بر اساس تحقیقات انجامشده، برف یک تاریخ یخوفشان پنجمیلیارد ساله دارد. برف در این پنج میلیارد سال، خدمات متعددی برای بشر انجام داده است. البته ذکر اینکه برف برای کشور ما کدام کارها را انجام داده است، بسیار حوصله و وقت و کاغذ و رنگ و انگشت و مغز و پرنتر کار دارد، که من هیچکدامش را ندارم.
بر اساس یافتههای کمیتهی «برف سفید است، دیگر چه است؟» ریاستجمهوری که دیشب رییس صاحب جمهور آن را قرائت کرد، امسال در کشور عزیز ما افغانستان، برف باریده که این نعمت شامل حال کابل نیز شده است. اما از آنجاییکه کمیتهی متذکره مصروف کشف چیزهای غیر از سفیدی در برف است، وقت ندارد که استقبال مقامات از برف را نیز بررسی کند.
در کشور عزیز ما افغانستان، پنجهزار سال میشود که بزرگان کشور، قوم و قبیله، وقتی برف و باران میبارد و باعث خوشحالی مردم میشود، به نحوی از انحا آن را به خود نسبت بدهند و بگویند که اگر من نمیبودم، این برف نمیبارید. اگر من نمیبودم، این باران شقایق سرنوشت شما را آب نمیداد و شما در این تفتهزار سربلند خویش، پلل میشدید. خدا را شکر کنید که ما هستیم. امسال که بعد سالها در سراسر کشور و از جمله در کابل برف باریده، بازهم بزرگان بسیاری شتابان به دامن سرک و کوچه ریختهاند و نشان دادهاند که اگر ما نباشیم، به جای این برف، کاربندای اکساید میبارید.
یکی از این مقامات با 1240 سرباز به طرف پغمان شتافت و از مردمی که از سرک عرور و مرور (ببخشید از وقتی مقامات ما عبور و مرور را عرور و مرور میخواند، من نیز چنین شدهام) میکردند، سلام میگرفت و میگفت: برفه میبینی؟ بچهجان نامکت چیست؟ چندساله استی که از باریدن برف اینقدر خوشحالی؟
یکی دیگر از این مقامات که از لحاظ داشتن فرزند (کودک) نسبت به تمام مقامات افغانستان یک شکم کلانتر است، خطاب به سربازانش گفت: برف حویلی را زود پاک کنید، مبادا این چوچای خرس آدمبرفی درست کند و رویش نام مرا بنویسد. سپس خودش برفهای درختها را تکاند تا خاطرش از این بابت جمع باشد.
اما یکی دیگر از بزرگان محلی که تمثال انحصاری راجا هندوستانی در افغانستان است، پیش محافظینش عذر و زاری نمود که خود را عریان کنند و با وی میان برفها قدم بزنند. وقتی هم محافظینش اشکال شرعی خویش را به وی پیش میکند، آن مقام محلی میگوید: از ناف تا به بازو، شرعاً حرام نباشد! لوچ کنید قربانتان شوم، هله دیگه که در فیسبوک بیاندازم و کل مردمه بترسانم. هله شیر بچا!
رییسجمهور اشرف غنی در نطق تلویزیونی خطاب به ملت گفت: برف که ببارد، چه بخواهید چه نخواهید، تلفات مالی و جانی به بار میآورد و یک تعداد از هموطنان بیگناه ما شهید میشوند. امسال که برف باریده، به جای ناله و ماتم، بروید لباسهای شکر خویش را بپوشید و منتظر جمعهی بعدی باشید. من فرمان دادهام که روز جمعه، ختم قرآن ملی برگزار شود و در هر مسجدی که قرآن بیشتر ختم شود، جایزه در نظر گرفته شده است.
تعدادی دیگر از مقامات و بزرگواران قبیلوی، هم بیکار ننشستند. عدهیی در پاککردن برف آن سه جریب حویلی که همین پنج سال پیش غصب کرده بودند، نقش فعال گرفتند. حتا گفته میشود در یکی از ولایات افغانستان، پنج قوماندان و متنفذ قومی، پیش قلای (قلعهی) یکی جمع شده و از بلندی پیش قلا، مسابقهی تُف نصوار راه انداخته بوده. گفته میشود در این ولایت، مردان تا آخرین نفس، فکر میکنند که پهلواناند. برای همین، راههای بسیاری برای مسابقهکردن و چلنجدادن وجود دارد که یکی از این راهها، دور تُف کردن نصوار است و کسی که نصوارش را دورتر از بقیه تُف کند، برندهی میدان شده و روی نوبت در خانهی باقی شرکتکنندهگان لاندی پلو میخورد. البته همهی اعضای مسابقه دور هم جمع میشوند و در آن شبها که برای برندهی مسابقه لاندی پلو تیار میشود، بازهم مسابقه برگزار میکنند. مسابقهی شبانهی شان این است که چه کسی تا صبح، بیشترین نصوار را میکشد و برای برندهی آن چلنج، در وعدهی صبحانه، دو دانه تخم مرغ بیشتر میپزد. جنبهی حیثیتی دارد، وگرنه طبق گزارشها، دو دانه تخم مرغ ارزشی ندارد که بخواهند با آن برای کسی ارزشی قایل شوند.
در همین حال یک تعداد دیگر، با موترها و رنجرهای خویش چنان با سرعت از سرکها عرور و مرور (بازهم ببخشید) میکنند که هرچه آدم کنار سرک باشند، از برفباتک آنها در امان نمیمانند و تُف مسلسل بر دهن این جماعت مست!