طی ده روز گذشته صدها کاربر در شبکههای مجازی با نوشتن سرگذشتها و چشمدیدهایشان دربارهی وضعیت بد خدمات صحی در کشور، به این مسأله اعتراض کردند. «تقلا برای نجات از مرگ» عنوان این کمپاین ده روزه بود. این کارزار از سوی دانشجویان دانشکدهی ژورنالیزم دانشگاه ابن سینا به راه انداخته شده بود. در این کمپاین کاربران خاطرات، سرگذشتها، چشمدیدها، قصهها و نقطهنظرهایشان را در بارهی وضعیت صحت در افغانستان مینوشتند و همرسانی میکردند.
عظیم بشرمل، از سازماندگان این اعتراض در یادداشت فسبوکییی نسبت به وضعیت بد خدمات صحی ابراز نگرانی کرده است: «وضعیت صحت و بهداشت در افغانستان تکان دهندهاست. با اینکه تنها در سال گذشته دولت ۲۵۵ میلیون دالر را در بخش صحت هزینه کرده بود اما تا هنوز۶۰ ولسوالی حتا یک مرکز صحی ندارد. در سطح کشور در حدود شش میلیون نفر به خدمات صحی دسترسی ندارند. در هر دو ساعت یک مادر در هنگام زایمان میمیرد. دو میلیون و هفت صد هزار نفر مبتلا به دیابت اند. سالانه ۱۴ هزار نفر از مرض سل و۱۵ هزار نفر از مرض سرطان میمیرند… براساس گزارشهای روزنامه «هشت صبح» وزارت صحت عامه در فساد غرق است. وزیر متهم به دهها مورد فساد و تخلف از قانون است. در ۴۰ درصد مراکز صحی افغانستان از جمله در چهار ولایت (نورستان، پکتیکا، زابل و ارزگان) هیچ داکتر زن وجود ندارد.»
به تعقیب آن صدها کاربر در حمایت از این کمپاین سرگذشتها و چشمدیدهای شان را همرسانی کردند. خوانش و تحلیل این سرگذشتها نشان میدهند که سالانه هزاران نفر به دلیل نبود و کمبود خدمات صحی، جان شان را از دست میدهند، اعضای بدن شان قطع میشوند و یا پولهای هنگفتی را بدون حصول هیچ نتیجهیی به مصرف میرسانند. هرچند ریشهیابی دقیق مشکلات نیاز به تحقیق گسترده دارد و نمیشود یک سلسله تجارب و برداشتهای شخصی معترضان را تعمیم داده و آنها را به عنوان واقعیتهای قطعی انعکاس داد. با آنهم خدمات صحی و سیستم ارائه خدمات صحی در افعانستان مشکلات زیاد دارد که جای بحث نیست. تشخیص نادرست امراض، بیسوادی و بدرفتاری پزشکان با بیمار، بالا بودن هزینههای درمان و معالجه، تجارت با جان بیماران، فروش دواهای تاریخمصرفگذشته، ناآگاهی خود مردم از جمله چیزهای بودند که از سوی بیشتر شهروندان در فضایی مجازی بازتاب یافتند.
تشخیص نادرست امراض
«حسن رضایی» یک کاربر فیسبوک نوشته است: «در فصل خزان سال 1383 خواهرم پس از آنکه مریض میشود، دوافروش منطقه، بدون آنکه آلرژی (حساسیت) را تشخیص داده باشد، دوایی را به او تزریق میکند که پس از 20 دقیقه خواهرم از بین میرود.» همین کاربر در ادامه نوشته است: «در آخرین منطقهی دشت برچی؛ بهخصوص در ایستگاه قلعه نو چندین شفاخانه است که زندگی بسیاریها را گرفتند و همچنان میگیرند. اکنون دیگر کسی نمیگوید که اگر مرگ میخواهی قندوز برو، بلکه میگوید، اگر مرگ میخواهی در شفاخانههای قلعه نو برو!»
تجارت ادویه و بیمار
عصمتالله محمدی، نوشته است: «عدم شفافيت و كنترول دولت بر داروخانهها و شفاخانهها، سكتور صحت در كشور را به يكي از مراكز پردرآمد فساد مبدل ساخته است! يك داروي مشخص در داروخانههاي متفاوت به قيمتهاي متفاوت به فروش ميرسد و حتا قيمت آن از صبح تا شام در خود يك داروخانه متغير است! بارها شده است كه به داروخانه براي خريد دارو مراجعه كردهام و با اين سؤال داروفروش مواجه شدهام: داروي ارزان بيكيفيت ميخواهي يا گرانقيمت با كيفيت بالا؟ اما بیشتر داروفروشان اين سوال را هم مطرح نميكنند و داروهاي بيكيفيت را به هر قيمتي خواسته باشند، ميفروشند چون مراجعه كنندگان براي خريد دارو، روي قيمت دارو چانهزني نميكنند و همين باعث شده عدهیي با بيرحمي تمام جان و مال مردم را به بازي بگيرند…»
شعیب سلطانی نوشته است: «در این اواخر تعداد زیادی از شفاخانههای خصوصی به صورت خیلی گسترده اطلاعرسانی میکنند که داکترانی را از خارج کشور (هند، پاکستان، ایران و …) در بخشهای مختلف (استخوان، روماتیزم، کمردردی، شکر، قلبی، جلدی و...) دعوت کردهاند. مردم هم از راههای خیلی دور به کابل آمده و به شفاخانههای مذکور مراجعه کنند. فاجعه اینجا است که اکثریت این داکتران، تقلبی بوده، متخصص نبوده و کسانی هستند که در کشور خودشان بیسر و پا محسوب میشوند.»
اکبر رضوی نوشته است: «یک همسایه ما چند سال پیش در قریه دچار مریضی سخت شد و برای تداوی به کابل آمد. وقتی برگشته بود جویای احوالش که میشدیم با شوخی میگفت: «از مریضی بهبود حاصل نکرده که هیج بلکه امام علی، بچهها و نواسههایش درکابل جیبهای اورا خالی کردهاند. منظورش هزینههای سنگین شفاخانههای بود که در کابل با نامهای «شفاخانه امام علی»، «امام حسین»، «امام زمان» و… فعالیت دارند.
آقای رضوی در ادامه نوشته است: «یکی از آشنایان دچار شکم دردی شدید شد به یکی از شفاخانههای خصوصی انتقال دادند. داکتران گفتند آپاندیس شده و باید عملیات شود. عملیات شد و بعد ازیک سال باز هم به درد شدید شکم مبتلا شد و به شفاخانه بردند. داکتران آپاندیس تشخیص دادند. خانوادهی مریض گفتند، پارسال آپاندیس او عملیات شده؛ دوباره که نمیشود آپاندیس شد! بعد از معاینات زیاد مشخص شد که سال قبل بنده خدا هیج آپاندیس نبوده، بلکه فقط پوست شکماش را پاره و دوباره دوختهاند. آپاندیس سری جایش بود و ۲۵۰۰۰ افغانی مرد فقیر وکارگر را گرفته بودند. خدا کند ایشان برای بار سوم آپاندیس نشود!»
اوستا رسولی نوشته است: «یک اندیوالم در یک شفاخانه شخصی داکتر است؛ یکروز به دیدنش رفتم که زیر میزش یک ورقک چسبانده و نوشته شده: لیست دواهایی با تاریخ کم و نام چند تابلیت، شربت و پیچکاری نوشته شده بود. گفتم رفیق این چیست؟ گفت اینها دواهاییاند که تاریخش کمتر از دو ماه مانده، خندید و گفت باید برای هر نوع مریض تجویز کنم تا تمام شود.»
عبدالمنان برهان نوشته است: چند روز قبل در دکان خوراکهفروشی نشسته بودم، ناگهان مردی با موتورسکیلت از راه رسید. مرد از دکاندار پرسید: دستکش داری دکاندار گفت: بلی! بعد پرسید گولی پراستامول داری؟. دکاندار گفت: بلی دارم… این تنها یک مغازهدار نیست که دوافروشی میکند، بلکه در بعضی از دکانها تیل و دوا هر دو یکجا فروخته میشود.»
اعمال تبعیض در شفاخانههای دولتی
رضا طنین یکی دیگر از کاربران فیسبوک نوشته است: «دوهفته پیش مامایم با موتورسیکلیت حادثه کرد و پایش شکست، به شکستهبند اعتنا نکردیم و آوردیم کابل. پول نداشتیم که به شفاخانهی خصوصی ببریم. لذا رفتیم به شفاخانه وزیر اکبرخان، من که پایواز مریض بودم داکتر را در دهلیز دیدم. از او پرسیدم چه وقت بخیر عملیات میشود؟ داکتر خیره وطولانی نگاهم کرد و جواب داد از کجا هستی؟ گفتم افغانستان. داکتر چیزی دیگر گفت: اگر از بامیان هستی بیست روز نوبتت میآید! من پرسیدم چرا بامیان نوبتش دور است؟ ایشان گفت من داکترم و درس خواندم و میدانم که اصول یعنی چه. این گفتهی داکتر به واقعیت مبدل شد و عملیات جراحی دو هفته بعد صورت گرفت…»
بیتوجهی پزشکان
علی امیری، استاد فلسفه، نوشته است: در سال 1391 در شفاخانه استقلال کسی مریض داشت و مریضش نیاز به خون داشت. شفاخانه خون نمیداد مگر این که فامیل بیمار مقداری خون خودش را به بانک بدهد. از مرد ضعیف و لاغر خون گرفت. جابهجا از هوش رفت…»
اسفندیار اویستا نوشته است: «… در زمانیکه من در شفاخانه علیآباد بستر بودم یک مریض دیگر هم آنجا بستر بود. ایشان قصهی دردناک داشت. چند بار عملیات شده بود. وی قبلا عملیات شده بود. قیچی جراحی همین داکتران به شکمش مانده بود. این بار که عملیات شده بود، مقدار رودهاش از اثر قیچی جامانده فاسد و در عملیات دوم قطع گردیده بود.»
فاطمه خاوری مقیم بامیان نوشته است: «۲۰ حمل سال جاری ، شام حال پسرم بد شد. او را به شفاخانه بردیم. پس از نیم ساعت داکتر آمد و او را معاینه کرد و گفت دیگر بعد از این از طرف روز به داکتر مراجعه کنید نه شب. گفتم درست است برای بچههایم میگویم که از طرف شب مریض نشوند، اگر نه داکتر صاحبان از خواب ناز بیدار شده و آرامششان بههم میخورند.»
مقایسهی وضعیت درمانی افغانستان با دیگر کشورها
حفیظ میهن مقیم فنلند نوشته است: «وقتي در فنلند مريض شوي تا مرضات جدي نباشد اصلا نسخه دوا نميدهند به مريض. فقط توصيه پزشکي ميدهند. خودم دوبار کمي مريض بودم به داکتر رفتم گفت «آب گرم بخوريد استراحت کنيد به غذاي خود توجه لازم نماييد. اما در افغانستان چه؟ کفایت میکند برای سرماخوردگی نزد داکتر بروید. شما را یک «بار کاماز» دارو بار میکنند. داکتر نیستند، دارو میفروشند.»
ابرام توسلی نوشته است: «حدود چهارسال پیش وقتی به استرالیا رسیدیم در نخستین فرصت ممکن باید به یکی از درمانگاههای محلی اینجا مراجعه میکردیم. در آنجا گزینش یک پزشک عمومی یک امر ضروری و جدی است. آنچه که بعد از آن در طول این چهارسال هرکدام از اعضای خانوداهی ما هر از گاهی به دلیل مریضی به داکتر مراجعه کردهایم، شاید تاهنوز به صورت کل 4 الی 5 قلم داروی خیلیساده چیزی دیگری برای هیچکدام ما تجویز نکردهاست. علیرغم مراجعه و درخواستهای مکرر ما برای گرفتن دارو، دکتران همیشه ما را به نوشیدن آبسرد، خوردن سوپگرم و استراحت کردن تشویق کردهاند. دلیل روشن که آنها ذکر میکنند این است که اگر مریضی جدی نباشد، بدن آدم باید به شکل طبیعی ‘ریکاوری’ کرده و بهبود پیداکند. کمکگرفتن از دارو وبهبود بخشیدن تصنعی بدن عاقبت خطرناک برای صحتمندی دارد. اینچیزها هرچند در چشمما خیلی مسخره وخندهدار است اما واقعیت دارند. من اکنون وقتی به نسخههای بالا بلند دکتران افغانستان فکر میکنم، موهای بدنم سیخ میشوند، چون بودهام و میدانم که مثلا برای یک مریضی ساده زکام، خر مریض را تا چه سرحد دوا و دارو بار میزنند.»
علی مهرجوی مقیم آلمان نوشته است: در آخر سال 2015 وارد آلمان شدم. باتوجه به سردی هوا و عوض شدن جغرافیای زندگی دچار سرماخوردگیهای ممتد شدم وقتی که به داکتران آلمانی مراجعه میکردم ناجوانها دارو تجویز نمیکردند فقط میگفتند آب زیاد بنوش. در کل در آلمان دکترها به آسانی دارو برای مریضها تجویز نمیکنند، رایجترین دارو در اینجا نوشیدن آب است.
ناآگاهی مردم
اکثرا مردم وقتی دچار مریضی میشوند فورا به داکتر مراجعه نمیکنند اول خود شان به تداوی میپردازند بعد از این که از پای افتاد به داکتر مراجعه میکنند. وقتی هم که مراجعه میکند یک هفته، یک ماه و یا یک سال از مریضیشان گذشته و به چندین مشکل صحی همزمان دچار شدهاند بعد توقع دارند که فورا خوب شوند. اگر درد و علایم مریضیشان فورا تسکین داده نشوند بدون معطل سراغ داکتر دیگر را میگیرند. از طرف دیگر اکثرا فارمسستها و نرسها به جای داکتر و قابلهها به جای داکتر نسایی ولادی، به تداوی امراض میپردازند و مردم از مشتریان آنها هستند. از جانب دیگر مردم در هنگام خرید دوا، به تاریخ دوا نگاه نمیکنند و بسیاری حتا قادر نیست، نام دوا را بخوانند.
روزنامه اطلاعات روز بسیار تلاش کرد، نظر و پاسخ وزارت صحت عامه را در پیوند به این اعتراض داشته باشد، اما موفق نشد.