ستار ثابت
از خلال واکنشهای رنگارنگی که در برابر پرتاب بمب مادر توسط امریکا بر ولایت ننگرهار صورت گرفت، میتوان به نتیجهگیریهای ناخشنودکنندهیی دست یافت. اغلب کسانی که بابت این رخداد ناراحت و آشفته بهنظر میرسند، در توضیح چرایی ناراحتیشان به دلایلی متوسل میشوند که متأسفانه، هیچ توجیهی برای آنها نمیتوان یافت. سوای اینکه پرتاب این بمب چه کارکردی داشته و پیامدهای مثبت و منفی آن را چگونه باید بررسی کرد، در یک نکته نمیتوان تردید روا داشت و آن این است که این عمل، عملی اشتباه نبوده است. کم نیستند کسانی که در موارد مختلف، از ناصداقتی ایالات متحدهی امریکا با افغانستان در مبارزه با تروریسم حرف میزنند؛ سیاست امریکا را سیاستی نادرست و بیشتر حامی تروریسم در افغانستان میخوانند و آرزوی مبارزهی جدی و قاطع در برابر تروریسم را دارند. مطابق با سخنان چنین کسانی، پرتاب بمب مادر (بهعنوان نمونه)، یکی از آن ضرورتهایی است که باید خیلی پیشتر انجام میشد. اما اینک مشاهده میشود که درست همین افراد با دلایلی متناقض از سنخ دلایل پیشین، زبان به نکوهش پرتاب بمب توسط امریکا گشوده و آن را عملی میخوانند که انتظار انجامش را از امریکا نداشتهاند.
داستان طالب و داعش در افغانستان، اندکاندک تبدیل به داستان پیچیدهیی میشود. سمتوسوگیریهای رقابتجویانهی امریکا و روسیه نسبت به برخی مسایل، بیش از پیش بر پیچیدگی این داستان میافزاید. بهدرستی نمیتوان تشخیص داد که آیا یک دورهی رقابتی شدیدتر از نوع سالهای حضور شوروی در افغانستان و چارهسنجیهای امریکا برای پایان بخشیدن به این حضور در راه است یا اینکه قصه ادامهی کاملاً متفاوتی را در پیش میگیرد. عصر رقابت ایدئولوژیها و جنگ تسلیحاتی سرمایه و ضدسرمایه به سر رسیده است، اما احتمال اینکه فضایی خلق گردد که بار دیگر آرامش را از زندگی مردم بگیرد، دور از تصور نیست. منتها به نظر میرسد که صورتبندی داستان این بار از آغاز طور دیگری شکل گرفته است؛ نحوهیی از صورتبندی که صحنهها را اگر نه کاملاً به نفع، دستکم در اغلب موارد به ضرر افغانستان رقم نمیزند. حضور دیرینهی امریکا در افغانستان، تاکنون نتیجهی قابل انتظاری نداشته است. به این معنا که آن نیتی که شانزده سال قبل امریکا را وادار به حمله بر افغانستان کرد، امروز نهفقط برآورده نشده که شکستوریختهای فراوانی هم داشته است. این مسأله باعث شد که روسیه این فرصت را به خود بدهد که بهعنوان یکطرف قضیه، وارد میدان گردد و این ورود را گاهی با برگزاری نشستها برای بررسی وضعیت امنیتی افغانستان و گاهی بر حمایتهای پیدا و پنهان از طالبان برای جوانب دیگر قضیه اعلام بدارد. توجیه روسیه برای اقدام به این عمل، پیشگیری از اعمال تخریبکارانهی داعش بوده که ممکن است دامن این تخریبکاریها روسیه را نیز شامل شود. اما اینکه برای مبارزه با داعش، به عوض دولت افغانستان با طالبان باید همراه شد، چقدر میتواند مانع از فکر کردن کشورهای رقیب و حکومت افغانستان به نیت سوء روسیه در کلیت امر گردد هنوز درست معلوم نیست. با اینحال، مشخص شدن موضع امریکا بهخصوص پس از به قدرت رسیدن ترامپ، تبدیل به مسألهیی اساسی شد. ترامپ نه در دوران رقابتهای انتخاباتی خود و نه بعد از آن، هیچ سخن صریح و مشخصی در مورد قضیهی افغانستان نداشت. علاوه بر این، رویکرد ترامپ نسبت به مسایل و سیاستهای داخلی و خارجی، حاکی از دلسردی امریکا در تداوم بخشیدن به حضورش در افغانستان بود. اکنون پرتاب بزرگترین بمب غیراتمی به هدف نابودسازی پایگاههای داعش، میتواند به معنای اعلام موضع قاطع و مجدد امریکا در قبال افغانستان و بدینوسیله، تعیین نسبتش با روسیه تلقی گردد. این امر، از جنبههای مختلف برای افغانستان حاوی اهمیت است. نخست اینکه این داستان مبهم و در همتنیدهی داعش و طالب تا حدی روشن میگردد و نیروهای امنیتی کشور از سردرگمی بزرگی خارج میشوند. برای اینکه آنها بهروشنی نمیدانند در پشت آن نقابهای غلطاندازی که در برابرشان میجنگند، چه کس و کسانی قرار دارند. در سوی دیگر نیز وقوع رویارویی مجادلهآمیز روسیه با امریکا در کشور، به نحوی حل یا دستکم کمخطرتر میگردد. زیرا هدف قرار گرفتن مواضع داعش، چیزی است که ظاهراً روسیه آن را دلیل نزدیکیاش با طالبان عنوان میکند و زمانی که این مواضع از سوی امریکا با بمب مادر هدف گرفته شود، محکی میشود برای بررسی آن ادعای روسیه در افغانستان. اما سادهترین حرف این است که داعش بهعنوان یک گروه تروریستی و جنایتکار، با این هدف گرفتنها کمکم قدرت و نیز مجالی را که بسیار سریع به آن دست یافته بود، از دست میدهد و در موضع ضعیف قرار میگیرد. هر اتفاقی که بتواند تروریسم را در افغانستان تضعیف سازد و به نابود کردن گروههای تروریستی کمک کند، به نفع کشور است و موضع ضدتروریسم را قوی میسازد. از اینرو، میبایست پرتاب بمب کشندهی مادر را با دید خوشبینانهتری باید نگریست.