افغانستان از جنگ بیزار است، اما برای پایاندادن به آن باید اولویتهای طالبان جدی گرفته شود.
فارین افرز ـ جان والش
در شش ماه گذشته، افغانستان آغاز روند نادری را حس کرده است که اگر خود صلح نباشد، نوید جستوجوی صلح حتما است. رییسجمهور اشرف غنی در ماه فبروری طالبان را به مذاکرهی بدون پیششرط دعوت کرد. در ماههای بعدی، عالمان دین و همسایههای افغانستان از این پیشنهاد حمایت کردند و در همانحال تحصنها، راهپیماییها و تظاهرات برای پایاندادن به منازعهی دیرینهی افغانستان در سراسر این کشور بهراه افتادند. برای اولینبار در 40 سال گذشته، طرفین درگیر جنگ، آتشبس سراسری را در طی سه روز فرخندهی ماه جون مراعات کردند.
در طی این مدت پرسش حیاتی این بوده است که آیا شورشیان طالبان واقعا آمادهی صلح اند یا خیر؟ این گروه در تابستان سال جاری مواضع متفاوتی اتخاذ کرده است؛ از یک طرف با آتشبس سه روزهی ماه جون و همچنین راهاندازی مجدد گفتوگوهای مستقیم با ایالات متحده موافقت کرد اما از طرف دیگر به امتناع همیشگی خود از مذاکره با آنچه که این گروه دولت نامشروع افغانستان میخواند، ادامه داد. طالبان با آتشبس دوم برای تعطیلات عید قربان در ماه آگست بهطور رسمی موافقت نکرد و شدت کارزار نظامی این گروه نیز کاهش چندانی نداشت. پس طالبان بالآخره چه میخواهد؟ و آیا رهبری این گروه در مورد گفتوگوهای صلح صادق است یا خیر؟ گفتوگوهای من در ماههای اخیر با افرادی که به طالبان نزدیکند یا با این گروه ارتباط دارند، نشان میدهد که روزنهی واقعی، هرچند موقتی برای صلح وجود دارد.
انعطافپذیری جدید
طالبان از زمان سقوط رژیم طالبان در سال 2001، پیوسته به دو هدف اساسی تاکید کردهاند. اینکه آنها میخواهند نیروهای خارجی از افغانستان خارج و قدرت به یک حکومت اسلامی سپرده شود. طالبان سالها بود که در مورد این خواستههایشان انعطافی از خود نشان نداده بودند، اما در سالهای اخیر آجندای طالبان تکامل یافته است، طوریکه اکنون مصالحه با این گروه قابلتصور است.
اکنون چهرههای سیاسی طالبان در جلساتی با مقامات خارجی و غیرافغان، بهطور غیررسمی میگویند که آنها صرفا به یک «جدول زمانی» برای خروج نیروهای امریکایی نیاز دارند. مدت زمان این جدولِ زمانی میتواند انعطافپذیر باشد و ممکن است به خروج کامل ایالات متحده از افغانستان ختم نشود. برخی از اعضای طالبان میگویند که این گروه حتا برای «خروج مشروط» نیروهای امریکایی نیز آمادهاند که براساس آن ایالات متحده طی یک دورهی چند ساله نیروهایش را برای برآورده ساختن نقاط عطف کلیدی در یک روند صلح، دوباره در افغانستان مستقر میکند. نمایندگان طالبان تغییر در تفکر خود را با اشاره به این امر توضیح میدهند که اگر نیروهای خارجی سریعا افغانستان را ترک کنند، این کشور «میتواند سوریهی دیگری» شود. یکی دیگر از انگیزهها پشت این تغییر، ممکن است به دلیل علاقهی این گروه به برقراری روابط سازنده با ایالات متحده و دیگر کشورها در آینده باشد؛ آرزویی که بارها از سوی طالبان اظهار شده است.
بههمین ترتیب، وقتی سخن از شکل حکومت و دولت آیندهی افغانستان میشود، من پیوسته شنیدهام که طالبان لزوما با بسیاری از مقررات قانون اساسی پسا 2001 افغانستان مخالف نیستند. برای مثال حتا با برگزاری انتخابات منظم و حقوقی که قانون اساسی به زنان داده است، اگر نه با همهی آن، با بخش بزرگ آن مخالف نیستند، ولی این گروه هرگز با پیوستن به نظامی که دیر زمانی است آن را بهعنوان نظام نامشروع تقبیح کرده است، موافقت نخواهد کرد. بسیاری از چهرههای سیاسی طالبان تصریح میکنند که اصلا اگر قرار باشد این گروه صلح کند، این صلح باید به معنای پیوستن به یک دولت جدید و شاید تحت قانون اساسی جدید باشد.
چهرههای طالبان اغلب سلسلهیی از اقدامات را که میتواند به چنین توافق سیاسی منجر شود، پیشنهاد میکنند. اولین گام این است که ایالات متحده باید جدول زمانیاش برای خروج سربازان امریکایی را صادر کند. آنوقت کابل و طالبان بر سر یک «حکومت موقت» که متشکل از تکنوکراتهای نسبتا بیطرف و با تاریخ انقضای واضح باشد، مذاکره خواهند کرد. این دولت از بازنگری قانون اساسی، اصلاحات جامع دستگاههای امنیتی افغانستان و انتخاب یک دولت دائمیتر، احتمالا از طریق انتخابات، نظارت خواهد کرد. برخی از کسانی که من با آنها صحبت کردم، میگویند که بهتر است این سلسله از اقدامات پیش از انتخابات ریاستجمهوری آپریل 2019 شروع شود زیرا بعد از انتخابات، رییسجمهور تازه انتخابشده با اختیار پنج ساله، انگیزهی کمتری برای واگذاری قدرت خواهد داشت.
اما آیا طالبان صادق است؟
طالبان به صلح واقعا علاقهمند است اما تشنهی صلح نیست. در عین حال، این گروه به کارزار نظامی خود همچنان متعهد مانده است. این موضع طالبان اعتمادبهنفس این گروه را در میدان جنگ نشان میدهد: از منظر رهبران طالبان جنگجویان این گروه میتوانند در برابر فشار نظامی امریکا تاب بیاورند و در صورتی که ایالات متحده سرانجام افغانستان را ترک کند، در جنگ پیروز شوند. با اینحال، آنها احتمالا متوجه این نیز هستند که چنین سناریویی بعید است که در آیندهی نزدیک تحقق یابد. حتا حضور فعلی نیروهای امریکایی که بسیارکمتر از قبل است، برای جلوگیری از پیروزی طالبان کافی است. رسیدن به قدرت پس از خروج ایالات متحده خونین و دشوار خواهد بود. به این دلیل و دلایل دیگر، طالبان تمایل دارد که به گزینههای مسالمتآمیز بدیل فکر کند.
منتقدان به این اشاره خواهند کرد که طالبان حداقل از سال 2010 که نمایندگانش را به قطر برای گفتوگو با دیپلماتهای امریکایی فرستاد، تا کنون فرصت مذاکره برای صلح را داشته است. بسیاریها استدلال میکنندکه این گروه از سکوی مذاکره تنها برای دورزدن و گرفتن امتیاز از واشنگتن استفاده کرده است. من بخشی از تلاشهای وزارت امور خارجه ایالات متحده برای کار با این مجرا تقریبا از زمان آغاز آن بودهام و موافقم که حرکت این مجرا آهسته و گاهی دردناک بوده است. اما مذاکرهکنندگان طالبان به تنهایی مسئول این بنبست نیستند. هم در داخل دولت ایالات متحده و هم درون دولت افغانستان، اغلب بر سر اینکه آیا صلح با طالبان را دنبال کرد یا خیر و اگر دنبال کرد از چه طریقی، چنددستگی وجود داشته است. نتیجهی این اختلافات این است که نه دولت ایالات متحده و نه دولت افغانستان پیشنهادی روی میز نگذاشتهاند که بتواند آنطور که باید دو هدف اساسی طالبان را مورد توجه قرار دهد.
آنهایی که در مورد آمادگی طالبان برای صلح تردید دارند، به گستردگی خشونت طالبان اشاره خواهند کرد. چند هفته پیش شورشیان طالبان مدت کوتاهی بخش زیادی از شهر تاریخی غزنی را تصرف کردند. در ماههای پیش رو شهرهای بیشتری احتمالا در معرض تهدید طالبان قرار خواهند گرفت و حملات کوچکتر هر روزه در سراسر کشور ادامه خواهند یافت. اما شدت تلاشهای نظامی بههمان اندازه با علاقهی طالبان به صلح ارتباط اندک دارد که برای سایر طرفین درگیر در این جنگ. در شرایط جنگی، گفتوگو و مبارزه اغلب موازی با هم پیش میروند. به غیر از سه روز آتشبس اخیر، هیچیک از طرفین ـایالات متحده، دولت افغانستان و طالبانـ گره مشتهای شان را در میدان جنگ باز نکردهاند، حتا زمانی که آنها صادقانه خواستار گفتوگو شدهاند.
فاجعه این است که سالهاست یک بنبست نظامی خونین در افغانستان حاکم شده است. هر یک از طرفهای اصلی درگیر جنگ افغانستان به یک راه بدیل صلحآمیز علاقهمند است اما به اینکه طرف دیگری نیز همین حس را دارد یا خیر شک و تردید دارد و میترسد چیزی را در مذاکرات از دست دهد. تصامیم عمدهی نظامی هر یک از طرفین ـمانند تصرف شهرها و بلافاصله از دست دادن آنها، تصفیه مناطق دوردست که نگهداشتن آن غیرممکن ثابت میشود، اعزام نیروهای کافی به منظور تشدید جنگ نه پیروزی در آنـ در حالیکه امید اندکی برای شکستن این بنبست دارند، هزینههای انسانی قابلتوجهی روی دست آنها میگذارد. در سال 2018 بیشتر از هر زمان دیگری دلیل برای سرمایهگذاری روی روند صلح وجود دارد. محبوبیت مقاومتناپذیر آتشبس سه روزه ماه جون ـهم در میان جنگجویان طالبان و هم در میان افغانها و دولت افغانستانـ نشان میدهد که افغانهای بسیاری از سرمایهگذاری روی روند صلح حمایت میکنند. انتظار چندانی نمیرود که طالبان به چنین روندی بپیوندد اما ممکن است برای ارائهی یک پیشنهاد جسورانه هرگز فرصت بهتر از این میسر نشود.