدار در پویایی‌های رقابتی و تعاونی با چین، اعمال دیپلماسی و استفاده از ابزارهای مبتنی بر توسعه‌ی قدرت برای پیشبرد منافع ملی‌ _ را متأثر می‌کند؟ اتکای بیشتر بر جعبه‌ابزار نظامی، می‌تواند قدرت رقابت امریکا را کاهش دهد و به انزوای آن در خارج از کشور کمک کند.

و اگر جنگ دایمی همانا یک عمل انجام‌شده و کارِ از کارگذشته است، سزاوار است که در مورد آن بحث و مناظرات عمیقی صورت بگیرد که همه‌ی عناصر جامعه‌ی امریکا را شامل شود.