امروز ملیشه‌های طرفدار دولت؛ فردا شورشیان مخالف

وار آن دِ راکس/دی‌دی دِرک‌سِن
ترجمه: جلیل پژواک

به‌نظر می‌رسد که رییس‌جمهور غنی تصمیم دارد 20 هزار ملیشه‌ی جدید را برای مبارزه با طالبان در افغانستان بسیج ‌کند. داستان شبه‌نظامیان وفادار به عبدالرشید دوستم، معاون کنونی ریاست‌جمهوری باید رییس‌جمهور غنی را به فکر وا دارد. بسیاری از فرماندهان سابق عبدالرشید دوستم، که برای مبارزه با طالبان مسلح شده بودند، اکنون به دولت اسلامی (گروه داعش) و طالبان می‌پیوندند.
چنین تخریب‌وگریزی به‌سختی می‌تواند استثنا باشد. ملیشه‌ها اگر یک‌بار بسیج شوند، دشوار است که بتوان آن‌ها را خلع سلاح کرد. هنگامی که منابع تمویل آن‌ها کاهش یابد، آن‌ها اغلب به‌دنبال حامیان جدید می‌روند و تغییر جبهه می‌دهند. با بسیج نیروی جدید، غنی در طول زمان، خطر تقویت صفوف دشمنی را متقبل می‌شود که امیدوار است شکست‌‌اش بدهد. متحدان امروز خطر تبدیل‌شدن به شورشیان و مخالفان فردا را دارند.
شبه‌نظامیان جدید، یا نیروهای ارضی اردوی ملی افغانستان، که بسیج آن‌ها بر اساس گزارش‌ها، از حمایت ناتو و ایالات متحده برخوردار است، آخرین رشته از نیروهای غیررسمی خواهد بود که توسط ایالات متحده و متحدانش در افغانستان حمایت مالی می‌شوند. در حالی‌که جنگجویان طالبان مراکز ولایات را محاصره می‌‌کنند، دولت به همه‌ی کمک‌هایی نیاز دارد که می‌تواند دریافت کند. جنگجویان ارضی که از محلات استخدام می‌شوند، کنترل مناطقی را که از چنگ شورشیان آزاد می‌شوند به‌دست می‌گیرند تا ارتش بتواند با دست باز به عملیات‌های تهاجمی خود برسد.
با این‌حال، این طرح نگرانی‌هایی جدی را به‌وجود می‌آورد. در گذشته، جوامع محلی طعمه‌ی شبه‌نظامیان طرفدار دولت شده‌اند. این یکی از دلایلی است که امریکا برای متقاعد کردن متحدان اروپایی خود برای تامین مالی این طرح جدید، دچار مشکل شده است. ملیشه‌ها همچنین برخی از این جوامع را به حمایت از شورش‌گری وا داشته‌اند. قدرت‌مندان محلی همچنین از شبه‌نظامیان برای مبارزه با رقبای محلی خود استفاده کرده‌اند تا جنگ با طالبان. منتقدان خاطرنشان کرده‌اند با وجود این ادعا که وزارت دفاع (وزارت دفاع افغانستان به‌طور کلی نسبت به وزارت داخله که برنامه‌ی کنونی و مشکل‌زای ملیشه‌ها یعنی پولیس محلی افغانستان را نظارت می‌کند، توان‌مندتر دانسته می‌شود)، نیروهای شبه‌نظامی جدید را تحت نظارت خود قرار می‌دهد، این مشکلات احتمالا تکرار می‌شوند.
اما راه دیگری وجود دارد که شبه‌نظامیان می‌توانند همه‌چیز را بدتر کنند. در این رابطه داستان شبه‌نظامیان عبدالرشید دوستم باید به‌عنوان یک داستان عبرت‌آموز و اخطارآمیز عمل کند. حزب سیاسی که دوستم تاسیس کرده است (جنبش ملی اسلامی افغانستان) به‌رغم نامش، یکی از احزاب سکولار در کشور است. با این‌حال، بسیاری از فرماندهان شبه‌نظامی پیشین عبدالرشید دوستم، اکنون در حال پیوستن به دولت اسلامی (گروه داعش) و طالبان‌اند؛ آن‌هم در ولایات شمال‌غربی افغانستان، بخش‌هایی که قلمرو حاکمیت دوستم به‌شمار می‌روند.
تحقیق برای گزارش بعدی من برای موسسه‌ی صلح ایالات متحده که شامل مصاحبه با بزرگان یکی از ولسوالی‌های ولایت جوزجان می‌شود –ولسوالی‌یی که در ماه جون سال گذشته، هرچند مختصر، مورد تاخت‌وتاز گروه داعش قرار گرفت- نشان می‌دهد که فرماندهان پیشین حزب جنبش و جنگجویان‌شان، تقریبا نیمی از نیروهای دولت اسلامی (گروه داعش) را در این منطقه تشکیل می‌دهند. فرماندهان پیشین حزب جنبش همچنین در صفوف طالبان، هم در جوزجان و هم در سایر ولایات شمال‌غربی، از جمله فاریاب، حضور و جایگاه دارند.
قدرت‌های خارجی بارها و بارها بسیج این مردان را تامین مالی کرده است. اولین بار در دهه‌ی 1980، در زمان دولت تحت حمایت شوروی، با حمایت قدرت‌های خارجی، قدرت ملیشه‌های دوستم از کنترل یک میدان گازی، به کنترل بخش بزرگی از مناطق شمالی افغانستان گسترش یافت. شبکه‌ی دوستم سرانجام با ارتش افغانستان یک‌پارچه شد اما روابط شخصیِ وی با فرماندهانش همواره وفاداری زیردستانش به هر نهادی دیگر، را منتفی کرده است. بدین‌ترتیب، هنگامی که ارتش شوروی افغانستان را ترک کرد و کمک‌ها خشک شد، دوستم و فرماندهانش در سال 1992، کلا و به یک‌بارگی به مجاهدینی پیوستند که علیه دولت کمونیستی که از سوی شوروی رها شده بود، می‌جنگیدند.
در زمان حملات یازدهم سپتامبر، دوستم در خارج از افغانستان مستقر بود. ملیشه‌هایش که روزگاری نیروی قدرتمندی بودند، پراگنده شده بودند. ایالات متحده که در آن موقع مایل به استقرار تعداد زیادی از سربازان زمینی خود در حمله‌ی سال 2001اش به افغانستان نبود، دوستم را علاقه‌مند به اتحاد با (امریکا) یافت. دوستم در حالی‌که خزانه‌‌هایش با دالرهای ایالات متحده دوباره پر می‌شد، به‌سرعت مردان خود را در شمال افغانستان برای مبارزه‌ی جدید علیه طالبان، بسیج مجدد کرد. هنگامی‌که طالبان از قدرت سرنگون و رانده شدند، ملیشه‌های دوستم که تعدادشان به 1980 نفر می‌رسید، به ارتش یا حداقل نیروهای نظامی افغانستان که در غیاب یک ارتش ملی، نیروهای ضدطالبان را به نیروهای امنیتی رسمیت می‌داد، پیوستند. با این‌حال، مردان دوستم به وی –نه با مقامات ارشد نظامی در کابل- همچنان وفادار باقی ماندند.
در سال‌های پس از خروج طالبان از کابل، دوستم متوجه شد که دسترسی‌اش به منابع به‌تدریج کاهش می‌یابد. او در کابل محبوب نبود و زمانی که نیروهای نظامی افغان از سال 2003 تا 2005 غیرفعال شد، تا راه برای ایجاد یک ارتش جدید و حرفه‌یی‌تر باز شود، بسیاری از فرماندهان دوستم متوجه شدند که نسبت به افراد سایر جناح‌ها، سخت‌تر می‌توانند در دولت استخدام شوند. (هرچند که اعضای حزب جنبش در اداره‌های محلی جوزجان و فاریاب اکثریت بودند). بسیاری از این فرماندهان، گزینه‌ی دیگری جز رفتن به خانه و متنظرماندن برای یک زمان و فرصت بهتر، نداشتند.
فرصت بعدی با گسترش قلمرو طالبان –از حدود سال 2008 بدین‌سو- به شمال افغانستان فرا رسید. طالبان که حالا به‌دنبال سربازگیری از قومیت‌های غیرپشتون بودند، تازه‌سربازان مشتاق -به پیوستن به گروه طالبان- را در میان شاگردان اوزبیک مدارس دینی و مردانی که دهه‌ی 1990 با طالبان جنگیده بودند، پیدا کردند. این گروه همچنان از میان اعضای ناراضی حزب جنبش (و از میان برخی از فرماندهان سابق جهادی بیکار) سربازگیری کرد.
این الگو فقط به قلمرو حزب جنبش محدود نمی‌شد. در سراسر کشور، فرماندهانی که پس از غیرفعال شدن نیروهای نظامی افغان (در سال‌های 2003 تا 2005) بدون راهی برای امرار معاش مانده بودند، مسیر مشابهی را دنبال کردند. اگرچه ارزیابی ارقام دقیق سخت است، منطقی است فرض کنیم که در هر ولسوالی با حضور طالبان، اگرنه که بسیار، اما برخی از فرماندهان شورشی کنونی، در برخی از موارد از سال 2001 بدین‌سو، به‌عنوان فرماندهان طرفدار دولت عمل کرده‌اند.
انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2014، فرصتی بود تا بخت‌ و اقبال (همیشه در نوسان) دوستم، چرخشی برای بهترشدن داشته باشد. او با تکت انتخاباتی اشرف غنی به میدان رفت و زمانی‌که غنی رییس‌جمهور شد، دوستم معاون اول رییس‌جمهور شد. این موقعیت به او فرصت داد تا پولیس و ملیشه‌های تحت حمایت دولت در قلمرو خود را در چوکات حزب جنبش آرایش بدهد. در سال 2015، عبدالرشید دوستم در بازدید از زادگاه‌اش ولایت جوزجان، بسیج مجدد هزاران نفر از فرماندهان و جنگجویان را به‌عنوان گروه خیزش مردمی برای نبرد با طالبان در ولایات سرپل و فاریاب، اعلام کرد. این مردان شامل بسیاری از کسانی بودند که از یک دهه پیش، پس از خلع‌سلاح نیروهای نظامی افغان و تلاش‌ها برای ایجاد ارتش جدید افغانستان، بی‌کار باقی مانده بودند.
با این‌حال، او از اینکه در مقام معاون اول رییس‌جمهور آن‌طور که باید، نمی‌تواند انتصابات را اجرا کند، شکایت کرد، شکایاتی که با تهدیدات ضمنی خشونت همراه بود. در حقیقت، رییس‌جمهور غنی پس از رسیدن به ریاست‌جمهوری، به‌رغم حمایت محوری و اساسی دوستم از کارزار انتخاباتی‌اش، وی را به‌تدریج کنار زده بود. در تابستان سال جاری، قرعه‌ی دوستم، هنگامی‌که او و افرادش متهم به حمله و تجاوز به یک رقیب محلی خود -در اواخر سال 2016- شدند، بیشتر به زمین خورد و از میدان به‌در شد. در ماه مِی، او به بهانه‌ی نیاز به درمان پزشکی از کشور فرار کرد. عبدالرشید دوستم از آن زمان تاکنون، هرچند بدون موفقیت، نقشه‌ی بازگشت به کشور را می‌کشد.
در غیبت دوستم، منابع مالی فرماندهانی که او در سال 2015 و 2016 در فاریاب علیه طالبان بسیج کرده بود، دوباره خشک شده است. به گفته‌ی بزرگان و سایر منابع در فاریاب که از آن‌ها در گزارش‌ام برای انستیتوت صلح ایالات متحده مصاحبه گرفته‌ام، اکنون بسیاری از این فرماندهان به طالبان – دشمنی که آن‌ها همین یک‌سال پیش با آن می‌جنگیدند- می‌پیوندند. پیوستن این فرماندهان به گروه طالبان، به قدرت روبه‌رشد این گروه در این ولایت کمک می‌کند. بر اساس گزارش‌ها، فرماندهان پیشین حزب جنبش در پنج ولسوالی فاریاب در صفوف طالبان می‌جنگند. به‌عنوان مثال در ولسوالی قیصار؛ محمد زمان، یکی از فرماندهان شناخته‌شده‌ی حزب جنبش در این منطقه، اکنون در صف شورشیان می‌جنگد. در ماه جون سال جاری، 130 فرمانده و جنگجویان گروه خیزش‌های مردمی در لولاش مرکز ولسوالی کوهستانات، که ماه‌ها بدون معاش مانده بودند، خود را در برابر دشمن پیش‌رونده و دستِ‌بالا، بدون پشتیبانی و حمایت یافتند. سرانجام آن‌ها تسلیم شده و جبهه‌ی خود را عوض کردند. فرمانده محمداشرف از ولسوالی المار، یک‌ونیم سال پیش یک گروه خیزش مردمی را رهبری می‌کرد. او و افرادش که شش ماه بدون معاش مانده‌ بودند، تصمیم گرفتند که به طالبان بپیوندند. او اکنون خودش را ملا اشرف می‌نامد.
در ولایت جوزجان، فرماندهان ناراضی طالبان جبهه‌ی جدیدی را اختیار کرده و خود را اعضای شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی (گروه داعش) می‌خوانند. این مسأله نه به‌خاطر کدام تغییر ایدئولوژیک، بلکه به‌دلیل اختلافات میان جناح‌های محلی طالبان در مورد وضع مالیات روی روستاییان و اختلاف به‌خاطر این است که چه کسی مسوول گروه باشد. پس از آن، بعضی از فرماندهان پیشین حزب جنبش، بعد از اینکه نخست به طالبان پیوسته بودند، به دولت اسلامی (گروه داعش) تغییر جبهه دادند. آن‌هایی که پیش از آن با طالبان نبودند، مستقیما وارد گروه داعش شدند. بزرگان ولسوالی درزاب از ده تن از فرماندهان کنونی گروه داعش نام گرفتند که پیشینه‌ی عضویت حزب جنبش را دارند. بسیاری از این فرماندهی‌ها متشکل از ده‌ها جنگجو است. بر اساس گزارش‌ها، اکنون دولت اسلامی (گروه داعش) به‌شمول فرماندهان تازه‌پیوسته به این گروه، 90 درصد ولسوالی درزاب را تحت کنترل دارند. تلاش‌های طالبان در ماه اکتبر سال جاری برای راندن آن‌ها از این ولسوالی، شکست خوردند.
این سیالیت بین گروه‌هایی که به‌صورت اسمی در جنگ تلخ گیر کرده‌اند، منعکس‌کننده‌ی خط تمایز اغلب تاریک و ناپیدا، میان متحدان و دشمنان در افغانستان است.
این سیالیت همچنان نشان‌دهنده‌ی تغییر روابط در افغانستان بین کارگزاران محلی قدرت و ملیشه‌های آن‌ها از یک‌طرف، و جوامع در طرف دیگر است. در گذشته، جوامع خود شبه‌نظامیانی را برای دفاع علیه مزاحمان (و گاهی اوقات دولت) ایجاد و پرورش می‌دادند. با این‌حال، امروزه حمایت سیاسی و مالی عمدتا از خارج، غالبا از کابل و حامیان خارجی آن می‌آید. این بدین‌معناست که فرماندهان محلی بیش از این به جوامع خود پاسخگو نیستند، دیگر از سوی جوامع خود کنترل نمی‌شوند و وابسته به حمایت آن‌ها نیستند. آن‌ها تمایل دارند به صفوف کسانی بپیوندند که مصارف‌شان را می‌پردازند یا فرصت‌هایی را برای امنیت و سود ارائه می‌کنند. آن‌ها به‌خصوص به این دلیل که به‌ندرت به‌طور کامل با نیروهای امنیتی ادغام می‌شوند، سریعا پوست و خط-و-نشان عوض می‌کنند. هنگامی‌که حمایت مالی خشک شود، چنین ملیشه‌هایی تمایل دارند نخستین کسانی باشند که تسلیم می‌شوند و شکست را می‌پذیرند.
درسی که باید بگیریم واضح است: مسلح‌کردن شبه‌نظامیان جدید در افغانستان یک بازی خطرناک است.
این درست است که در بعضی مناطق ملیشه‌ها طالبان –یا آن دسته از فرماندهانی که در آن مرحله برای شورشیان می‌جنگیدند- را متوقف کرده‌اند. با این‌حال در کل، مسلح‌کردن هزاران نفر دیگر خارج از چوکات رسمی نیروهای امنیتی یک اشتباه است و در طول زمان، احتمال دارد مشکلاتی ایجاد کند و تلاش‌ها برای خروج نیروهای ایالات متحده را پیچیده کند. تاریخ اخیر نشان می‌دهد که این امر نه‌تنها خطر نقض حقوق بشر و تبدیل‌شدن شورشیان به نیروهای شخصی افراد قدرتمند محلی را در پی دارد، بلکه همچنان نشان می‌دهد که چطور نیروهای طرفدار دولت در صورت کاهش منابع مالی، به شورشیانی می‌پیوندند که قرار بود بجنگند.
برای ایالات متحده و ناتو بهتر است که از نیروهای شبه‌نظامی پشتیبانی نکنند و به‌جای آن، روی حمایت از نیروهای امنیتی متعارف تمرکز کنند و در عین‌حال، تلاش‌ها برای یافتن یک راه‌حل سیاسی میان جناح‌های مختلف درگیر در افغانستان به‌شمول طالبان و قدرت‌های منطقه‌یی، را دو برابر کنند.