پولیتیکو – وسلی مورگان
سربازان جنگ هفدهسالهی امریکا در افغانستان با یک معما مواجهاند: دشمن که آنها را به اینجا کشاند، چه شد؟
القاعده، گروهی که با حملات تروریستی 11 سپتامبر در سال 2001 باعث حملهی ایالات متحده به افغانستان شد، در میان ماموریتهای دیگر ارتش در افغانستان، در گمنامی نسبی به سر میبرد و جای خود را به تهدیدات جدیدتر مانند یک شاخهی محلی دولت اسلامی (داعش) در افغانستان داده است و اینکه باقی ماندهی حضور القاعده در افغانستان چقدر هنوز به راهاندازی حملات خارج از کشور متمرکز است، به گفتهی افسران نظام فعلی و پیشین، مقامات دولتی، کارشناسان و افغانهایی که این گروه در مناطقشان فعالاند، موضوع بحث است.
تنها بخش کوچکی از پانزده هزار سرباز امریکایی در افغانستان در ماموریت ضدتروریسم دخیل هستند که ارتش آن را «هدف اصلی» در افغانستان میخواند و بخش کوچکتر آنها در حال شکار القاعده است که حضورش در این کشور پس از سالها حملات هواپیماهای بدون سرنشین، رفتهرفته کاهش یافته است. در عوض، نیروهای عملیات ویژه ایالات متحده بر شاخهیی دولت اسلامی در افغانستان [دولت اسلامی شاخه خراسان] تمرکز دارند. دولت اسلامی شاخه خراسان گروه کمتر پنهانکاری است که به نوعی هدف قرار دادن آن [برای ایالات متحده] سادهتر است.
چهرهی در حال تغییر ماموریت امریکا که هدف اصلی آن کمک به دولت افغانستان در جنگ داخلیاش علیه طالبان است، نشان میدهد که چگونه این منازعه از تمرکز اصلیاش، جلوگیری از تکرار حملات یازده سپتامبر و مجازات عاملان آن دور شده است.
جنرال امریکایی که قرار است فرماندهی ماموریت ایالات متحده و ناتو را به عهده بگیرد، در ماه جون به کنگره گفت: «ما [بخش بزرگی از] القاعده را نابود کردهایم.» یک ارزیابی نظامی که در همان ماه منتشر شد، به این نتیجه رسیده است که چند تن از چهرههای ارشد القاعده که در افغانستان باقی ماندهاند «برای بقای خودشان متمرکز هستند» درحالیکه اعضای یک گروه فرعی القاعده عمدتا به جای طرحریزی حملات خارج از کشور، در میدان جنگ به طالبان افغانستان کمک میکنند.
اما برخی از کارشناسان هشدار میدهند که تغییر تمرکز ارتش از این گروه خطرناک است. آنها میگویند که القاعده تلاش میکند تا در معرض توجه [ایالات متحده] قرار نگیرد و نیت واقعی خود را پنهان کند. امری که ردیابی و ارزیابی این گروه را برای سازمانهای اطلاعاتی امریکا شدیدا دشوار میکند.
ست جونز، محقق تروریسم در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی که با واحدهای نظامی ضدتروریستی کار کرده است، میگوید: «القاعده ممکن است تصمیم گرفته باشد که حملات خارجی را فعلا فراموش کنیم و در داخل افغانستان به طالبان کمک کنیم. این ممکن است یک تصمیم استراتژیک برای فعلا باشد و بعدا سر فرصت دوباره برگردند.»
کارشناسان همچنین میگویند که شواهد اندکی وجود دارد که شاخه دولت اسلامی در افغانستان درگیر طرحریزی حملاتی به ایالات متحده باشد. براساس ارزیابیهای اطلاعاتی ایالات متحده، دولت اسلامی شاخه خراسان عمدتا متشکل از افغانها و پاکستانیها است و علیه دولت افغانستان و طالبان میجنگد.
در دوران ریاستجمهوری اوباما، وظیفه اصلی نیروی مخفی مبارزه با تروریسم در افغانستان، شکار چند تن از اعضای کادر رهبری جهانی القاعده بود. این افراد شامل تعداد انگشتشماری بودند که اطلاعات امریکا معتقد بود که بیش از یک دهه پس از 11 سپتامبر، از مخفیگاههای دور دست در شمالشرق کشور به طور فعالانه در حال طرحریزی حملاتی برای هدف قراردادن غرب در آینده بودند. اما حملهی هواپیمای بدون سرنشین در اواخر سال 2016، ارشدترین اعضای آنها را هدف قرار داده است. به گفتهی دو افسر عملیات ویژه که خواستهاند نامی از آنها در این گزارش گرفته نشود، از آن زمان تا کنون حملات هوایی که علیه داعش راهاندازی شده است، به مراتب بیشتر از حملات هوایی علیه القاعده در افغانستان بوده است.
بلال سروری خبرنگار و نامزد پارلمانی از کنر میگوید که «امریکاییهایی هنوزهم با راهاندازی حملات هوایی هواپیماهای بدون سرنشین و عملیاتهای ویژه، به دنبال القاعدهاند اما در حال حاضر، دولت اسلامی از اولویت بیشتری برای آنها برخوردار است.» کنر ولایتی در شمالشرق افغانستان که القاعده دیرزمانی است در آن حضور دارد.
مقامات افغان نیز میگویند که فعالیت القاعده در منطقه، پس از سالها حملات هواپیماهای بدون سرنشین کاهش یافته است. مولوی شهزاده شاهد، یک روحانی از ولایت کنر که به عنوان رابط بین دولت و شورشیان افغان عمل کرده است، سال گذشته در مصاحبهیی گفته بود که «در حال حاضر اعراب بسیار اندکی در کوهها وجود دارند. آنها فقط در آنجا گیر ماندهاند. آنها اکنون به جای آمدن به اینجا به سوریه، لیبیا و عراق میروند.»
این اظهارات با یک تحلیل نظامی سال 2017 که خروج «پرسنل کلیدی القاعده» را از افغانستان و پاکستان به خاورمیانه توضیح میدهد، مطابقت دارد. این گزارش پیشبینی کرده است با اینکه این گروه احتمالا در افغانستان فعال خواهد ماند، اما «جهتگیری استراتژیکی آینده هسته القاعده، احتمالا بیشتر با دینامیکهای در شام هماهنگ خواهد شد.» شام اشاره به منطقهیی است که القاعده در میانهی آشوب داخلی سوریه، در آن مرکز قدرتی برای خود دستوپا کرده است.
گزارش شورای امنیت سازمان ملل متحد که ماه گذشته منتشر شد، نشان میدهد که «کارشناسان نظامی و مواد منفجره» القاعده اخیرا از افغانستان به سوریه نقل مکان کردهاند.
جاناتان شرودن رییس برنامههای عملیات ویژه در مرکز تحلیل نیروی دریایی، اندیشکده تحت حمایت مالی دولت، میگوید: «از دیدگاه القاعده، نمیدانم که چرا آنها افراد ارشد خود را زمانی که در افغانستان کشته میشوند، جایگزین کنند درحالیکه یمن و سوریه برای اهداف آنها آغوش بازتری دارد.»
اما یک افسر ارشد عملیات ویژه با تجربهی ضدتروریسم هشدار داد: «من فکر نمیکنم که آنها به طور کامل از افغانستان دور شوند. آنها در رفتن به میدان و دوباره ظاهرشدن در اشکال دیگر، عالی هستند.»
به گفتهی برخی از کارشناسان، این، دقیقا همان چیزی است که القاعده در افغانستان دارد انجام میدهد؛ تغییر تمرکز از گروه کوچکی از عوامل خارجی که مخفیان حملات جهانی را برنامهریزی میکنند، به، گروه فرعی منطقهیی بزرگتر و جدیدتر، که، القاعده در شبهقارهی هند یاد میشود.
تواماس جوسیلین تحلیلگر تروریسم در بنیاد دافع از دموکراسیها، میگوید القاعده شبه قارهی هند که در سال 2014 ایجاد شده است، گاهی اوقات به عنوان «القاعده غیرواقعی» رد شده است. بخشی از دلیل این ردشدن، به این بر میگردد که این گروه بیشتر از مردم محلی تشکیل شده است، نه اعراب ـ که در ساختار سازمان القاعده بسیاری از مقامات ارشد از آن آنها است. جنرال جان نیکلسون فرمانده نیروهای امریکایی و ناتو در افغانستان ـ که همین زودیها جایش را به اسکات میلر میدهد ـ سال گذشته گفت درحالیکه پرسنل ارشد القاعده «تلاش میکنند که پنهان شوند» اعضای گروه فرعی «فعالتر هستند» اما بر آموزش اعضای طالبان که جنگ با دولت افغانستان به سر میبرند، تمرکز دارند.
وزیر دفاع افغانستان هفتهی پیش ادعا کرد که شبهنظامیان خارجی در حمله طالبان به شهر غزنی دخیل بودهاند. غزنی ولایتی است که در آن گروه فرعی القاعده در کنار جنگجویان طالبان در سالهای اخیر فعالیت داشته است.
آخرین باری که ارتش مرگ یک رهبر شناختهشدهی القاعده را اعلام کرده است، یک تبعه پاکستانی و فرد دوم فرماندهی گروه فرعی القاعده بود. ارتش در اعلامیهاش در مورد مرگ وی ـ او در ماه دسامبر سال گذشته در خارج از شهر غزنی هدف حمله هوایی قرار گرفت ـ او را به عنوان مشاور طالبان توصیف و هیچ اشارهیی به برنامهریزی حمله در خارج از افغانستان نکرده بود.
در مقابل هنگامی که هواپیمای بدون سرنشین در سال 2016 یک فرمانده بلندپایه القاعده را که یک تبعه سعودی ـ قطری به نام فاروقالقحطانی بود، در افغانستان کشت، ارتش گفت که او «مستقیما در برنامهریزی تهدیدات علیه ایالات متحده در سال گذشته دخیل بوده است.» جوسیلین میگوید که کشیدن خط تمایز قاطع میان گروه اصلی و گروه فرعی منطقهیی یک اشتباه است. او با اشاره به اینکه قحطانی، کسی که به طور گستردهیی به عنوان عضو لایه مدیریتی القاعده دیده میشد، نیز عمیقا در آموزش جنگجویان محلی طالبان دخیل بود، میگوید: «فرق محکمی میان اعضایی که حملات تروریستی را در خارج از کشور طرحریزی میکنند و آنهایی که شورشیان محلی را آموزش میدهند، وجود ندارد.»
ارتش اصرار دارد که با وجود حملات هوایی اعلامشده اندک علیه القاعده در نزدیک به دو سال پس از اعلام مرگ یک عضو شناختهشدهی این گروه که در طرحریزی حملات خارجی دخیل بود، هرگز چشمش را از القاعده در افغانستان بر نداشته است.
نیکلسون در مصاحبهیی با پولیتیکو در اوایل سال جاری، گفت: «ما فعالانه القاعده را از پایینترین سطح آن، تفنگدارانش، تا بالاترین سطح آن، امیر و هرکسی که در میان باشد، از بین میبریم.»
سخنگو دفتر مرکزی نیکلسون گفت که عملیات نظامی در سال جاری 65 عضو القاعده را کشته است اما معلوم نیست که چند نفر آنها از گروه فرعی یا چند نفر خارجی بودهاند. این هفته کماندوهای افغان تحت پشتیبانی ایالات متحده گزارش دادند که یک عضو القاعده _ ظاهرا تبعه مصر _ که با طالبان همکاری میکرد در جنوب، دور از منطقه شمالشرقی افغانستان که دیرزمانی به عنوان مرکز قدرت اصلی القاعده در افغانستان توصیف شده است، کشته شده است.
با اینحال، نیکلسون نیز اذعان کرده است که «اکثریت» حملات هوایی ضدتروریسم در حال حاضر علیه اهداف دولت اسلامی است.
دو منبع در عملیات ویژه میگویند که اختصاص هواپیماهای بدون سرنشین و منابع بیشتر برای هدف قرار دادن دولت اسلامی در افغانستان، منابع کمتری برای شکار القاعده باقی گذاشته است.
تا سال 2016 نیروی ضدتروریسم در افغانستان عمدتا به شکار القاعده محدود بود. اما با تشکیل و گردوخاک شاخه جدید دولت اسلامی در شرق افغانستان، دولت اوباما به نیروهای ضدتروریسم گفت که از ترکیب مرگبار حملات زمینی و هواپیماهای بدن سرنشین شان، برای مهار داعش استفاده کنند. جونز تحلیلگر تروریسم در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی با اشاره به یکهتازیهای سال 2014 دولت اسلامی عراق و شام در عراق، میگوید: «نگرانی این بود که اگر ایالات متحه مواظب نباشد، آنچه که در موصل و رمادی اتفاق افتاد، ممکن است در افغانستان نیز اتفاق بیافتد. حتی اولویت واشنگتن کلا ISIS شد.» با اینحال جونز میگوید نشانههای اندکی وجود داشت که جنگجویان دولت اسلامی در افغانستان آرزوی راهاندازی حمله در خارج از جنوب آسیا را داشته باشند.
مسأله امروز هم همان است. جنرال جوزف ووتل فرمانده فرماندهی مرکزی ایالات متحده در پاسخ به این سوال که آیا احتمال میرود که شاخه دولت اسلامی در افغانستان تهدید مستقیمی نسبت به امریکا و اروپا در بر داشته باشد یا خیر، پاسخ مبهمی ارائه کرد. او گفت که «احتمالا» توطئههای برای خارج از افغانستان بوده که با این گروه در افغانستان پیوند داشته، اما او نمیتواند به کدام تهدید [که از داعش افغانستان متوجه امریکا یا اروپا باشد] فکر کند.
گزارش ماه گذشته سازمان ملل متحد به نقل از مقاماتی در کشورهای مشخص نشده میگوید سرچشمه «برخی از توطئهها که اخیرا در اروپا شناسایی و جلوگیری شدهاند» دولت اسلامی در افغانستان بوده است.
اما تعداد اندکی از شواهد عمومی مانند طرح حمله به شهر نیویورک در سال 2016، نشان میدهند با اینکه رهبران دولت اسلامی در افغانستان ممکن است با شبهنظامیان خانگی که به طرحهای خود شان برای حملاتی در خارج از کشور میاندیشند و سپس به دنبال دعای این گروه اند، ارتباطات غیرمستقیمی داشته باشد اما، خود دولت اسلامی مستقر در افغانستان، برخلاف القاعده، حملهیی را در خارج از این کشور طرحریزی یا دستور نداده است.
دو منبع عملیاتهای ویژه میگویند واحد «تکاوران ارتش» که ماموریت ضدتروریسم را در افغانستان اجرا میکنند، به هدف قرار دادن دولت اسلامی مشتاق بوده اند. بخشی از دلیل آن، میتواند این باشد که در مقایسه با اعضای القاعده که در کوهها زندگی میکنند و برای پنهان ماندن از چشم نیروهای ویژه مهارت دارند، دولت اسلامی کنترل کل ولسوالی را در دست دارد که و به راحتی میشود آنها را از هوا شناسایی و هدف قرار داد.
یکی از افسران میگوید: «تمرکز ما دولت اسلامی شده است زیرا از بالا فشار بود که آنها را سرکوب و گسترش آنها را مهار کنیم. در ضمن هدف قراردادن آنها راحت بود. در رابطه با القاعده، مسأله توسعه و نظارت طولانی مدت بود؛ پرزحمت و شدید. اما در رابطه با دولت اسلامی، هواپیمای بدون سرنشین را به پرواز در میآورید، تحرکاتی را میبینید و حمله میکنید.»
این رویکرد در دوران ترمپ نیز ادامه یافته است. افسر دومی میگوید: «ما مجازیم دنبال هدفی برویم که به سادگی قابل دسترس است. و این کار بسیار پرثمر تر از ماهها و ماهها نظارت اهداف القاعده و سپس شلیک شاید یک گلوله به آن است.»
در طی تقریبا دو سال پس از کشتن یک متخصص القاعده در افغانستان _ قحطانی _ تیم مبارزه با تروریسم سلسلهیی از رهبران ارشد دولت اسلامی در افغانستان را به قتل رساندهاند.
جف اگرس یکی از فرماندهای پیشین تفنگداران نیروی دریایی که یکی از مقامات ارشد مبارزه با تروریسم در دول اوباما بود، میگوید که کشف نیت و توانایی واقعی یک شاخه خاص یک گروه مخفی مانند القاعده همیشه دشوار و «درونی» بوده و همیشه خواهد بود: «ممکن است کسی اکنون ارزیابی کند که آنها قصد دارند اما توانایی حمله را ندارند تا اینکه روزی واقعا شاهد اجرای حمله آنها در غرب باشیم.»
جوشوا جلتزر یکی از مقامات پیشین مبارزه با تروریسم در دولت اوباما و ترمپ، با این امر که با القاعده در افغانستان به عنوان یک تهدید تروریستی، حتی اگر شواهد مبهم باشد، رفتار شود، موافق است. زیرا اطلاعات درباره اهداف و نیت واقعی این گروه بسیار اندک است.
ارزیابی این مقام جامعه اطلاعاتی این است که چه آنها در حال برنامهریزی حملاتی در خارج از افغانستان باشند یا خیر، هم اعضای باقیمانده گروه اصلی القاعده و هم اعضای گروه فرعی آن در افغانستان «قصد راهاندازی حملاتی را علیه ایالات متحده و غرب در سر دارند.»
اگرس میگوید اگر القاعده را نمیتوان در افغانستان نابود کرد، گزینه بدیل پیشفرض برای ارتش این است که «آنها را دائما هدف قرار دهند تا مخفی بمانند. این گزینه ممکن است موثر باشد اما پرهزینه نیز هست و پرسشهایی در موارد پایداری [این حملات] مطرح میکند.»
جونز میگوید که عملیاتهای بیپایان ارتش هرگز نمیتواند به طور کامل حملات القاعده را مختل کند. زیرا این گروه همیشه میتواند به مدل حمله دولت اسلامی، استفاده از افراطگرایان خانگی که هرگز از غرب پا بیرون نگذاشتهاند، تغییر جهت دهد. این رویکرد دولت اسلامی را قادر ساخته است که امتیاز تیراندازی، بمبگذاری، حمله با سلاح سرد و حمله با موتر را که توسط افراطگرایان محلی در ایالات متحده و کانادا گرفته تا بریتانیا و فرانسه اتفاق میافتد، برای خود درو کند.
جونز میگوید: «امروزه بسیاری از مهامجام به آموزش خارج از کشور دیگر نیازی ندارند. آنها ممکن است در گذشته به آن واقعا نیاز داشته بودهاند، اما حملاتی مانند حمله منچستر و نیس نشان داد که آنها، اکنون به چنین آموزشهایی قطعا نیاز ندارند.»