گاردین/جِیسون بِرک
ترجمه: جلیل پژواک
ما در جهانی آکنده از مشکلات زندگی میکنیم. درگیریهای امروز شاید نسبت به منازعاتی که جهان را در قرن گذشته زخم زدهاند، کمتر مرگبار باشند، اما این چیزی از نگرانیها کم نمیکند. ما تا گلو در اضطراب و نگرانی قرار داریم. ما میتوانیم تروریسم و ترسی را که این پدیده القا میکند، بهرغم رقم تلفاتی –که از لحاظ آماری بیاهمیت است- که این پدیده به بار میآورد مقصر بدانیم، یا رسانههای معاصر و چرخهی بیپایان «خبر فوری» را سرزنش کنیم، اما حقیقت این است که جنگهایی که به نظر میرسند تعصب را دامن میزنند یا در سالهای اخیر سرخط بیشتر اخبار جهان را به خود اختصاص دادهاند، باعث نگرانی و اضطراب عمیقی میشوند. یکی از دلایل این است که این جنگها ظاهرا هیچ پایانی در پیش ندارند.
ما برای توضیح این درگیریها، اسلام را در مقابل غرب، ثروتمندان را در برابر فقرا و ملتهایی که بر اساس «قوانین نظام بینالملل بازی میکنند» را در برابر آنهایی که یاغی و سرکشاند قرار میدهیم. ما همچنان برای توضیح منازعات کنونی جهان، به دامن نظریههای مشهور جئوپولیتیکی –مانند این یکی که میگوید: نظام وستفالی به پایان رسیده، غرب با «ظهور بقیه» مواجه شده است- پناه میبریم یا حتا خشونت را به «جغرافیا» نسبت میدهیم. اما ظاهرا هیچیک از این توضیحات، نمیتوانند به اندازهی کافی از نگرانیهای ما بکاهند.
در هفتهی جاری، محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان سعودی در لندن خواهد بود. یکی از موضوعاتی که او با سیاستگذاران بریتانیایی بحث خواهد کرد، شعلهور شدن جنگ یمن از سال 2015 به اینطرف است. نیروهای عربستان سعودی در یمن، ائتلاف قدرتهای منطقهیی را بر علیه شورشیان حوثی، رهبری میکنند. این جنگ، که بخشی از سیاست عربستان سعودی برای اتخاذ یک موضع تهاجمی در خارج از قلمرو اش است، به خوبی پیش نمیرود. جنگ یمن بنبستی است که جان هزاران غیرنظامی را گرفته است.
هفتهی پیش، اشرف غنی رییسجمهور شدیدا تحت فشار افغانستان، طرح جسورانهیی را برای کشاندن طالبان به یک روند صلح الزامآور، اعلام کرد. نظریهپردازان این طرح را آخرین قمار -از سر ناامیدی- برای پایاندادن به مناقشهیی میدانند که بسیار طولانی شده است؛ آنقدر طولانی که برخی از سربازان غربی که قرار است بهزودی در این کشور مستقر شوند، در شروع این جنگ در سال 2001، پوشک میپوشیدند.
در سوریه، جنگ داخلی آن که اکنون وارد هفتمین سال خود شده، نیز هیچ فروکشی نداشته است. غوطه، حومهی شهر دمشق که در کنترل شورشیان است، اکنون پس از سالها محاصره، هر روز مورد بمباران قرار میگیرد. مانور نظامیان –به هدف دستیابی به قلمرو و منفعت- سراسر کشور را در خود فروبرده است. آنهایی که فکر میکردند سقوط رقه، مقر اصلی دولت اسلامی (داعش) به خصومتها در این کشور پایان میبخشد، متاسفانه در اشتباه بودند.
هیچیک از این «جنگهای طولانی» –بهشمول جنگ سومالیا (از سال 1991 تا کنون) یا لیبی (از 2011 تا کنون) یا مالی (از 2012 تاکنون)- محدود به جهان اسلام نمیشوند. ما شاهد جنگ داخلی چهارساله سودان جنوبی هستیم که در حال شدید شدن است و نیز جمهوری دموکراتیک کنگو را میبینیم که غرق در آشوب است؛ آنطوری که بیشتر اعتراضات هفتهی گذشته در این کشور، با خونریزی پایان یافتند. شرق جمهوری دموکراتیک کنگو، بین سالهای 1997 تا 2003، مرکز یک درگیری شدید داخلی بود که 5 میلیون نفر کشته بر جا گذاشت و تا هنوز ثبات خود را به دست نیاورده است. با گسترش اغتشاشات در بخشهای وسیعی از این کشور، در 18 ماه گذشته هزاران نفر کشته و میلیونها نفر به خاطر درگیریها آواره شدهاند.
از الحاق کریمه به روسیه و دامن زدن روسیه به شورشی در شرق صنعتی اوکراین، بیش از چهار سال میگذرد. از آن زمان تاکنون، حدود 10 هزار نفر، بهشمول 3 هزار غیرنظامی، در این اختلافات کشته و بیش از 1.7 میلیون نفر آواره شدهاند. با وجود توافق آتشبس، درگیری کمشدت اما همچنان در این منطقه، که دیگر راهی برای خروج از بدبختی و بیچارگیاش نمیبیند، همهروزه جریان دارد.
برای درک «طول مدت» این درگیریها و مناقشات، ما نیاز به درک ماهیت و طبیعت آنها داریم. اکثر تحلیلها بر دولتها تمرکز دارند. این اجتنابناپذیر است. نقشههای ما نشان میدهند که جهان به ملتها تقسیم شده است. اینها اساس و کندهی ساختهای نظام (های) اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و حقوقی ما، و آنطوری که در سالهای اخیر آشکار شده است، کلید هویت ما هستند.
در افغانستان، جنگ از یکسو برای ایجاد یک دولت، و از سوی دیگر، در مورد دیدگاههای متفاوت در رابطه به چگونگی ساختار و شکلی است که این دولت باید به خود بگیرد (یا بر اساس آن ایجاد شود). در سوریه، جنگ برای حفظ یا سرنگونی یک دولت است. در یمن، جنگ برای کنترل دولت است. در جمهوری دموکراتیک کنگو، ریشههای درگیری در ضعف دولت نهفته است.
دولتها نیز باعث طولانیشدن این درگیریها و در بعضی موارد، باعث شروع آنها شدهاند. جاهطلبیهای (بازستانگرایانه) روسیه در اوکراین و دخالت پاکستان در افغانستان، نمونههایی برای شرح چگونگی شروع و طولانیشدن درگیریها اند. مشارکت بسیاری از بازیگران منطقهیی و بینالمللی در مناقشه سوریه، چه اتفاقی چه عمدی، باعث شعلهورشدن آتش خشونت در این کشور شده است.
با اینحال، دولتها یگانه پیشقدم این درگیریها نیستند. در طول دو دهه پوشش دهها درگیری در سراسر جهان، من فقط در دو مورد از رویارویی مستقیم سربازان دو ملت گزارش دادهام. یکی از آنها جنگ کوتاه میان هند و پاکستان در سال 1999 بود و دومی، جنگ عراق در سال 2003 بود. به گفتهی محققان دانشگاه کالیفرنیا، اخیرا هیچ رویارویی از این نوع در جهان اتفاق نیافتاده است.
خطوط مقدم درگیریهای جدید، اغلب در طول مرزهایی است که قبیلهها و طبقهها را جدا میکنند نه کشورها را. خط مقدم درگیری اکنون در امتداد مرزهای جوامع قومی یا فرقهیی جا گرفته است؛ در امتداد مرزهایی که گلهداران را از گلهبانان، زمینداران را از بیزمینها و لهجهی این یکی را از لهجهی همسایهاش جدا میکنند. ردیابی این خطوط (مقدم)، چه روی نقشه و چه روی زمین، دشوار نیست.
در حقیقت، اگر ما به تمامی درگیریها در اطراف جهان نگاه کنیم، و اگر این جنگها را بهطور وسیعتری تعریف کنیم، آنوقت ما خطوط مقدم را در هر گوشه و کناری میبینیم. خشونتهای عظیمی مرتبط با جنایت و تلاشهای دولت برای مهار آن، در مکزیک، برزیل، آفریقای جنوبی و یا فلیپین جریان دارند. خشونت علیه زنان را کسانی مرتکب میشوند که از پیشرفت در توزیع منصفانهی قدرت، جایگاه و ثروت میترسند.
خشونت اقتصادی در جهان بیداد میکند. غیر از بهکار بردن اصطلاح خشونت اقتصادی، چگونه مرگ هزار نفر در فروریختن ساختمانی در بنگلادش در سال 2013، یا در جمهوری کنگو، یا زخمیشدن معدنچیانی که زمین را برای حیاتیترین کالای صنایع جهان حفر میکنند، توصیف کنیم؟
جهان ما شاید از زخم درگیریهای متعارف میان کشورهای (ملیتی) عصر سابق از پا نیفتاده باشد، اما هنوز هم یک مکان بسیار خشن است. واقعیت سخت ممکن است این باشد که ما نباید از غیرقابلکنترلبودن و خودسری جنگهای امروزه متعجب شویم. بلکه این مساله که چرا «عصر» ما در این سیاره چنین جنگهای سرکشی را سبب میشود، باید باعث تعجبمان شود.
سوریه
درگیری در سوریه بهزودی وارد هشتمین سال خود میشود. هرچند این جنگ که زمانی اکثریت بخشهای کشور در بر گرفته بود اکنون به یک منطقهی بسیار کوچکتر محدود شده است، اما احتمال صلح واقعی در این کشور، هنوز هم بسیار دور به نظر میرسد. بهترین کار ممکن که هرکسی میتواند آرزویش را داشته باشد، چرخش آهستهی جنگ سوریه به سوی یک مکث مبهم و مخاطرهآمیز است، مکثی که اغلب با حملات وحشیانهی رژیم اسد -که از سوی مسکو و تهران تقویت میشود- همراه است؛ تقلاهایی از سوی اسد برای اثبات قدرت و اختیارش در کشوری که از هر سو متلاشی و فروریخته است.
آنچه که در برگیرندهی این تلاشها است، اخیرا روشن شده است. در چند هفتهی گذشته، حملات هوایی هواپیماهای سوری، جان بیش از 600 غیرنظامی را در غوطه، حومهی شهر دمشق که از سال 2013 تاکنون در اختیار مخالفان اسد بود، گرفته است.
هرچند که داعش اکنون از تقریبا تمامی قلمرو خود در سوریه بیرون رانده شده است، اما سایر گروههای اسلامگرای تندرو، بهشمول یک سازمان قدرتمند وابسته به القاعده، همچنان فعال باقی ماندهاند. گروههای مخالف مسلح به دریافت حمایت مالی و تدارکاتی ایالات متحده، ترکیه و چندین کشور حوزهی خلیج فارس، ادامه میدهند. یک گروه کُرد نواری از منطقهی شمالشرقی این کشور را تصرف کرده است. تلاشهای پیدرپی برای آغاز مذاکرات صلح در سوریه، همه ناکام شده و شکست خوردهاند.
چرا جنگ سوریه اینقدر طولانی شد؟
جنگ سوریه همواره بهشدت پیچیده بوده است. آتش افروختهی این جنگ حاکی از نزاع و مناقشه در امتداد مرزهای قومی، ملی، فرقهیی و ایدئولوژیکی این کشور است. همین امر بهتنهایی طولکشیدن یک درگیری را، حتا بدون دخالت بازیگران منطقهیی و بینالمللی تضمین میکند.
سازمان ملل متحد از دخالت در جنگ سوریه توسط زورگوییها سیاسی قدرتها، کنار زده شده است. ایالات متحده نیز عقب کشیده است. نتیجهی آن، رنج عظیم و کشور درهم شکستهیی است که حتا اگر به صلح دست یابد، به میلیاردها دالر برای بازسازیاش نیاز خواهد داشت. اثرات زهرآگین این جنگ، در سراسر جهان حس میشود.