آیا افغانستان برای صلح آماده است؟

آیا افغانستان برای صلح آماده است؟

فارین افرز بارنت روبین


اقبال خیبر 27 ساله دانش‌جوی پزشکی از ولایت هلمند در ماه جولای در کابل به من گفت: «ما از تلاش ایالات متحده برای توسعه در افغانستان قدردانی می‌کردیم. متاسفانه چیزهایی اتفاق افتاد. نیروهای بین‌المللی تلاشی خانه‌ها را با این تصور که ما با طالبان ارتباط داریم، شروع کردند. حملات نیروهای ویژه، بمباران‌های خودسرانه، این‌ها باعث ایجاد نفرت میان مردم شد.»

خیبر و همراهانش کنار دیوارهای ضد انفجاری سفارت ایالات متحده نشسته بودند. آن‌ها اعضای کاروان صلح افغانستان‌ اند؛ کاروانی که طی 38 روز نزدیک به 400 مایل را از ولایت هلمند در جنوب‌غرب افغانستان به کابل قدم زد تا به گروه‌های درگیر، آن‌طور که در پارچه‌یی که آن‌ها روی دیوار سفارت آویخته‌اند، نوشته شده است، بگویند که «ما خشونت نمی‌خواهیم.»

کاروان صلح در 18 جون، روزی که رهبران طالبان در پاکستان به تمدید یک آتش‌بس سه روزه بی‌پیشینه میان دولت افغانستان، طالبان و نیروهای ائتلاف تحت رهبری امریکا حاضر نشدند، به کابل رسید. در طی آتش بس [سه روزه] اعضای طالبان وارد مناطق تحت کنترل دولت شدند. کابل یکی از این مناطق بود؛ جایی که آن‌ها همراه با مقامات دولتی نماز خواندند، در شهر آیسکریم خوردند و با زنان سلفی گرفتند. راهپیمایان صلح در واکنش به امتناع طالبان از تمدید آتش‌بس، تصمیم گرفتند که در مقابل سفارت‌خانه‌های قدرت‌های بزرگ خارجی در افغانستان _ ایالات متحده، روسیه، پاکستان و ایران _ تحصن کنند و از آن‌ها خواستار پایان‌دادن به جنگ شوند. آن‌ها هیئتی را برای فرستادن پیام‌ شان به مناطق تحت کنترل طالبان نیز تعیین کردند.

در سفارت ایالات متحده، اولین مقصد راهپیمایان، من از آن‌ها پرسش‌هایی را درباره امکان صلح با طالبان پرسیدم. خیبر این ایده را که تشدید فشار نظامی بر طالبان افغان به کشاندن آن‌ها به میز مذاکره کمک خواهد کرد، رد کرد؛ ایده‌یی که در واشنگتن محبوب است. او گفت که به جای آن بهتر است «پاکستان تحت فشار قرار بگیرد تا رهبران طالبان را از پاکستان به افغانستان اخراج کند.» خیبر همچنین با این مسأله که طالبان افراط‌گرایانی هستند که هرگز دموکراسی را نمی‌پذیرند، مخالفت کرد و از ایالات متحده خواستار «گفت‌وگوهای مستقیم با طالبان و همچنین حمایت از مذاکرات [بین طالبان و] دولت» شد.

خیبر به من گفت «ما به صلح نیاز داریم، جنگ باید پایان یابد» اما افغان‌ها نمی‌توانند به کشمکش میان قدرت‌های خارجی پایان دهند. او گفت: «طالبان تحت کنترل همسایگان هستند… و دولت افغانستان تحت کنترل جامعه جهانی است.»

تاریخچه‌ی خشونت

افغانستان در اواخر قرن نوزدهم شکل مدرن خود را به خود گرفت. پس از جنگ دوم افغان-انگلیس (1878-1880) بریتانیا افغانستان را مجبور کرد تا سرزمین پشتون‌های شرقی را به هند واگذار کند (مناطقی که پاکستان امروزی را تشکیل می‌دهند) و کنترل سیاست خارجی افغانستان را به عهده گرفت. در عوض بریتانیا حاکمان پشتون افغانستان را با دادن اسلحه و پول نقد برای مطیع‌کردن قبایل سرکش پشتون و جمعیت‌های غیرپشتون مانند تاجیک‌ها، هزاره‌ها و ازبیک‌ها یاری رساند. دولت افغانستان قبایل پشتون مخالف را با واگذارکردن زمین‌های زراعی و چراگاه‌های مناطق غیرپشتون به آن‌ها، پاداش داد [و به این ترتیب آن‌ها را با خود همراه کرد]. و در سال 1907 کنوانسیون انگلیس-روسیه تصریح کرد که هیچ سرباز خارجی، چه انگلیسی چه روسی، نباید وارد این کشور شود.

این معامله داخلی و بین‌المللی منجر به ایجاد دولتی در افغانستان شد که قصدا وابسته به قدرت‌های خارجی بود. این معامله همچنین روایت دوگانه‌یی را که بیشتر سیاست این کشور را در طول قرن گذشته تعریف کرده است، به وجودآورد: اینکه پشتون‌ها از سلب مالکیت شان توسط بریتانیایی‌ها و پاکستانی‌ها شکایت می‌کنند و غیرپشتون‌ها از سلب مالکیت شان توسط دولت متمرکز و تحت سلطه‌ی پشتون‌ها شکایت می‌کنند [و ناراضی اند]. این معامله با وجود نقص و بی‌عدالتی‌هایش تا حد زیادی موفق شد این کشور را تا سال 1979 یک‌پارچه نگهدارد. در سال 1979 به دنبال یک کودتای طرف‌دار شوروی، اتحاد جماهیر شوروی به این کشور حمله کرد. اما بعد از اینکه شوروی وارد افغانستان شد، قدرت‌های رقیب همچون چین، ایران، پاکستان، عربستان سعودی و ایالات متحده به مسلح‌کردن همه‌ی احزاب، جناح‌ها، قبایل و گروه‌های قومی افغانستان که حاضر به مبارزه با شوروی‌ها بودند، شروع کردند. از آن زمان تا حال قدرت‌های بزرگ و بازیگران منطقه‌یی نتوانسته‌اند به یک درک جدید در مورد افغانستان برسند و این کشور از اختلافات داخلی و رقابت‌های جئوپولیتیکی خارج از کنترلش، همچنان رنج می‌برد.

این اختلافات داخلی و مخالفت مستمر قدرت‌های منطقه‌یی نسبت به آینده‌‌ی کابل تحت سلطه‌ی ایالات متحده، تلاش‌ها برای تحقق رویای راهپیمایان صلح را مختل کرده است. آتش‌بس طالبان-دولت که بسیاری‌ها را امیدوار کرد، باعث ترس در میان برخی از مخالفان ثابت‌قدم طالبان نیز شد. وقتی که طالبان از جنوب کابل به ناحیه‌های مرکزی شهر _ که جمعیت آن‌ها از لحاظ قومی گوناگون است _ رسیدند، با مردمان محتاط و کنجکاو روبرو شدند. منتقدان [آتش‌بس با طالبان] و قربانیان آسیب‌دیده در داخل خانه‌های شان ماندند. در شمال کابل، تاجیک‌های جسور پرچم سیاه، سفید و سبز مقاومت ضدطالبان را بلند کردند. امرالله صالح رییس امنیت افغانستان از سال 2004 تا 2010 و رابط سابق سازمان سیا با احمدشاه مسعود، فرمانده ضدشوروی و ضدطالبان که در سال 2001 توسط القاعده ترور شد، به من گفت که [در روز ورود طالبان به کابل] مردان مسلح در خانه‌ی وی جمع شدند تا از او بپرسند که آیا در صورتی که کاروان‌ طالبان به سمت شمال کابل حرکت کرد و وارد محله‌های آن‌ها شد، تاجیک‌ها دست به تفنگ ببرند یا خیر. صالح تلاش کرد تا آن‌ها را با مطلع‌کردن از تضمین‌هایی که او از جان بس سفیر امریکا و جنرال نیکلسون دریافت کرده بود، آرام کند. خوش‌بختانه طالبان هرگز رو به سوی شمال کابل نکردند.

در دوم جولای زمانی که اشرف غنی (یک پشتون) رییس‌جمهور افغانستان دستور دستگیری نظام‌الدین قیصاری، یک فرمانده ازبیک وفادار به جنگ‌سالار و معاون اول عبدال‌رشید دوستم را صادر کرد، تنش‌ها دوباره بالا گرفت. گفته می‌شود که جرم قیصاری تهدید مردم به کشتن در جریان یک جلسه‌ی امنیتی در ولایت فاریاب است. دوستم رهبر اصلی ازبیک‌های افغانستان است و حمایت او کلید پیروزی غنی در انتخابات ریاست‌جمهوری 2014 دانسته می‌شود. دوستم تا همین اواخر برای دوری از پیگرد قانونی به خاطر اتهام تجاوز و شکنجه، در آنکارا زندگی می‌کرد. افغانستان، ترکیه و ایالات متحده از این می‌ترسیدند که پیگرد قانونی دوستم، منجر به بحران سیاسی می‌شود.

برخی‌ها دستگیری قیصاری را به عنوان یک تلاش قابل‌تحسین از سوی غنی برای مهار جنگ‌سالاری _ صرف‌نظر از قومیت _ دانستند. اما دیگران، به ویژه کسانی که از گروه‌های قومی غیرپشتون بودند، غنی را به استفاده از نیروی ملی به عنوان «گروه حمله» برتری پشتون، متهم کردند. ویدیویی که در رسانه‌های اجتماعی دست به دست شد، سربازان پشتو-زبان را نشان می‌دهد که محافظان قیصاری را آزار و اذیت می‌کنند. غنی وعده داد که در این مورد تحقیق می‌شود اما اعتراضات به زودی در سراسر شمال افغانستان گسترش یافت، تا جاییکه به بستن راه شمال-کابل و دفاتر کمیسیون انتخابات در پنج ولایت انجامید. غنی مشاور خود فاضل فضلی را به آنکارا فرستاد تا با دوستم در مورد بازگشتش به کابل در 22 جولای، مذاکره کند. دوستم به جای اینکه دستگیر شود، با امتیازی ناشی از واقعیت‌های سیاسی افغانستان، به عنوان معاون نخست رییس‌جمهور به طور رسمی مورد استقبال قرار گرفت.

بازی بزرگ

علاوه بر تنش‌های داخلی، دولت‌های منطقه، در حالیکه همه ادعا دارند از روند صلح حمایت می‌کنند، از تلاش‌ها برای ایجاد ثبات در افغانستان که به حضور درازمدت پایگاه‌های نظامی ایالات متحده منجر می‌شود، احساس خطر کرده‌اند.

در سفارت پاکستان، راهپیمایان صلح نامه‌یی را خطاب به «مردم پاکستان و جهان» نوشتند که در آن «اطلاعات، ارتش و دولت پاکستان» مقصر خون‌ریزی‌ها در افغانستان دانسته شده‌اند. اعضای کاروان صلح کف دست‌های خود را با چاقو بریدند و نامه را با خون خود امضا کردند. در ماه آپریل، پاکستان و افغانستان به برنامه عمل افغانستان-پاکستان برای صلح و هم‌بستگی موافقت کردند. برنامه‌یی که براساس آن دو طرف باید علیه تروریست‌ها و شورشیانی که طرف دیگر را تهدید می‌کند، اقدام کنند. در 15 جون، زمانی که ایالات متحده به کمک استخبارات دولت افغانستان ملا فضل‌الله رهبر طالبان پاکستانی را در حمله هواپیمای بدون سرنشین در شرق افغانستان به قتل رساند، افغانستان و ایالات متحده سهم خود را ادا کردند. با این‌حال، پاکستان حتی از بازداشت رهبران طالبان افغان که در خاک این کشور زندگی می‌کنند و به نیروهای امریکایی و افغان حمله می‌کنند و اعمال تروریستی را مرتکب می‌شوند، امنتاع می‌ورزد.

هنگامی که راهپیمایان صلح به سفارت روسیه رسیدند، در توییتر به عنوان «درخواستی از مردم روسیه» نوشتند: «دولت شما جنگ اعلام‌نشده‌یی را با امریکایی‌ها در خاک ما به پیش می‌برد.» افغانستان و ایالات متحده روسیه را به فراهم‌آوری کمک به طالبان، به عنوان مثال جاگذاشتن انبارهای اسلحه [برای طالبان] پس از تمرین‌ها نظامی در تاجکستان (تاکتیکی که در روسیه از آن برای مسلح‌کردن شورشیان شرق اوکراین استفاده کرد) متهم کرده‌اند. استدلال روس‌ها این است که بی‌نظمی نیروهای امنیتی افغانستان، برای روسیه انتخابی جز برقراری ارتباط با فرماندهان محلی به منظور حفاظت از مرزهای آسیای مرکزی _ که مسکو امنیت آن را برای امنیت روسیه حیاتی می‌داند _ باقی نگذاشته است. (مسکو ادعا می‌کند که این فرماندهان «جنگ‌سالاران» هستند تا طالبان «واقعی»). رویکرد روسیه نسبت به طالبان متاثر از نگرانی مسکو در مورد حضور دولت اسلامی (داعش) در شمال افغانستان است. در اوایل جولای، طالبان احتمالا با حمایت روسیه حملاتی را علیه داعش در ولسوالی درزاب در نزدیکی مرز با ترکمنستان، به هدف بیرون‌راندن داعشی‌ها از این منطقه، راه‌اندازی کردند. از سوی دیگر ممکن است روسیه ارتباط با طالبان را نوعی ابزار بازدارنده علیه واشنگتن بداند: اواخر 2016، مقامات روس در بحث‌های خصوصی در  مسکو هشدار دادند که اگر ایالات متحده اوکراین را مسلح کند، ممکن است با واکنش ضدهوایی در افغانستان روبرو شود.

روسیه با احساس این که از ابتکارات صلح به رهبری آنچه که مسکو آن را حکومت تحت سلطه‌ی امریکا در افغانستان می‌بیند، حذف شده است، از چین، هند، ایران و پاکستان به یک سلسله مذاکرات موازی در مسکو که در دسامبر 2016 شروع شد، دعوت به عمل آورد. افغانستان همراه با کشورهای آسیای مرکزی، دعوت‌نامه نشست‌ متعاقب این مذاکرات را (که تحت عنوان «قالب مسکو» شناخته می‌شود) پذیرفتند اما ایالات متحده حاضر نشد به این گفت‌وگوها بپیوندد. در 16 جولای روسیه اعلام کرد که طالبان را «قبل از پایان تابستان» به پیوستن به چنین مذاکراتی در روسیه دعوت خواهد کرد؛ امری که باعث آشفتگی در کابل و واشنگتن شد. کابل و واشنگتن اصرار دارند که روند [صلح] «تحت رهبری افغان‌ها» و مورد حمایت کابل و واشنگتن، یگانه روند مشروع است.

در سفارت ایران، اعضای کاروان صلح روی پارچه‌یی نوشته‌اند: «به مردم ایران! دولت شما گروه‌های شبه‌نظامی را در افغانستان تجهیز می‌کند.» شعار دیگر با اشاره به اختلافات در مورد حوضه‌های رودخانه‌های مرزی، می‌گوید: «آب ما جان شما را نجات می‌دهد، اما دولت شما جان ما را می‌گیرد.» پس از یازدهم سپتامبر، ایران با ایالات متحده برای از میان‌برداشتن طالبان همکاری کرد اما روابطش با طالبان به دلیل بالاگرفتن تنش تهران با واشنگتن، رو به گرمی رفته است. اختر محمد منصور رهبر طالبان پیش از اینکه در بهار 2016 توسط یک هواپیمای بدون سرنشین ایالات متحده کشته شود، چندین هفته در ایران مهمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده است. گزارش‌ها می‌گویند که حمایت ایران از طالبان علیه داعش و ایالات متحده، دشمنان مشترک طالبان و ایران، از موضوعاتی بوده که منصور در مورد آن با مقامات ایرانی گفتگو کرده است. از سال 2007 زمانی که دیک چینی معاون رییس‌جمهور امریکا ایران را از یک ناو هواپیمابر در خلیج فارس تهدید کرد، دکترین تهران در پاسخ به یک حمله ایالات متحده به ایران، این بوده که اهداف امریکایی را در هر جایی که امکان داشته باشد هدف قرار دهد. ایران تا کنون فرصتی برای اقدام تلافی‌جویانه علیه ایالات متحده در افغانستان نداشته است، اما گزارش‌های مطبوعاتی اخیر ادعا می‌کنند از زمانی‌که رییس‌جمهور دونالد ترمپ ایالات متحده را از توافق هسته‌یی با ایران خارج کرده است، تهران کمک‌هایش را به طالبان افزایش داده است؛ امری که منجر به افزایش ظرفیت طالبان برای راه‌اندازی حملات تلافی‌جویانه علیه نیروهای امریکایی شده است.

فرصتی برای صلح

در گذشته، تنش بین‌قومی و رقابت جئوپولیتیک در افغانستان، منجر به سقوط دولت و جنگ داخلی شده است. اما داشتن نتایج غیر از این، خالی از امکان نیست. ایالات متحده و ناتو هنوز نزدیک به 16 هزار نیرو را در این کشور حفظ کرده‌اند و واشنگتن هر ساله مبلغی معادل 45 میلیارد دالر برای «ادامه کارها» می‌پردازد. قدرت‌‌های منطقه‌یی و جهانی می‌دانند که ادامه جنگ در افغانستان، برای آن‌ها هزینه‌ی بسیار بیشتر از آن چه که در سال 1992 پرداختند، در بردارد. در سال 1992 فروپاشی اتحاد شوروی فروپاشی دولت تحت حمایت شوروی در افغانستان را تسریع کرد. با این‌حال، امروزه تهدید تروریسم، رشد اقتصادی و همزمان تغییرات استراتژیک چین و هند، ثبات و هم‌بستگی اوراسیا را به اولویت قدرت‌های رو به رشد تبدیل کرده است.

به عنوان مثال، برنامه اصلی شی‌ جین‌پینگ رییس‌جمهور چین، ابتکار کمربند و راه است؛ شبکه‌ی زیرساختی برای ارتباطات، انرژی، تجارت و حمل و نقل که از غرب چین به اوراسیا و اروپا و از طریق دهلیز اقتصادی چین-پاکستان به اقیانوس هند می‌رسد. هدف کمربند و راه از یک‌سو اعمال نفوذ چین در خارج از این کشور و از سوی دیگر، حفظ نرخ بالای رشد در داخل چین است. اینکه این پروژه موفق می‌شود یا خیر، چین به ثبات در افغانستان برای تامین امنیت سرمایه‌گذاری‌هایش در منطقه نیاز دارد.

هند نیز علاقه‌ی روزافزونی به ثبات در افغانستان دارد. این کشور که به خاطر پاکستان از دسترسی به افغانستان، آسیای مرکزی و فراتر از آن محروم است، توافق‌نامه‌یی را با افغانستان و ایران برای توسعه بندر چابهار در خلیج عمان و وصل آن (از طریق جاده و راه‌آهن) به افغانستان و سپس از طریق آسیای مرکزی به یک دهلیز شمال-جنوب تحت حمایت هند و روسیه، امضا کرده است. جاپان نیز نگران از توسعه‌ دریایی چین در اقیانوس هند، به این کنسرسیوم پیوسته است. چابهار برای هند راه دسترسی به اوراسیا است. این پروژه برای چین، که با هند در مورد ساخت یک راه‌آهن در سرتاسر شمال افغانستان برای وصل کمربند و راه به چابهار، بحث کرده است، راه دسترسی به اقیانوس هند را فراهم می‌کند. اقیانوس هند جایی نیست که همچون تهدید شورشیان بلوچ به بندر چین در گوادر پاکستان، خطری برای تجارت چین در بر داشته باشد. در مورد ایران، چابهار می‌تواند تهران را به یک گره استراتژیک بین پروژه‌های عظیم هند و چین تبدیل کند. و برای افغانستان محاط به خشکه، پروژه چابهار جایگزین شدیدا مورد نیاز، برای وابستگی فعلی کابل به بندر پاکستان در کراچی برای دسترسی به دریاهای آزاد است.

تلاش دولت ترمپ برای بازگرداندن تحریم‌ها علیه ایران با این تلاش‌ها در تقابل است. مقامات ایالات متحده به هندی‌ها وعده داده‌اند که در قانون تحریم ایران «برای کمک‌های بازسازی یا توسعه اقتصادی برای افغانستان» به چابهار، استثنا قائل می‌شوند. با این‌حال، حتی اگر این استثنا اجرا شود، بعید است مایه‌ی اطمینان شرکت‌هایی شود که با ایالات متحده دادوستد می‌کنند (از جمله شرکت‌های بزرگ اروپایی و هندی).

چین در مواجهه با سیاست‌های متغیر ترمپ، نقشه‌ی استراتژیکش را از نو ترسیم می‌کند. شی در پاسخ به تلاش ایالات متحده برای تشکیل بلوک هند-اقیانوس آرام، خودش را به هند رسانده است و نارندارا مودی نخست وزیر هند خودش را از ایالات متحده _ که بلوک هند-اقیانوس آرام را برای هدف قراردادن چین تصور می‌کرد _ جدا کرده است. در ماه مِی 2018 در یک اجلاس غیررسمی در ووهان، دو رهبر توافق کردند تا اختلافات را فرونشانده و روی پروژه‌های اقتصادی مشترک چین-هند در افغانستان، از جمله را‌ه‌آهن برای وصل کمربند و راه به بندر چابهار، کار کنند. چنین پروژه‌یی سهم مشترکی به هند و چین در ثبات افغانستان خواهد داد.

این تلاش‌های بی‌پیشینه در همکاری منطقه‌یی به مبارزه با تروریسم نیز گسترش یافته است. در 11 جولای، مقامات اطلاعاتی چین، ایران، پاکستان و روسیه در اسلام‌آباد برای بحث در مورد برداشتن «گام‌های هماهنگ» علیه «تروریسم داعش» در افغانستان، ملاقات کردند. به گفته یک سخن‌گوی دولت روسیه، آن‌ها «به نیاز به مشارکت فعالانه‌تر قدرت‌های منطقه‌یی در این تلاش‌ها» برای پایان‌دادن به جنگ در افغانستان نیز تاکید کرده‌اند.

واکنش در واشنگتن ممکن است رد این ادعا از سوی «منابع رسمی در اسلام‌آباد» مبنی بر اینکه این نشست «علیه ایالات متحده نبوده است» باشد. حتی اگر این نشست [علیه ایالات متحده] بوده باشد، «جوجیتسوی دیپلماتیک» ممکن است از آن در خدمت منافع ایالات متحده استفاده کند. این کشورها ممکن است در نهایت دریافته باشند که تهدید واقعی ناشی از وابستگی افغانستان به ایالات متحده، این نیست که واشنگتن از پایگاه‌های خود در افغانستان برای تهدید سایر کشورهای منطقه استفاده خواهد کرد، بلکه این است که ایالات متحده ناچار از تلاش‌ برای حفظ ثبات در افغانستان خسته و از این کشور خارج خواهد شد؛ امری که منطقه را با چالشی تنها می‌گذارد که برای رویارویی با آن آماده نیست.

وفا به قولی که داده نشده است

اعضای کاروان صلح هلمند روی دیوار سفارت ایالات متحده پارچه‌یی را با این عنوان آویخته‌اند: «مردم امریکا! شما به ما افغان‌ها وعده‌ی امنیت فراگیر دادید، اما تا امروز خبری از صلح و امنیت شما نیست.»

اما ایالات متحده چنین وعده‌یی نداده است. امریکا برای مبارزه با تروریست‌هایی که در یازدهم سپتامبر به امریکا حمله کردند، به افغانستان آمد. اظهارات اخیر دولت ترمپ مبنی بر علاقه به یک توافق سیاسی نباید کسی را از این واقعیت که مبارزه با تروریسم هنوز اولویت اصلی ایالات متحده در افغانستان است، منحرف کند. با این‌حال، مبارزه با تروریسم دیگر نگرانی اول امنیت جهانی ایالات متحده نیست. پس از تهدیدات «قدرت‌های تجدیدنظرطلب چین و روسیه» و «دولت‌های سرکش ایران و کوریای شمالی»، تروریسم سومین نگرانی دولت ایالات متحده در استراتژی امنیت ملی دسامبر سال  2017 این کشور است. استقرار 16 هزار سرباز و مصرف 45 میلیارد دالر در سال در افغانستان، ممکن است دیگر با اولویت‌های دفاعی ایالات متحده مطابقت نداشته باشد.

مقامات پنتاگون در حال حاضر نگران این اند که اگر جنگ افغانستان به زودی نتیجه دهد، ترمپ ممکن است «در حال لحظه‌شماری برای توقف ماموریت ایالات متحده [در افغانستان] باشد.» متمایزترین ویژگی استراتژی ترمپ نسبت به استراتژی رییس‌جمهور باراک اوباما، نبود جدول زمانی برای خروج بود؛ امری که هدف آن رساندن این پیام به طالبان که «نمی‌توانند انتظار داشته باشند ما بیرون شویم» بود. اکنون ممکن است جدول زمانی در کار نباشد اما شبحی دارد در پوست این ماموریت خانه می‌کند: توییتر رییس‌جمهور. نتیجه‌ی آن علاقمندی بی‌سابقه به توافق سیاسی است. وزیر امور خارجه امریکا، مایک‌ پمپئو در بیانیه‌یی در 16 جون با اشاره به تقاضای اصلی طالبان، تصریح کرد که ایالات متحده آماده است موضوع حضور نیروهایش [در افغانستان] را روی میز گفت‌وگو قرار دهد. هرچند که دولت این مسأله را که با ارائه پیشنهاد گفت‌وگوی مستقیم به طالبان، از موضع‌اش عقب‌نشینی کرده است، رد می‌کند، اما آلیس ولز معاون دست‌یار وزیر امور خارجه با کمیسیون سیاسی طالبان در دوحه قطر، در اواخر ماه جولای سال جاری ملاقات کرده است.

ایالات متحده در گفت‌وگوی مستقیم [با طالبان] می‌تواند، همچون اتحاد جماهیر شوروی در توافق ژنو سال 1988، ضمانت کند که برای مذاکره در مورد حضور نظامی‌اش آماده است. طالبان خواهان برداشته‌شدن تحریم‌ها علیه آن‌ها و به رسمیت‌ شناخته‌شدن دفتر شان در دوحه هستند. در عوض این، ایالات متحده ممکن است خواستار ختم صریح و عملی تروریسم بین‌المللی و تعهد طالبان برای کاهش خشونت باشد. طالبان بعد از نخستین دیدار پسا یازدهم سپتامبر شان با ایالات متحده در مونیخ در 29 نوامبر 2010 به این‌سو، اصرار دارند که چنین توافقی با ایالات متحده، پیش‌درآمد لازم برای مذاکره با دولت و سایر افغان‌ها را فراهم می‌کند.

توافق داخلی در افغانستان به چیزی بیش از مذاکره میان دولت و طالبان نیاز دارد. این توافق مستلزم این است که افغان‌ها، از تمامی گروه‌های قومی، جنسی و طیف‌های سیاسی مجددا در مورد پیمانی که در توافق بُن در سال 2001 به تصویب رسید، قانون اساسی 2004 و توافق‌نامه امنیتی دو جانبه 2914 با ایالات متحده مذاکره کنند. توافق‌نامه امنیتی با ایالات متحده فراهم‌کننده‌ مبنای قانونی برای حضور نظامی دوام‌دار امریکا در افغانستان است.

تصمیم امریکا مبنی بر حذف طالبان از بُن و روند قانون اساسی، با انکار صدای یک نیروی سیاسی که با حمایت پاکستان و جوامعی که از تلفات غیرنظامیان و آزار و اذیت قدرت‌مندان رنج می‌برند، بتواند زمینه بازگشت طالبان را فراهم کند، زمینه تقویت و تغذیه شورش‌گری را فراهم کرد. همان‌طور که خیبر می‌گوید، برای یک توافق پایدار رهبران طالبان باید از پاکستان به افغانستان بازگردند و در جامعه، سیاست و نیروهای امنیتی ادغام شوند. این امر به نوبه‌ی خود نیازمند از میان برداشتن دستگاه ضدتروریستی است که با طالبان مانند القاعده رفتار می‌کند. احتمالا ادغام آن‌ها در نیروهای امنیتی سخت‌ترین چالش باشد؛ چالشی که در آن ایالات متحده از قضا، به عنوان حامی اصلی نیروهای ملی امنیتی و دفاعی افغانستان، باید نقش اصلی را بازی کند.

قانون اساسی افغانستان که محصول بُن بود، همان ساختار حکومت‌داری متمرکز و خودکامه‌یی را برپا کرد که این کشور از قرن نوزدهم به ارث برده بود. ساختاری که در آن عملا هر مقام رسمی در این کشور مستقیم یا غیرمستقیم توسط رییس‌ دولت، خواه یک پادشاه موروثی یا یک رییس‌جمهور منتخب، منصوب می‌شود. این امر در یک گذار سراسیمه ناشی از واکنش ایالات متحده به 11 سپتامبر اجتناب‌ناپذیر بود. اقدام ایالات متحده در آن موقع زمان اندکی برای تامل باقی گذاشته بود؛ تاملی که برای آن هیچ‌کس آماده نبود. اما این ساختار قدیمی به سختی می‌تواند پاسخ‌گوی تغییرات اجتماعی و سیاسی چهل سال گذشته باشد. تمرکز قدرت ناشی از این ساختار، به عنوان مانعی برای توافق با طالبان نیز عمل کرده است. گروه‌های قومی غیرپشتون که می‌ترسند آوردن طالبان به دولت بدون حفاظت کافی از گوناگونی سیاسی-اجتماعی افغانستان، به سهم خود با روند صلح با طالبان مخالف اند. پیمانی که در سپتامبر 2014 باعث به وجود آمدن دولت وحدت ملی شد، شامل تعهدی _ هرچند عملی نشده _ بود که بر مبنای آن باید به مسأله‌ی تمرکز قدرت و تشریک قدرت از طریق برگزاری یک لویه جرگه، رسیدگی می‌شد. میکانیزم مشابهی می‌تواند طالبان را نیز شامل شود.

همان‌طور که اقبال خیبر می‌گوید «در اوایل مردم طرف‌دار حضور نیروهای ایالات متحده بودند.» این دخالت ایالات متحده بود که افغانستان فرصتی برای توقف دهه‌ها جنگ یافت. اما این توقف حالا به پایان رسیده است و برخی از مردم افغانستان و همسایگان این کشور خواهان نظام امنیتی مبتنی بر یک توافق دو جانبه درازمدت میان ایالات متحده و دولت افغانستان _ که تحت حمایت و همین‌طور به شدت تحت نفوذ ایالات متحده است _ نیستند. خروج نیروهای ایالات متحده به تنهایی نمی‌تواند پاسخی برای این مسأله باشد. زیرا دولت افغانستان تا دهه‌ها نیازمند کمک مالی و امنیتی خواهد بود. اما ثبات نسبی مورد نیاز افغانستان برای کاهش وابستگی‌ خارجی‌اش، نیازمند توسعه یک اجماع جدید منطقه‌یی برای جایگزین‌کردن کنوانسیون 1907 انگلیس-روسیه و توافق جنگ سرد ایالات متحده-شوروی خواهد بود.

چنین گذاری نیازمند کمک سازمان ملل متحد و همچنین سازمان‌های منطقه‌یی خواهد بود. سازمان همکاری‌ اسلامی ممکن است برای نمادگرایی مفید باشد، اما احتمال اینکه سازمان همکاری‌ شانگهای یک شریک سیاسی پایدار برای ثبات واقع شود، بیشتر است. سازمان همکاری شانگهای از هسته‌ی اصلی‌اش _ روسیه، کشورهای آسیای مرکزی پسا شوروی و چین _ فراتر رفته است و هند، پاکستان، افغانستان و ایران را به عنوان اعضای ناظر شامل خود کرده است. یک نیروی نظامی بین‌المللی دوباره طراحی‌شده، ترجیحا با مشارکت یا رهبری ایالات متحده، می‌تواند در همکاری با سازمان ملل متحد و سازمان همکاری شانگهای، برای تطبیق توافق‌نامه‌ی صلح و یک استراتژی ضدتروریسم در افغانستان بماند. چنین توافقی نیازمند این است که ایالات متحده تصمیم بگیرد آیا داشتن پایگاهی برای سربازانش در افغانستان صرفا یک ابزار است یا به خودی‌خود یک هدف استراتژیک است. همکاری با منطقه به یک تصمیم روشن مبنی بر این که ایالات متحده به دنبال پایگاه‌ دائمی نیست، بستگی دارد.

احتمال این که یک چارچوب چندجانبه _ شامل چین و هند _ بتواند پاکستان را مهار کند، بیشتر از فشارهای دوره‌یی از سوی یک ایالات متحده پریشان است. روسیه با عضویت افغانستان در سازمان همکاری شانگهای تا زمانی که دولت آن خیلی به ایالات متحده وابسته باشد، مخالفت کرده است اما باید با آن در عوض نقش به رسمیت شناخته‌شده‌ی سازمان همکاری شانگهای در معماری امنیت منطقه، موافقت کند. روندی که در آن سازمان همکاری شانگهای شامل باشد، باید مذاکرات موازی از جانب مسکو را از میان بردارد. علاقه مشترک به اتصال و همکاری اقتصادی می‌تواند زمینه حفظ توافق را فراهم کند. هنگامی که دولت‌ها و سازمان‌ها مسئولیت یک روند را بر عهده دارند، احتمال این که آن را تضعیف کنند یا اجازه بدهند روند به شکست بیانجامد، کمتر است.

دولت ایالات متحده‌یی که نمی‌تواند با کانادا، مکزیک، ناتو و اتحادیه اروپا همکاری کند یا نمی‌تواند تصمیم بگیرد که آیا روسیه شریکی برای صلح است یا یک تهدید بالفعل، ممکن است فاقد وضاحت و مهارت برای مذاکره یک توافق با طالبان و حکومت افغانستان و کمک به ایجاد یک نظم امنیتی منطقه‌یی با سازمان ملل متحد و سازمان‌ همکاری شانگهای باشد. مقدار و میزان وضاحت یا ظرافت نمی‌تواند این اهداف را تضمین کند اما پیگیری آن‌ها می‌تواند به عنوان یک راهنما عمل کند. به قول رییس‌جمهور آیزنهاور، «برنامه‌ها بی‌فایده هستند، اما برنامه‌ریزی همه چیز است.» اگر نه دولت ترمپ، یک دولت بعدی در ایالات متحده ممکن است وعده‌هایی را که افغان‌ها تصور می‌کنند از امریکایی‌ها شنیده‌اند، عملی کند.