زنانِ پشت جبهه

نیلوفر نیک‌سیر -استاد دانشگاه
در شرایطی که جنگ بر همه‌چیز حکم‌فرماست و قانونی جز خشونت برپا نیست ،همه آسیب می‌بینند و این آسیب انواع گوناگونی دارد: از زخم‌های جسمی گرفته تا ضربه‌های مهلک روانی. زنان در طول تاریخ بیشترین رنج را از پس‌آمدهای جنگ متحمل شده و با مشکلات بسیاری دست‌وپنجه نرم کرده‌اند.
جنگ چندین ساله در افغانستان هیچ‌کسی را آرام نگذاشته و تمام اقشار اعم از پیران، جوانان، زنان و کودکان به‌نحوی در این میدان ضربه خورده‌اند. فقر، بی‌سوادی و ناآگاهی از ثمرات جنگ ممتد و مستمر در افغانستان است.
وقتی به صفحات ورق‌خورده‌ی تاریخ می‌نگریم، متوجه می‌شویم این مردان‌اند که در میدان‌های جنگ رزمیده و از آن‌ها نامی باقی مانده است. هیچ‌گاه به زنانی که در پشت جبهه‌ها با تمام قامت ایستاده و مقاومت کرده‌اند توجهی نشده است. این زنان با روح و جان‌شان در مقابل تبعات خشونت ایستادگی کرده و فریاد خاموش‌شان در دل دره و کوه پیچیده است. در جریان جنگ‌ها زنانی را دیده‌ایم که برای رزمنده‌ها غذا تهیه کرده و فرسخ‌ها راه را پیموده تا به جبهه رسیده‌اند. این زنان هرچند خودشان از نظر روحی تکیده بودند ولی با حرف‌ها و یاری‌شان به دیگران قوت قلب بخشیده‌اند.
زنان بعد از کشته‌شدن شوهران سربازشان مجبور بوده‌اند که تن به کارهای طاقت‌فرسا بدهند وچتر امنی باشند برای کودکان‌شان. چون در جوامع عقب‌مانده زنان هیچ حقی ندارند که به‌تنهایی بزرگ بشوند و صاحب استقلال. به همین دلیل وابسته به مرد اند و در نبود او نمی‌دانند سر به کدام بیابان بگذارند. ما شاهد بوده‌ایم که در بیداد جنگ خانواده‌ها هرچه زودتر دختران‌شان را به خانه‌ی بخت فرستاده‌اند که کس دیگری او را صاحب نشده و این خطر بزرگ از سرشان رفع شود. دختران با آرزوهای سوخته تن به ازدواج‌های تحمیلی داده‌اند که خودشان هیچ حقی در انتخاب آن نداشته‌اند.
جنگی که حالا در آن به‌سر می‌بریم باعث شده است تا هزاران زن منفعل مانده و بعد از ازبین رفتن شوهران‌شان زانوی غم در بغل بگیرند. ناآگاهی و دور از قدرت، آن‌ها را به انزوا کشانده است که حاصلش پیری زودرس و افسردگی است. زنان بازمانده از جنگ هزار بار بیشتر از مردان‌شان که از دست رفته‌اند متحمل رنج و ملالت می‌شوند. آسیب‌های اجتماعی تهدیدشان می‌کند و توان دفاع از خویش را نخواهند داشت. دلیل این‌همه ناتوانی در متن جامعه نهفته است، جامعه‌یی که به زن حق هیچ‌گونه از خود به‌در شدنی را نداده و همواره او را وابسته و ضعیف بار آورده است.
درجریان جنگ به زنان تجاوز شده و به‌عنوان غنیمت جنگی گرفته شده‌اند، چنان‌که امروز نیز این خشونت بزرگ هم‌چنان جریان دارد و ما شاهد آن هستیم. اگر به تاریخ بنگریم، می‌بینیم که در جریان جنگ جهانی دوم تجاوز سرنوشت زنان در خانواده‌ها را در سراسر برلین تحت تاثیر قرار داده بود. پس از پایان جنگ به زنان بین سنین ۱۵ و ۵۵ سال آلمانی دستور داده شد برای تشخیص بیماری‌های مقاربتی معاینه شوند. زنان برای گرفتن مواد غذایی نیاز به گواهی پزشکی داشتند. آماری که اغلب نقل می‌شود: در حدود ۱۰۰ هزار زن در برلین و دو میلیون دیگر در خاک آلمان است.
نیروهای مخالف از طریق تعرض به زنان در حقیقت در جهت تضعیف روحیه‌ی سمت دیگر کوشیده‌اند و در این میان زنان هم‌چون اشیا مورد استفاده قرار گرفته و به روان و جسم‌شان هیچ توجهی نشده است.
می‌توان ادعا کرد که بیشترین آسیب را در طول جنگ‌ها زنان می‌بینند و این آسیب به‌شکل آرام و پیش‌رونده‌یی جسم و روح آن‌ها را تسخیر می‌کند و این اتفاق صدهار مرتبه وحشتناک‌تر از مرگ است.
جغرافیای جنگ‌زده زنان را به‌عنوان موجوداتی سرخورده و با روحیه‌ی شکننده به متن جامعه تحویل می‌دهد، زنانی که به‌تنهایی و یک‌تنه نمی‌توانند از عهده‌ی مسوولیت‌های سنگینی که بر شانه‌های ناتوان‌شان گذاشته شده برآیند. در تمام جنگ‌های بزرگ زنان و کودکان متحمل خسارات زیادی شده‌اند که می‌توان به دوران جنگ جهانی دوم و شکنجه‌گاه‌هایی اشاره کنیم که هزاران زن و کودک را به کام مرگ فرستاد.
باید یادآور شد که سرنوشت زنان آسیب‌دیده را خود زنان باید بنویسند، زیرا آن‌ها با جسم و روح خود آشناتر از دیگران‌اند. ادبیات در این زمینه راه‌گشاست و پنهان‌ترین زوایایی که همانا تجاوز و خساره رساندن به زنان است را از پرده برون می‌افکند. روایت‌گری می‌تواند چهره‌ی کریه و نفرت‌بار جنگ را برملا و آفتابی سازد.