لیلما، مادر 24 سالهی مزاری، شش سال پس از ازدواجش، روز چهارشنبه هفتهی گذشته (8 سنبله) با استفاده از پترول، خودش را آتش زد. پدر و مادرش او را یک هفته بعد، پس از آن که شفاخانهی حوزهیی شهر مزار شریف نتوانست زخمهای عمیق سوختگی لیلما را درمان کند، موتری دربست گرفتند و بدن سوختهی دخترشان را به کابل انتقال دادند.
با پدر و مادر لیلما در طبقهی دوم ساختمان بخش سوختگی شفاخانهی استقلال صحبت کردم. داکتران به پدر و مادر درماندهی لیلما گفته بودند که 90 درصد بدن دخترشان سوخته است و قابل درمان نیست. آنها با ناامیدی تمام، دیگر از زندگی دخترشان دست شسته بودند.
9 روز پس از خودسوزی لیلما، امروز آقای گلزار، پدرش از پشت تلفن با صدای حزنانگیزی، خبر از مرگ دخترش داد: «دخترم روز پنجشنبهی هفته گذشته در شفاخانه استقلال جان باخت. دیروز جسدش را در شهر مزار شریف به خاک سپردیم.»
لیلما را 9 روز پس از سقط جنین هفت ماههاش که در اثر سوختگی سقط شده بود، روز جمعه به خاک سپردند.
آقای گلزار میگوید که دخترش بهدلیل بدرفتاری و خشونت خانوادهی شوهرش، دست به خودسوزی زده بود. لیلما را شش سال پیش، هنگامی که بیشتر از 20 سال سن نداشت، به پسری دادند که او را درست نمیشناختند.
حاصل این ازدواج، دو دختر چهار ساله و شش ساله است که حالا زیر سایهی پدری زندگی میکنند که دستکم مادرشان را از آنها گرفته است.
زندگی در بطن خشونت
به گفتهی مادر لیلما، در سالگرد عروسیاش، خانواده شوهرش بدرفتاری و اعمال خشونت را علیه او آغاز کردند. ظاهرا، خشونت و ضرب و شتم از جایی آغاز میشود که خانوادهی شوهر لیلما او را بهخاطر گرفتن شهربها از جانب پدرش مورد سرزنش قرار دادند.
«در یک سالگی عروسیشان، مشکلات دخترم روزبهروز زیاد شد. هر روز مادر و خواهر شوهرش او را لتوکوب میکردند که چرا پدرت از ما پول گرفته. چرا مصارف تختجمعی را از ما گرفته و چرا لباس عروسی را از پول ما خریدی.»
گلزار، پنج سال پیش، وقتی لیلما نخستین فرزندش را به دنیا آورد، تصمم میگیرد که طلاق دخترش را بگیرد و او را از آن زندگی جهنمی نجات دهد اما بزرگان محل، پادرمیانی میکنند و به گلزار میگویند که برای حفظ «آبروی خود و خانوادهاش» باید از این تصمیم دست بکشد.
به گفتهی آقای گلزار، لیلما بهخاطر دختر کوچکش، نمیخواست از شوهرش جدا شود و برای همین شرط گذاشته بود که اگر شوهرش خانهی مستقلی بگیرد، حاضر است به زندگی مشترک شان ادامه دهد.
شوهر لیلما با پذیرفتن این شرط، یک سال در حویلی پدربزرگش جدا از آنها به آرامی زندگی کرد اما سرانجام دوباره به خانودهی پدریاش پیوست.
پدر لیلما میگوید که هفتهی پیش روز چهارشنبه (8 سنبله) مادر و خواهرشوهرش، لیلما را لتو کوب میکنند. شب که شوهرش به خانه میآید و از ماجرا با خبر میشود، به جان لیلما میافتد و او را بهطور شدید ضربوشتم میکند.
برای لیلما که پس از ازدواج، روز خوشی در زندگیاش ندیده بود، دیگر این وضعیت غیرقابل تحمل میشود. بشکهی پترول را میگیرد و روی سرش میریزد. سپس جلوی چشمان شوهر و خانوادهی شوهر، خود را آتش میزند.
پدر میانسال لیلما میگوید: «دخترم دیگر از بدرفتاری و لتوکوب خسته شده بود. برای همین بشکهی پترول را میگیرد و به همه میگوید که دیگر میخواهد بمیرد. شوهرش فقط نگاهش میکرده، فکر میکرده که لیلما دارد او را فریب میدهد. در یک دقیقه خودش را آتش میزند و کباب میشود.»
گلزار در آن زمان بیخبر از حال و روز دختر رنجدیدهاش، دنبال مزد بازنشستگیاش در به در ادارههای دولتی در کابل میدویده است.
«من پولیس هستم. سه ماه پیش بازنشسته شدم.، در کابل بودم، دنبال مزد بازنشستگیام بودم که از مزار برایم تماس گرفتند و گفتند که بیا لیلما سوخته است. با عجله رفتم، دیدم که دخترم دیگر با من حرف نمیزند.»
حالا آقای گلزار میگوید که پولیس جنایی بلخ، مادر و خواهرشوهر لیلما را بازداشت کرده اما شوهرش هنوز هم آزاد است. پس از این که لیلما خودش را آتش میزند، شوهرش، حاضر نمیشود که پیکر سوختهی مادر فرزندانش را برای درمان به کابل منتقل کند.
لیلما و جنین هفت ماههی او را که در اثر خودسوزی سقط شده بود، روز جمعه به خاک سپردهاند.