تینگپروگرس/عمران فیروز
ترجمه: جلیل پژواک
هنگامیکه وسیلهی نقلیهاش، یک تویوتا کرولای قدیمی مدل سال 1998، بالاخره به دروازهی ورودی ولایت خوست در شرق افغانستان رسید، اسحاق را آرامشی آشکار فرا گرفت. او یکبارِ دیگر توانست سفر چهار ساعتهاش از کابل به خوست را بدون حادثهیی، به انجام برساند.
مسیر منتهی به خوست که طی چند سال گذشته –بهخوبی- ساخته شده است، از میان کوههای شرق افغانستان و ولایات لوگر و پکتیا عبور میکند؛ مناطقی با حضور سنگین طالبان. این بدین معناست که مسافران در عینحالی که بلکهاوکهای ارتش امریکا از هوا آنها را میپاید، باید از چند ایست بازرسی (Check Point) امنیتی ارتش افغانستان عبور کنند. و اینهمه در حالی است که مسافران تلاش میکنند تا با ایستهای بازرسی طالبان روبهرو نشوند؛ گونهیی از بازرسی سیار جنگجویان طالبان که در چنین جادههایی در افغانستان، یک امر شناختهشده و معمول است.
اما برای 500 هزار باشندهی خوست، ترس با وارد شدن به این ولایت نیز باقی میماند و فروکش نمیکند.
این واقعیت در پاسخ توام با ناراحتی و نگرانی مسافران به سرباز بهشدت مسلحی که وسیلهی نقلیهشان را متوقف کرده بود، روشن شد.
سرباز با گویش خوستی زبان پشتو از مسافران پرسید: «از کجا هستید؟» خشونت آمیخته در لحن و صدایش باعث شد که پاسخ مسافران کوتاه و مستقیم باشد. سرباز که از پاسخهای مسافران راضی شده بود، به موتر اجازه داد که به سمت شهر راه بیافتد.
این توقفدادنها برای یک بیگانه، حتا ساکنان ولایاتی که در همسایگی خوست واقع شدهاند، ممکن است یک مواجههی عادی با یک سرباز دشمن در یک ایست بازرسی باشد. اما مردم خوست میدانند که این ایست بازرسی توسط نیروی حفاظت از خوست (Khost Protection Force) گردانده میشود: گروه شبهنظامی خشمگین افغان که از سوی سازمان سیا حمایت میشود.
در حالیکه سازمان سیا از طریق افزایش حملات هوایی و عملیات مخفیاش با واحدهای کوچک نیروهای نخبهی کوماندو، دخالتاش در جنگ افغانستان را بیشتر میکند، اما روستاییان محلی که در نزدیکی پایگاههای این سازمان زندگی میکنند، از زندگی تحت رژیم ترس و نظارت مستمر شکایت دارند.
خوست به یکی از محلات اصلی این تحولات تبدیل شده است. خوست که توسط KPF کنترل میشود، از قلبهای تپندهی جنگ سایه (جنگ نیابتی) سازمان سیا در منطقه بهشمار میرود.
نیروی حفاظت از خوست یا KPF در اولین روزهای جنگ افغانستان تاسیس شد. همهی جنگجویان این نیرو که متشکل از پشتونهای محلی از مناطق اطرافاند، توسط سازمان سیا، که در این ولایت یک پایگاه نیز دارد، تجهیز و آموزش داده میشوند. این ملیشهها که در بین مردم محلی بدنام شدهاند، عمدتا عملیاتهای مشترک شبانه را با نیروهای ایالات متحده راهاندازی میکنند، اهداف هواپیماهای بدون سرنشین را تعقیب میکنند و اغلب پس از حملات هوایی در صحنهی عملیات ظاهر میشوند. از آنجاییکه KPF مستقیما تحت نظارت سازمان سیا فعالیت میکند، هیچ وابستگی و پاسخگویی در قبال ارتش ملی افغانستان ندارد. در حالیکه اکثر سربازان عادی افغانستان از تجهیزات ناکافی برخوردار اند، نیروهای KPF اما، دارای تسلیحات مدرن و بهشدت مسلحاند.
پیچیدگی تحت نظارت اطلاعاتی بودن در ولایت خوست، به بخشی از زندگی روزمرهی مردم تبدیل شده است. بالونهای نظارتی، آنتنها روی هر تپه و ملیشههای KPF در روی زمین، چشمانداز بسیاری از بخشهای این ولایت را تحت تسلط گرفتهاند. مرکز این واقعیت تلخِ ویرانشهری، پایگاه سازمان سیا، کمپ چمن، در این شهر است؛ جاییکه ملیشهها آموزش میبینند.
ظریف، دانشآموزی از شهر خوست میگوید: «شما احساس میکنید که همیشه نظارت و تماشا میشوید. این عجیب است و شما واقعا احساس آزادی نمیکنید».
ظریف با اشاره به جنگجویان KPF که در خیابانها گشتزنی میکنند، میگوید: «آنها بهمعنای واقعی کلمه، هر گوشهیی از این ولایت را کنترل میکنند. شما نمیتوانید بهراحتی از دید آنها خارج شوید».
هواپیماهای بدون سرنشین، فضای رعب و وحشت ایجاد میکنند
در حالیکه ملیشهها زمین را کنترل میکنند، هواپیماهای بدون سرنشین امریکا، آسمان را در اختیار گرفتهاند. و عملیاتهای هوایی این هواپیماها، بهطور فزایندهیی منجر به مرگ غیرنظامیان میشود. جنگجویان KPF بهعنوان یکی از ابزارهای محلی امریکاییها، بهطور مستقیم در این تحولات دخیلاند.
عملیاتهای هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده در خوست، مانند بسیاری از مناطق دیگر افغانستان، در زمان ریاستجمهوری باراک اوباما افزایش یافت. با اینحال، با توجه به گفتههای مردم محلی، عملیاتهای هوایی پس از آنکه دونالد ترمپ به کاخ سفید راه یافت، همچنان افزایش یافته است.
پاستا خان، باشندهی 50 سالهی روستای باتیتانه در خوست، از قربانیان عملیات هواپیمای بدون سرنشین است. صدای او هنگامیکه در مورد از دستدادن بستگانش صحبت میکند، میلرزد. او که چگونگی کشتهشدن اعضای خانواده و قبیلهی خود را در نتیجهی حملهی هواپیمای بدون سرنشین در نزدیکی روستای باتیتانه در ماه جون 2015 توضیح میداد، گفت: «تمام جهان این را میدانند». این مرد کوچی –خیمهنشین- در حالیکه در اتاق پرگردوغبار یک هوتل در وسط شهر نشسته و چای سبز مینوشید، روزی را بهیاد میآورد که از آن بهبعد او برای همیشه از آسمان آبی میترسد.
موشکهای Hellfire دو موتر پیکآپ را در نزدیکی روستای او هدف قرار دادند. همهی مسافران دو موتر که چهارده مرد بودند، در نتیجهی این حمله کشته شدند. آنها از آمادگی برای مراسم تشییع جنازهی یکی از بستگانشان در آنسوی مرز بازگشته بودند. کوچیها بهطور سنتی مانند بسیاری از پشتونهای افغانستان، مرز افغانستان-پاکستان که توسط بریتانیاییها در پایان قرن بیستم کشیده شده و بهنام خط دیورند یاد میشود، را بهطور کامل بهرسمیت نمیشناسند. از این جهت، آنها بهطور آزادانه برای حضور در نشستهای قومی، مراسم تشییع جنازه و سایر اتفاقات، در دو طرف مرز گشتوگذار میکنند.
هنگامیکه میر، یکی از بستگان کوچیهای روستای باتیتانه مُرد، اعضای خانوادهی پاستاخان به آنسوی مرز رفتند تا برای خاکسپاری این مرد آمادگی بگیرند. پاستاخان خودش آنموقع حضور نداشت. اما پدرش، چهار برادر و یکی از برادرزادههایش روستا را ترک کردند و هیچوقت بر نگشتند. همهی آنها، یکجا با دیگر کوچیها، در نتیجهی اصابت موشک Hellfire کشته شدند. هنگامیکه پاستاخان به روستایش برگشت، دریافت که بسیاری از مردان خانوادهاش کشته شدهاند.
از آن زمان بهبعد، پاستاخان باید از بیشتر از 50 نفر که نانآوران خود را از دست دادهاند – و بیشترشان زنان و کودکاناند- سرپرستی کند. او همچنین از اختلال استرسی پس از سانحه یا PTSD رنج میبرد. او حالا از آسمان میترسد، مخصوصا وقتی که صدای هواپیما یا وزوز هواپیماهای بدون سرنشین امریکایی را میشنود. متجاوزان و حملهکنندگان بهطور مرتب در سراسر افغانستان، بهویژه در مناطق مرزی ولایت خوست، که در گذشته طالبان از آن بهعنوان مخفیگاه استفاده کردهاند، گشتزنی میکنند.
نورا جان، یکی از باشندگان باتیتانه میگوید: «بچههای روستای ما هنوز از بازی در خارج از خانه میترسند. آنها از ترس میخکوب شدهاند».
او افزود که حملات هوایی در منطقهاش در ماههای اخیر افزایش یافته است اما «بهنظر میرسد که هیچکس توجه نمیکند».
نورا جان روزی را بهیاد میآورد که حملهی مرگبار هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده صورت گرفت و او یکی از کسانی بود که باقیماندههای بدن مردان قبیلهاش را جمع میکرد.
او میگوید: «چیز زیادی از آنها باقی نمانده بود. ما از دستها و پاهای آنها بهنحوی برای شناساییشان استفاده میکردیم. ما نمیدانستیم که کدام عضو بدن متعلق به کدام شخص است. بسیاری از چهرهها به حدی سوخته بودند که فقط استخوان جمجمه مانده بود».
مردم محلی در منطقه ادعا میکنند که هیچیک از قربانیان هیچ ارتباطی با گروههای شبهنظامی محلی نداشتهاند. با اینحال، مقامات دولتی افغانستان و نیروهای ناتو ادعا کردهاند که این حملهی هوایی واقعا «شبهنظامیان» را هدف قرار داده و کشته است. سازمان ملل متحد گفته است که افراد کشتهشده، غیرنظامیان بودهاند نه شبهنظامیان.
روستاییان میگویند که تا امروز هیچ نهاد حقوقبشری یا خبرنگاران به آنها سر نزده است.
به گفتهی پاستاخان، یکی از دلایل اصلی عدم بازدید خبرنگاران و گروههای حقوقبشری از این روستا، ملیشههای KPF بوده است.
خان بهیاد میآورد: «آنها –اشاره به ملیشههای KPF- پس از حمله در محل ظاهر شدند و به ما گفتند که بستگان ما تروریست بودهاند. چند روز بعد، آنها از ورود فعالان حقوق بشر از کابل به خوست، جلوگیری کردند».
در واقع، رفتار KPF و نقش آن در جنگ مخفی سازمان سیا، در میان جامعهی بینالمللی شناخته شده است.
پاتریشیا گوسمن محقق ارشد سازمان دیدبان حقوق بشر افغانستان در مصاحبه با ما گفت: «سابقهی KPF، از جمله بازداشتهای غیرقانونی، حمله به خبرنگاران، شکنجه و کشتار نشان میدهد که عملیاتهای مخفی سازمان سیا در افغانستان، چقدر مخرب و همراه با نتایج منفی بوده است. آنها نارضایتیهای جدید را بهوجود آوردهاند، مردم محلی را از خود رانده و نهایتا نهتنها به پایاندادن به تروریسم کمکی نکردهاند، بلکه، اعمال آنها باعث ادامهی درگیری در افغانستان شده است».
در خوست، بسیاری از مردم میدانند که شبهنظامیان KPF دوستانشان نیستند. مصطفی که رستورانتی در مرکز این ولایت دارد، میگوید: «این افراد برای افغانستان نه بلکه برای اطلاعات امریکا کار میکنند. بسیاری از مردم به حد کافی دلیل دارند که به آنها اعتماد نکنند».
مصطفی مانند بسیاری از مردم شهر، به این باور است که جنگجویان KPF نجس هستند.
او میگوید: «هیچکس، حتا رییسجمهور نمیتواند علیه آنها عمل کند. آنها مجاز به انجام هر کاری هستند، زیرا برای امریکاییها کار میکنند».