پایدیا؛ فصل‌نامه‌یی برای ترویج و مدیریت عقل

نخستین شماره‌ی فصل‌نامه‌ی فلسفی و فرهنگی «پایدیا» به‌تازگی توسط جمعی از نویسندگان و پژوهش‌گران افغانستانی که اکثراً در خارج از کشور به‌سر می‌برند، انتشار یافته است. سید حسن اخلاق پژوهش‌گر در حوزه‌ی فلسفه‌ی تطبیقی در دانشگاه پرینستن سردبیر پایدیا و خلیل صدرا دانش‌آموز دوره‌ی دکترای فلسفه‌ی غرب در ایران مدیرمسئول این فصل‌نامه است. نخستین شماره‌ی پایدیا (در واقع دو شماره در یک دفتر) که به تروریزم اختصاص یافته است، بیشتر از ترجمه‌ی مقالاتی تشکیل یافته است که توسط نویسنده‌ها و پژوهشگران به‌نام غربی در حوزه‌ی عمومی و مشخصا در تأمل بر ترویزم تولید گردیده‌اند، جز دو مقاله‌ی تألیفی در این خصوص و در پایان، معرفی شماری از کتاب‌های منتشرشده در مورد تروریزم توسط مدیرمسئول فصل‌نامه. در این پیوند، به‌عنوان یک خواننده، نکاتی را نیازمند توضیح می‌بینم.
جهان امروز از جهات مختلفی دچار وضعیتی رقت‌انگیز گردیده است. شیوع و گسترش بدبینی نسبت به عقلانیت و رویکردی خاص نسبت به این عقلانیت در غرب از یک‌سو و پیدایش غلبه‌یابنده‌ی تروریزم به‌مثابه‌ی پدیده‌یی که عقلانیت غربی و عاطفه‌ی شرقی در آن به یک اندازه مورد تهاجم و تعرض قرار می‌گیرد از سوی دیگر، انکارناپذیرترین جنبه‌ی رقت‌انگیزی و عسرت زندگی انسان‌ها در جهان حاضر است. تاریخ را از یک منظر می‌توان بازخوانی و صورت‌بندی وضعیت‌ها نیز خواند؛ وضعیت‌هایی که مهم‌ترین نکته در آن‌ها این است که نسبت انسان با عقلانیت و ضدعقلانیت در دل آن‌ها روشن می‌گردد. یعنی بیهوده نخواهد بود اگر در بازخوانی هر رخداد تاریخی بزرگ که سرنوشت انبوهی از انسان‌ها به‌واسطه‌ی آن دچار دگرگونی گردیده، از خود بپرسیم که رابطه‌ی این رخداد با اندیشه و عقلانیت چیست؟ به‌تبع از این پرسش، می‌توان پرسش دیگری را هم عنوان کرد: چرا و چگونه عقلانیت دچار چنان لغزش و سقوطی می‌شود که نتیجه‌ی آن در چنین رخدادی بر ما آشکار می‌گردد؟ بنابراین، بازخوانی تاریخ در واقع، بازخوانی وضعیت عقلانیت و تفکر در زندگی انسان‌هاست. این رویکرد ما را بر آن می‌دارد که نگاهی خالی از حب‌وبغض به‌سوی واقعیت‌های تاریخی و تجربه‌ی زیسته‌ی انسان‌ها در طول زمان بیفگنیم. لیکن صداقت این نگاه به هیچ‌وجه مانع از آن نمی‌تواند شد که در مقاطع و ادواری از تاریخ، بر خود بلرزیم و در برابر قدرت عقل شدیداً بدبین شویم. این بدبینی از کجا منشاء می‌گیرد؟ بسته به این‌که خوانش‌مان از بدبینی مذکور چگونه است، پاسخ به چرایی آن نیز تا حد زیادی روشن می‌گردد. محض نمونه، می‌توان پرسید که چه نسبتی است میان روشنگری و آشویتس؟ با این‌حال، وسعت و پیچیدگی این مسأله بیشتر از آن است که بتوان پاسخی صریح و قاطع به آن داد. یکی از دلایل این پیچیدگی، مناقشه بر سر ماهیت عقل است و این بدان معناست که، آیا عقل می‌تواند همواره تصمیم عقلانی بگیرد؟ می‌خواهم این را بگویم که این باور که عقل همیشه و در همه‌ی حالت‌ها می‌تواند خود را به‌گونه‌ی درست مدیریت کند، خالی از تردید نیست. در این زمینه، بر رفتارها و کردارهای زیادی در طول تاریخ می‌توان انگشت گذاشت که ظاهر آن‌ها لباسی از عقلانیت بر خود هموار کرده اما در پایان چندان هیولای هولناکی از درون آن‌ها سر بر کشیده که عقل در برابر آن فقط می‌تواند به حیرت و سکوت پناه ببرد. بحران بزرگ «فقدان معنا» و هراس از همه‌جانبه شدن آن در زندگی انسان غربی اکنون دقیقاً از همان چیزی حکایت می‌کند که در خوش‌بینانه‌ترین تفسیر می‌توان آن را برآیند عقلانیت جمعی شمار انبوهی از کسانی دانست که روزی با طمأنینه‌ی تمام ادعا می‌کردند که راز خوشی و آسایش انسان‌ها را کشف کرده‌اند. اما درست از همین موضع نیز می‌توان نتیجه‌یی گرفت که به‌شدت ناامیدکننده و تاریک است: چه کار باید کرد؟ بر این اساس، بلافاصله باید اضافه کرد که در عین فراگیری این ناامیدی و بدبینی، بر چیزی که در ظاهر به‌مثابه‌ی بدیلی برای آن وضعیت و طرز زندگی در این‌سوی جهان به‌وجود آمده، نمی‌توان تکیه کرد و با آن به همان اندازه باید با شک و دقت برخورد کرد که با ناامیدی. و نام آن بدیل، «تروریزم» است. منتها مفهوم بدیل در این‌جا غلط‌انداز واقع می‌شود. برای این‌که واقع این است که تروریزم به‌رغم این‌که یک پدیده‌ی مدرن است، بدیل مدرنیته‌ی غربی و از پیامدهای آن نیست. امروزه رنجی که این پدیده بر زندگی انسان غربی تحمیل کرده، کم‌تر از وحشتی نیست که ما با آن سردچار آمده‌ایم. در یک‌سو ناامیدی است و در سوی دیگر ترس و وحشت. با این‌حال، انسان همان چیزی است که می‌توان در موردش گفت: نمی‌تواند از تقلا دست بکشد. تلاش و تقلا یکی از حالت‌های اساسی موجودی است که وجه مشخصه‌ی آن خردمندی و عقلانیت است. با حرکت از این نقطه است که خلاف انتظار، امور و مسایل صورت پیچیده‌تری به‌خود گرفته و سویه‌های تازه‌یی برای برانگیختن تأمل در ما پیدا می‌کنند: عقلانیت در مواجهه با ضدعقلانیت یا در برابر نفی خود به‌مثابه‌ی یکی از پیامدهایش، دچار بن‌بست می‌گردد؛ بنابراین، آن لغزشی در دامن عقلانیت که چنین چیزی را سبب گردیده، در کجای قضیه جا خوش کرده است؟ می‌توان حدس زد که در این‌جا حرف از نبود یک مدیریت درست و تربیت قاعده‌مند است که باعث گردیده منطق رفتار و مناسبات انسان‌ها دچار تباهی و سقوط در ظلمت گردد. یکی از معناهای ضمنی نظریه نیز درک درست زمان و مکان و استلزامات زندگی در آن است. بررسی تاریخ به‌مثابه‌ی بازخوانی وضعیت‌ها نیز معنایش را از این باور می‌گیرد و خوشبختانه، تاریخ مکتوب این را نشان می‌دهد که دغدغه‌ی درک اسباب و لوازم منطقی ارتباط زندگی با زمان و مکان یکی از قدیمی‌ترین دغدغه‌ها در نزد انسان بوده. دست‌کم، آن تقلاهای سقراطی و سپس اکادمی افلاتون در این راستا نشانه‌هایی هستند که نمی‌توان آن‌ها را انکار کرد. بر این بنیاد، «پایدیا» مطرح گردیده و صورت منظم‌تری به‌خودش می‌گیرد تا این‌که روزی اگر زندگی به چنان وضعیتی افتاد که به‌تعبیر سردبیر و نویسنده‌ی سرمقاله‌ی «پایدیا»، فترت فکری و فلسفی در آن بیداد کرد و مرگ‌خواهی و مرگ‌آفرینی عطف توجه زندگی انسان‌ها شد، بتواند بار دیگر شروع به نفس کشیدن کرده و به آن تاریخ و نشانه‌های تاریخی تکیه کند. فکر می‌کنم تبیین مشروح‌تر این امر در نخستین شماره‌ی فصل‌نامه‌ی پایدیا از اهمیت برجسته‌یی برخوردار بود. اما نویسنده‌ی سرمقاله، هرچند با اشاره‌های دقیق و جدی ولی کوتاه، از پرداختن تفصیلی به آن خودداری کرده است. با این‌حال، مقالات و متن‌هایی که در ادامه ترجمه و تألیف گردیده، ضرورت مسأله را نیز به‌روشنی تمام بیان کرده‌اند. روشن‌تر بگویم: ضرورت به‌وجود آمدن نشریه‌یی چون پایدیا در گام نخست، و موضوعیت تروریزم در نخستین شماره‌ی آن در گام بعدی، چیزی است که می‌توان با مطالعه‌ی محتوای نشریه به‌تمامی متوجه آن شد. حسن این شماره در کلیت آن این است که هرگز کوشش نکرده با طفره رفتن از مواجهه‌ی جدی با جنبه‌ها و رویه‌های مختلف تروریزم، درد سر خود را کاهش بدهد؛ مقالات و متن‌های متعددی که با پس‌زمینه‌های نظری مستحکم و چشم‌اندازهای متفاوت برای تأمل بر تروریزم در این شماره گنجانده شده‌اند، خبر از دل‌نگرانی و جدیتی می‌دهد که در حداقلی‌ترین محاسبه و نتیجه‌گیری، وجود و جریان یافتن پایدیا را می‌توان با آن توجیه کرد. «ترویزم؛ تأملات فلسفی» در عنوان این شماره از فصل‌نامه‌ی مذکور، صرفاً یک بازی زبانی نیست و درست به همین دلیل نیز است که نمی‌توان آن را توهم‌آمیز خواند: این عنوان می‌خواهد بگوید که بر پدیده‌یی که تمام ابعاد و جوانب زندگی ما را به چارمیخ کشیده، از منظری جدی‌تر باید نگریست، ابعاد و منظری که برخوردهای ژورنالیستیک و روزمره‌زده، سیاسی‌نگارانه و وقایع‌نامه‌یی سطحی قادر به درک و توضیح آن‌ها نیستند. ترویزم اگر نه به‌لحاظ معنایی و تبیینی، به‌لحاظ عملی و در زندگی روزمره‌ی ما پدیده‌ی ناآشنایی نیست؛ از این‌رو، می‌توان پرسید که تا امروز چقدر توانسته‌ایم از یک منظر متفاوت‌تر و جدی‌تر به‌سوی این پدیده نگاه کنیم؟ و چقدر آن نگاه معمول سطحی و روزمره‌زده‌ی ما توانسته چیزی از چیستی و چرایی تروریزم برای ما بگوید؟ معنای این سخن آن است که جای تأملات فلسفی در زندگی ما قبل از این، به میزان رقت‌بار و نگران‌کننده‌یی خالی بوده است. نمی‌توان مدعی شد که این خلا به‌یکبارگی با فصل‌نامه‌ی «پایدیا» رفع و رجوع می‌شود، اما انکار این حقیقت هم نادرست خواهد بود که پایدیا آغاز خوب و به‌جایی است جهت روی آوردن به و تکیه زدن بر چنین رویکرد و نگاهی، نگاهی فلسفی به زندگی، ناگزیری‌ها و واقعیت‌های آن، و تروریزم یکی از آن واقعیت‌هاست.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *