خادمحسین کریمی
در اواخر دههی سوم پس از وفات پیامبر اسلام، با ترور آخرین خلیفه از خلفای راشدین که در یک دورهی بیست و هشت ساله، بعد از محمد، سکان رهبری بر سرزمینهای اسلامی را بر عهده داشتند، اختلاف نظرها و سپس نبردهای خونینی بر سر زعامت مسلمانان میان دو دودمان شهیر و مطرح صدر اسلام بهوجود آمد. معاویه پسر ابوسفیان که در عهد خلیفهی سوم به امارت بر شامات گماشته شده بود، پس از علی، مدعی خلافت بر سرزمینهای مسلمانان بود. اگرچه او در عهد خلافت علی بن ابوطالب، در طی سه نبرد، زعامتش بر مسلمانان را به چالش کشانده بود اما تا زمان حیات علی، نتوانست به خلافتش بر مسلمانان، جامهی عمل بپوشاند. معاویه پس از علی در سال 41 هجری قمری، حسن فرزند ارشد او را که مدعی خلافت پس از پدرش بود، به پذیرش صلح وادار کرد. به این ترتیب، دودمان بنی امیه بر خاندان بنیهاشم چیره شد و پس از خلفای راشدین، حاکمیت سلسلهی امویان بر قلمرو وسیع مسلمانان از خراسان تا سواحل شمال غربی افریقا آغاز شد. گروه دیگری در کنار دو جناح هوادار بنیامیه و بنیهاشم موسوم به خوارج شکل گرفت که مدعی خلع عوامل بنیامیه و بنیهاشم از خلافت و حاکمیت بر مسلمانان بود. آنها معتقد بودند که برای رهیدن از جنگ داخلی و برادرکشی که به موجب رقابت میان دو قبیلهی قریش و مدعی حاکمیت درگرفته بود، مسلمانان باید حاکم و خلیفهیی را خارج از این دو قبیله با توسل به سنت و شرع به جا مانده از پیامبر اسلام، تعیین کنند. به مرور، خوارج از سوی پسران و نوادگان علی مورد توبیخ قرار گرفتند و از سوی حاکمان خاندان بنیامیه که بر مسلمانان حکومت میکردند، سرکوب و تارومار شدند.
9 سال پس از عقد توافقنامهی صلح میان حسن و معاویه، حسن با خوراندهشدن غذای زهرآگین توسط همسرش، از دنیا رفت و معاویه، یک دههی دیگر، بیرقیب و در کمال قدرت، بر مسلمانان حکومت کرد. در سال 60 هجری قمری، با مرگ معاویه، یزید فرزند جوان و شاعرمشربش بر سکان خلافت، جلوس کرد. پدرش، قبل از مرگ، برای خلافت فرزندش از مسلمانان بیعت ستاند و در وصیتنامهاش، او را بهعنوان جانشین خود تعیین کرد. این اقدام معاویه، برخلاف معاهدهی صلحی بود که میان او و حسن حدود دو دهه قبل منعقد شده بود. به موجب بندی از مفاد صلحنامهی میان او و حسن، معاویه نمیبایست پس از مرگش، جانشینی برای خود برگزیند. نشستن یزید بر سکان خلافت، برادر حسن را به واکنش واداشت. بار دیگر، قبیلهی بنیهاشم -که خود را وارث حکومت بر مسلمانان به موجب پیوند خونی با پیامبر اسلام میدانستند- به مقابله با قبیلهی بنیامیه برخواست. یزید به فرماندار مدینه دستور داد که از حسین و دیگر مخالفان یزید در مدینه، بیعت بستاند. حسین به همراه خانواده و اهلوعیالش، برای جمعآوری نیرو و بسیج مسلمانانا حجاز و عراق در برابر یزید، از مدینه به مکه و از آن جا به عراق رفت. سپاه کمتعداد حسین که تعداد آن بنا بر روایات تاریخی دستکم هفتاد و دو نفر و حداکثر 145 جنگجو بودند، در دوم ماه محرم سال 61 هجری قمری، به کرانهی رود فرات در خارج از شهر کوفه رسید. او که به دعوت از اهالی کوفه، به عراق عزیمت کرده بود، خودش را در برابر سپاه مجهز و بزرگی متشکل از هزاران جنگجو دید که مأموریت داشتند از او برای خلافت یزید بر مسلمانان بیعت بستانند.
هشت روز پس از اردوزدن نفرات کمتعداد حسین فرزند علی در کرانهی فرات، در دهم محرم، نبرد حماسی و رقتباری میان دو لشکر درگرفت. حسین به همراه تمام سپاهش بهشمول برخی از پسران جوان خانواده، از دم تیغ گذرانده شدند. زنان خانوادهی حسین و جنگجویان همراهش، به اسارت درآمدند و با تحمل مشقات دشوار به مرکز خلافت خاندان بنیامیه در دمشق منتقل شدند. نبرد خونین و یک طرفهی دهم محرم که در تاریخ اسلام به روز عاشورا مسما شده است، نقطهی اوج کینتوزی بیرحمانه و خونین، میان دو خاندان مدعی خلافت در صدر اسلام -پس از دورهی موسوم به خلفای راشدین- است که در قلب تاریخ اسلام ماندگار شد. به مرور در طول سدههای متمادی، گرامیداشت از سالیاد نبرد حماسی و منحصربهفرد عاشورا، میان مسلمانان بهویژه مذهب شیعه باب شد.
مراسم گرامیداشت از این واقعهی تاریخی میان شیعیان که معتقد به امامت فرزندان علی بر مسلمانان پس از وفات پیامبر اسلام هستند، اکنون و قریب به چهارده قرن پس از وقوع آن، به بزرگترین نماد آیینی این مذهب در سراسر جهان تبدیل شده است. در یک فرایند تاریخی به خاصه پس از ظهور سلسلهی صفویه در ایران، نمادسازی برای مراسم عزاداری ماه محرم و گسترش و خلق روشهای جدید سوگواری به شیوهیی که امروز مرسوم است، شکل گرفته است. اکنون، شیعیان همه ساله یکی از بزرگترین مراسم مذهبی-آیینی جهان در گرامیداشت از نبرد حماسی عاشورای سال 61 هجری قمری را به اشکال مختلف کارناوالی برگزار میکنند. چند شهر افغانستان و بهویژه کابل، از دو دهه به این سو پس از سقوط طالبان، شاهد برگزاری مراسم عزاداری محرم بهشکل گستردهی آن بوده است. از بابشدن عزاداری به شیوهی راهانداری کارناوالهای خیابانی و آرایش شهر با دروازهها و دکههای سیار و پوشیده با تکههای رنگین در افغانستان، قریب به دو دهه میگذرد.
در دورهی حکومت امارت اسلامی جنبش طالبان بر افغانستان، شیعیان همواره در برگزاری مراسم آیینیشان با محدودیت و در مواردی ممانعت روبهرو بودهاند. پیش از آن بهدلیل افتادن افغانستان در کام جنگهای طولانی ناشی از جهاد در برابر اشغال کشور توسط ارتش سرخ و سپس جنگهای خونین داخلی، فرصت و امکان برگزاری همایشها و مراسم مذهبی برای پیروان همهی مذاهب، فراهم نبود. قبل از کودتای خلقیها در سال 57، سوگواری محرم میان شیعیان افغانستان در ابعاد و شیوههایی که اکنون باب شده، برگزار نمیشده است. به این ترتیب، از برگزاری عزاداری در ماه محرم توسط شیعیان ساکن در بزرگشهرهای افغانستان در ابعاد و اشکال کنونی، قریب به دو دهه میگذرد. فراهمشدن آزادی در برگزاری مناسک و مراسم آیینی برای پیروان مذاهب در نظام سیاسی جدید افغانستان، از مهمترین عوامل و علایل بابشدن رو به گسترش و افزایش شیوههای خیابانی عزاداری در ماه محرم است. از سوی دیگر، محرومیت و در اقلیتبودن تاریخی شیعیان افغانستان در برگزاری آزادنهی مراسم مذهبی قبل از بهرسمیتشناختهشدن این مذهب، عامل دیگری است که برگزاری رو به گسترش مراسم آیینی بهویژه عزاداری در ده روز اول ماه محرم توسط پیروان این مذهب در افغانستان را تشدید میکند.
اکثریت پیروان مذهب شیعه در افغانستان را قوم هزاره تشکیل میدهد. به نظر میرسد که برجستهکردن حضور نیروی انسانی در بزرگشهرها به واسطهی برگزاری کارناوالهای خیابانی به مثابهی جبران محرومیت تاریخی از حضور و زیست گسترده در شهرها، یکی از لایههای روانی برگزاری چنین همایشهایی باشد. پس از کودتای سال 57 و در متن رخدادهای سیاسی که دینامیزم طیفهای سیاسی، قومی و مذهبی در افغانستان را دستخوش دیگرگونیهای گستردهیی کرد، زمینهی مراودات بیپیشنه و گستردهی سیاسی، فرهنگی و مذهبی میان جمهوری اسلامی ایران بهعنوان بزرگترین و تنها دولت رسمی شیعی در جهان اسلام و گروههای سیاسی و نظامی شیعه در افغانستان فراهم شد. در بستر وسیع دادوستد فرهنگی و مذهبی میان شیعیان افغانستان و جمهوری اسلامی ایران که از روابط سیاسی رسمی ایران و احزاب شیعهی افغانستان و حضور دستکم پنج میلیون مهاجر عمدتا شیعهی افغان به آن کشور ناشی میشد، شیوهها و مناسک عزاداری در ماه محرم بهعنوان بزرگترین نماد مذهبی شیعیان از ایران به افغانستان، یکی از کالاهای فرهنگی و آیینی بود که در متن جنگهای ویرانگر و مهاجرتهای ناشی از آن به افغانستان صادر شد.
پس از سقوط طالبان، این الگوبرداری از مناسک برپایی عزاداریهای خیابانی در متن آزادی بیپیشینهی مذهبی نظام سیاسی جدید افغانستان شدت گرفت. به لحاظ سیاسی، جمهوری اسلامی ایران، همواره در پی حمایت از گسترش برگزاری مراسم عزاداری در میان شیعیان کشورهای مسلمان یا دستکم استقبال از آن بوده است. در صورتبندی مذهبی خاورمیانه برای مدعیان تسلط بر این منطقه و طرفهای درگیر در منازعات مذهبی، برگزارشدن مناسک مذهبی شیعیان بهویژه مراسم سوگواری دههی محرم بهعنوان نقطهی اوج نمادسازی مذهبی، گسترش نفوذ جمهوری اسلامی ایران محاسبه و تفسیر میشود. گسیل رایگان کاروانهای زیارتی به کربلا در مراسم اربعین بهمناسب سالروز چهلم عاشورا یا حمایتهای مالی و سازمانی از این همایش چهل میلیونی که به بزرگترین همایش خیابانی-مذهبی جهان موسوم میشود، مصداقهای روشن حمایت جمهوری اسلامی ایران از افزایش وبرجستهکردن مناسک شیعی در طیفبندی مذهبی جهان اسلام است. از این منظر، همتراز و همزمان با سرمایهگذاریهای مذهبی دیگر قطب مذهبی جهان اسلام -عربستان سعودی- در افغانستان، جمهوری اسلامی ایران نیز در کارزار خلق و گسترش حوزههای هممذهبش در افغانستان و دیگر کشورهای مسلمان دارندهی پیروان مذهب شیعه، از رقیبش عقب نمیافتد.
با توجه به طیفبندی و اوجگیری منازعهی سیاسی بر پایهی دو مذهب شیعه و سنی به سردمداری عربستان و ایران در خاورمیانه، به نظر میرسد که امتناع از افتادن در کام حوزهبندیهای مذهبی و نزاعآلود این دو مدعی رهبری بر جهان اسلام، یکی از ضرورتها و پیشنیازهای اصلی جلوگیری از افتادن افغانستان در سیاهچالهی این رقابت خونین و کینتوزانه باشد. کشورهای سوریه و عراق بهدلیل تقسیم و قطببندی نیروهای سیاسیشان بر پایهی حمایت ایران و عربستان از گروههای درگیر در آن سامان و ورود به یک جنگ رقتبار و بیرحمانهی داخلی، بهتازگی از زیر آوار یک جنگ داخلی خونبار قد راست کردهاند. در این دو کشور، نیروها و ملیشههای مسلح تحت حمایت ایران و عربستان سعودی، در برابر هم صفآرایی کردند و یکی از بدنامترین جنگهای قرن بیست و یک خاورمیانه را رقم زدند.
افغانستان هم از تبعات گسترش جنگهای مبتنی بر اختلافهای مذهبی و ظهور گروههای تروریستی فرقهگرا در امان نماند. در اواخر پاییز 1394 و اندکی پس از اعلام موجودیت دولت اسلامی در عراق و سوریه، شاخهی ولایت خراسان این گروه تروریستی مخوف در شرق افغانستان از ائتلاف جنگجویان متواری پاکستانی به شمال دیورند و برخی از فرماندهان شرور، ناراضی و به حاشیهرفتهی طالبان ظهور کرد. شکلگیری حکومت وحدت ملی، همزمان با بروز تنشها و جنگهای عمدتا فرقهگرایانه در خاورمیانه بود که صورتبندی منازعات بر پایهی اختلافهای سیاسی و مذهبی میان شبکهها و اقمار نظامی مورد حمایت ایران و عربستان در خاورمیانه را دگرگون کرد. شاخهی ولایت خراسان داعش، اندکی پس از ظهور به یکی از قطبهای نظامی محلی در میدان منازعهی افغانستان تبدیل شد و سه سال پس از اعلام موجودیت با پشتسرگذاشتن نبردهای خونین با طالبان و گریز از حملات هوایی بیپیشینهی ائتلاف جهانی ضد داعش به رهبری امریکا و حملات ارتش افغانستان، اکنون در دومین سال آغاز جنگ عمدتا فرقهگرایانهاش، کماکان دومین گروه تروریستی فعال و بزرگ بعد از طالبان در افغانستان است.
مناسک عزاداری دههی محرم در وضعیتی آغاز میشود که شیعیان افغانستان از دو سال به این سو مورد حملات هدفمند و فرقهگرایانهی شاخهی ولایت خراسان داعش قرار گرفتهاند. حملات داعش بر شیعیان افغانستان از حملهی دو عامل انتحاری این گروه بر تجمع اعتراضی جنبش روشنایی در دوم اسد 1395 آغاز شد؛ حملهی خونینی که جان دستکم 87 نفر را گرفت و بیش از 400 نفر دیگر را زخمی کرد. از آن پس، چندین حملهی فرقهگرایانه این گروه تروریستی بر شیعیان افغانستان، جان صدها غیرنظامی را گرفته و هزاران نفر مجروح شدهاند. در تازهترین حملاتی از این دست، هفتهی قبل، یک باشگاه ورزش پهلوانی در غرب کابل، مورد حملهی یک عامل انتحاری شاخهی ولایات خراسان داعش قرار گرفت و دهها نفر کشته و زخمی شدند.
از احوالات کابل بر میآید که شیعیان افغانستان، با وجود اوج گرفتن بیسابقهی تهدیدات امنیتی ناشی از حملات فرقهگرایانهی داعش بر پیروان این مذهب، کماکان به آراستن شهر توسط دروازهها و دکههای سیار و برپایی مراسم عزاداری دههی محرم شبیه به سالهای قبل میپردازند. حکومت افغانستان در پی آخرین حملهی تروریستی داعش بر غرب کابل، اعلام کرد که این بخش از کابل را به یکی از چهارحوزهی امنیتی جدیدالتشکیل پایتخت ارتقا داده و تمهیدات “ساحهی سبز امنیتی” را در آن به اجرا میگذارد. مسوولان امینی ادعا میکنند که در همکاری با گروههای مسلح و داوطلب مردمی، تدابیر امنیتی ویژهیی برای برگزاری مراسم سوگواری دههی محرم در کابل و چند شهر دیگر از جمله هرات و بلخ روی دست گرفته است؛ ادعایی که پذیرش آن با توجه به ناتوانیها و حفرههای غیرقابل اغماض دستگاههای امنیتی و استخباراتی کشور در دفع و خنثاسازی حملات مشابه، دشوار مینماید.
با توجه به اوجگرفتن بیپیشنهی تهدیدات ناشی از حملات فرقهگرایانهی داعش بر شیعیان افغانستان، ناتوانی آشکار دستگاههای امنیتی در مواجهه با این تهدیدات و امتناع شیعیان از برگزاری مراسم عزاداری دههی محرم به شیوهی راهاندازی کارناوالهای خیابانی، به نظر میرسد که دههی محرم امسال، ملتهب و خونین باشد.
با التفات به وضعیت و تهدیدات امنیتی افغانستان که بخشی از قلمرو بزرگ منازعه و خشونت کل منطقه است، به نظر میرسد که برای مقابله با حملات فرقهگرایانهی احتمالی یا دستکم کاهش تلفات آن، چارهیی جز توافق و همکاری مردم و حکومت در خصوص تدوین و به اجراگذاشتن تمهیدات امنیتی ویژه در دههی محرم، موجود نباشد. اگرچه افغانستان به لحاظ برخورداری از همگرایی و تسامح مذهبی، در میان کشورهای مسلمان وضعیت ایدهآلی دارد اما خطر بروز منازعات یا دستکم اختلاف نظرهای جدی مذهبی با توجه به دیگرگونی در صورتبندی منازعات مذهبی خاورمیانه، نباید از فهرست طولانی چالشها و تهدیدات بالقوهی افغانستان خارج شود. حتا اگر وخامت اوضاع امنیتی و تهدیدهای آشکار و غیرقابل انکاری که بر مراسم عزاداری دههی محرم سوار است را کسر کنیم، برگزاری مراسم عزاداری به شیوهی گسیل کارناوالهای جمعی به خیابانها و تعبیهی دروازهها و دکههای سیار و پخش تمام روز نوحه از هزاران بلندگو در سراسر شهر، نظم و امنیت روانی شهروندان بهویژه پیروان دیگر مذاهب را اخلال میکند. دوام این رویه توسط شیعیان در برابر مدارای تحسین برانگیز پیروان سایر مذاهب، با توجه به تهدیدات بالقوهیی که از منظر اختلاف نظرها یا منازعات فرقهگرایانه، افغانستان را تهدید میکند، دستکم بیپروایی و کوتاهی در کمک به تأمین امنیت و نظم عمومی و حداکثر تشدید در خلق اختلافات و منازعات فرقهگرایانه خواهد بود.
چنین بهنظر میرسد که چهارده قرن پس از نبرد حماسی عاشورا در جنگ بر سر قدرت سیاسی و خلافت و زعامت بر مسلمانان، کماکان جهان اسلام، این صورتبندی مذهبی در منازعهی سیاسی را حفظ کرده است. آیا ما بخشی از صفآرایی کینتوزانه و دیرسالی خواهیم بود که میان بنیهاشم و بنیامیه آغاز شد و با اختلافهایی در مصادر، نمادها، مظاهر و مصادیق، اکنون در قامت نزاع میان ولایت فقیه و آلسعود دوام یافته است؟