یاران حکمتیار و راهی که باز به بیراهه می‌رود

(پاسخی به برخی اظهارات اخیر امین کریم، نماینده‌ی اعزامی حکمتیار)

پوهنمل محمد نسیم فقیری عضو شورای رهبری جمعیت اسلامی افغانستان


اشاره
روزنامه‌ی اطلاعات روز، گفت‌وگوی مفصلی با محمدامین کریم، رییس هیأت مذاکره‌کننده‌ی حزب اسلامی با حکومت افغانستان را در روزهای گذشته در چهار بخش نشر کرد. هدف از این گفت‌وگو طرح مباحثی بوده که برای بسیاری از شهروندان در سایه‌ی ابهام باقی مانده بود. با درک کار رسانه‌یی، ما در این گفت‌وگو تلاش ورزیدیم تا در مورد مصالحه‌ی حزب اسلامی با حکمتیار، گذشته، حال و برنامه‌ی آینده‌ی این حزب با آقای کریم به گفت‌وگو بنشینیم. برای فرصتی که در اختیار روزنامه گذاشته شد، مجدداً از آقای کریم تشکر می‌کنیم.
همان‌طور که انتظار می‌رفت، مسایلی که در این گفت‌وگو مطرح شده بود، باب بحث‌های بیشتری را درباره‌ی حوادث سیاسی افغانستان باز کند. به همین دلیل، روزنامه‌ی اطلاعات روز، علاقه‌مند پیگیری این بحث و طرح گفت‌وگو با طرف‌های سیاسی چند دهه‌ی گذشته است و ابهام‌زدایی از مسایلی که منازعه‌ی طولانی داخلی را خلق کرده، از طریق گفت‌وگو را به‌عنوان یک فرصت خوشایند می‌بیند. به همین خاطر، جوابیه‌ی یکی از اعضای رهبری حزب جمعیت اسلامی در پاسخ به نکاتی که آقای کریم نسبت به حزب جمعیت اسلامی و آقای ربانی، رهبر فقید این حزب، یادآور شده، بدون هیچ تغییر و سانسوری-به استثنای تغییر ویرایشی مطابق با رسم‌الخط روزنامه-نشر می‌کند. روزنامه‌ی اطلاعات روز، از تداوم گفت‌وگو و انتشار آن استقبال می‌کند.


با احتمال بازگشت آقای حکمتیار به کابل، بیم‌ها و امیدهای فراوانی فراراه مردم ما قرار گرفته است. برخی‌ها بر این گمان‌اند که او از تجارب تلخ و خونین چند دهه زندگی سیاسی و نظامی‌اش به هوش آمده و دیگر راه کشت و خونریزی بی‌گناهان وطن را دنبال نخواهد کرد، اما اکثر آگاهان بدین باوراند که او هنوز از راه‌رفته در پیچ‌وخم‌های خونین گذشته به هوش نیامده و در ذبح و اذیت دیگران، لذت‌های بربادرفته‌ی خود را می‌جوید.
این‌روزها بار دیگر سخنگویان و برخی رهروان کمتر آشنای او، در رسانه‌های کشوری که رهبر ناپیدا و غایب‌شان دیروز از جایگاه مفتی شرع، به‌عنوان سرزمین اشغال‌شده، حکم دارالحرب بودنش را صادر کرده و مردمانش را مباح‌الدم می‌دانست، بسیار حق‌به‌جانب ظاهر می‌شوند که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.
بیشتر از سیاست‌های متناقض و عجیب آقای حکمتیار، آن‌چه که برای اکثر مردم به‌ویژه نسل جوان افغانستان خیلی تعجب‌بر انگیز است، چهره‌های حق‌به‌جانب این طوطی‌های نو به سخن‌آمده‌ی اوست که چنان سخن می‌گویند که انگار، برگ گل از دست این‌ها نجنبیده و آب از آب تکان نخورده است.

تناقض‌های رفتاری و گفتاری حکمتیار و یارانش
این منتناقض‌نمایی، ریشه در رفتارهای رهبر آقای کریم امین سابقه‌ی بس طولانی دارد. آقای حکمتیار که همیشه مرد تناقض‌ها بوده، در کنار شعار برضد هرگونه معامله با رژیم کمونیستی وقت، همان‌گونه که در همراهی با حفیظ‌الله امین برای سامان‌دهی کودتا و تشکیل حکومت مشترک تلاش کرده، در کودتای داخلی حزب دموکراتیک خلق، شهنواز تنی و اسلم وطنجار را نیز یاری رساند. او زمانی در سال نخست دولت اسلامی افغانستان، استاد برهان‌الدین ربانی را استاد و احمدشاه مسعود را برادر مجاهد خویش می‌دانست و با روزنامه‌ی وحدت چاپ پشاور گفته بود که «من فقط با بقایای کمونیست‌ها که دوستم مظهر آن است می‌جنگم! جنگ من با کمونیست‌ها است و نه با مجاهدین»! اما زمانی که در ائتلاف شورای هماهنگی در کنار جنرال عبدالرشید دوستم قرار گرفت، یک خبرنگار پاکستانی از او پرسید که چرا دیروز چنین گفتی و امروز چنین می‌کنی؟ حکمتیار در جواب گفت: «من سیاستمدار هستم! دیروز آن حرف با منافع کشورم مطابقت داشت و امروز این حرف»!
شخص حکمتیار گاهی به اسلام‌آباد پناه برده و ایران را کوبیده، زمانی به عربستان سعودی تکیه کرده و بر دیگران تاخته است. همان‌گونه که با یک دهن گپ، گاهی از جایگاه خودتراشیده‌ی یک مفتی و گاهی در هیأت یک رهبر قوم‌گرا، برضد اهل تشیع فتوا داده و برای هزاره‌ها و تاجیک‌های افغانستان و ساکنان برخی ولایات کشور خط‌و‌نشان کشید، در قالب یک نیوسلفی حدیث‌شناس، به امام بخاری و شماری از نسل اول مفسرین نیز تاخته و ادعای محدث و مفسر بودن نیز کرده است.
خدمت طوطیان نو به سخن‌آمده‌ی حکمتیار که از بوستان‌های اروپایی به همین تازگی‌ها، پرواز کرده و در کابل نشسته‌اند گفته شود که مردم افغانستان طی یک‌ونیم دهه‌ی اخیر نیز شاهد بودند که چگونه آقای حکمتیار نظام جدید افغانستان را بارها به‌عنوان حکومت ساخته‌ی دست امریکا و انتخابات ریاست‌جمهوری را دسیسه‌ی سفارت امریکا مقیم کابل دانسته و همه‌ی توان ضعیفش را با کشتار و انفجار برای به‌اصطلاح بر انداختن این نظام استفاده کرد اما در پایان و در آخرین انتخابات ریاست‌جمهوری، نامزدی برای پست ریاست‌جمهوری معرفی کرد که متأسفانه با آن‌همه بوق و کرنایی که این‌ها از نفوذ مفتی و رهبرشان از ونزویلا و برازیل و امریکای لاتین تا سایبریا سخن می‌گویند، تنها کمتر از یک درصد آرا را به خود اختصاص داد.
با آن‌همه حقد و کینه‌ی آقای حکمتیار نسبت به جمعیت اسلامی، اما ما همیشه با سینه‌ی فراخ به دور از کینه و نفرت، به‌عنوان هموطن با آن‌ها برخورد کرده‌ایم و در سال‌های اخیر نیز هیأت‌های مختلفی که برای گفت‌وگو با حکومت افغانستان به کابل آمده‌اند، از سوی جمعیت اسلامی به دیده‌ی مثبت دیده شده و ما برای موفقیت گفت‌وگوهای آن‌ها نیز در حد ممکن همکاری کرده‌ایم. چند سال قبل که یکی از هیأت‌های آقای حکمتیار به کابل آمده بود، رهبر جمعیت اسلامی افغانستان که در خارج از کشور بودند، تلفنی به یکی از اعضای شورای رهبری جمعیت هدایت دادند: «در نشریه‌ی مجاهد، (ارگان نشراتی جمعیت اسلامی) حرفی علیه هیأت حکمتیار نزنید و بگذارید که مذاکرات‌شان موفق شود.»
هرچند روزی که در مراسم ارگ، این‌ها دست برادری و صلح‌خواهی خود را پیش کشیده و به‌سوی همه دراز کردند، ما آن را به فال نیک گرفته و شکرگزاری کردیم که برادران ما به راه خدا و رسول او رو آورده‌اند و هموطنان مسلمان خود را برادر خطاب می‌کنند، اما این هیأت او در هر رسانه‌یی که ظاهر می‌شوند، فقط علیه جمعیت اسلامی موقف گرفته و علیه رهبر جهاد و مقاومت مردم افغانستان و قهرمان ملی و سپه‌سالار جهاد شهید احمدشاه مسعود زهرپراگنی کرده است که آخرین مورد آن، مصاحبه‌ی کریم امین با روزنامه‌ی اطلاعات روز است که به چند ادعای مضحک آن طی سطور آینده خیلی کوتاه می‌پردازم تا سیه‌روی شود هرکه در او غش باشد.

تاریخچه‌ی نهضت اسلامی افغانستان
کریم امین که به ادعای خودش در سال‌های دشوار نهضت اسلامی افغانستان، دور از وطن در فرانسه جزوه‌ها و نوار‌های صوتی آیت‌الله خمینی را توزیع می‌کرده است، در این مصاحبه در هیأت یک مؤرخ تاریخ معاصر افغانستان و پیش‌گام نهضت اسلامی ظاهر شده و در مورد تاریخچه‌ی نهضت اسلامی به قضاوت نشسته است.
شما باید صبر می‌کردید تا حداقل اعضای باقی‌مانده‌ی دیگر نسل اول نهضت اسلامی که لذت زندان‌های داوود خانی را چشیده‌اند، نیز وفات می‌کردند، بعدا شما تخیلات‌تان را به‌عنوان تاریخچه‌ی نهضت اسلامی به خورد نسل نو افغانستان می‌دادید.
من به‌عنوان کسی که در دوره‌ی سلطنت، متعلم صنف یازده‌ی مکتب بودم و به‌خاطر فعالیت‌های اسلامی، در ولایت لغمان به زندان رفتم، به گونه‌ی نمونه چند دروغ فاحش کریم امین را در مورد تاریخچه‌ی نهضت اسلامی برمی‌شمارم.
۱. او از تهدید حزب اسلامی در بیانیه‌ی سنبله‌ی سال ۱۳۵۲ داوود خان سخن گفته است. اول این‌که در این بیانیه‌ی داوود خان که تحت عنوان «خطاب به مردم» شهرت داشت و با همکاری پرچمی‌ها و به نوشته‌ی برخی تاریخ‌نگاران، گویا توسط ببرک کارمل نوشته شده بود و در وقت و زمانش نیز چاپ شده و حتما نزد خیلی‌ها وجود دارد و در آرشیف رادیو تلویزیون ملی نیز نوار آن محفوظ خواهد بود، هرگز سخن از سرکوب نهضت اسلامی به میان نیامده است. هرچند بعدها در عمل، اعضای نهضت اسلامی زندانی و شهید شدند، اما در آن بیانیه، آن‌گونه که ایشان مدعی شده، هرگز با حزب اسلامی -که در آن‌وقت هیچ وجود نداشت، بلکه نهضت اسلامی در آن‌وقت به نام رسمی جمعیت اسلامی شناخته می‌شد- هیچ جنگی اعلام نشده است!
۲. او همچنین در این ادعایش، از وجود حزب اسلامی در سال ۱۳۵۲ نیز سخن گفته است. بهتر بود که آقای امین از یک عضو سابقه‌دار حزب اسلامی، تاریخ دقیق تأسیس حزب اسلامی به ریاست قاضی امین وقاد و بعدها گلبدین حکمتیار را می‌پرسید، تا این ادعای دروغین را مطرح نمی‌کرد. پیشگامان نهضت اسلامی که هنگام عملیات مسلحانه‌ی نافرجام دوستان گروه حکمتیار در پنجشیر و لغمان که من شخصا بعد از همان حادثه، در حالی‌که به‌تازگی از صنف دوازده فارغ شده بودم و در پیوند به همین حادثه زندانی شدم، همه شاهداند که استاد برهان‌الدین ربانی امیر جمعیت اسلامی برای مدتی به عربستان سعودی رفتند، انجینیر گلبدین حکمتیار در پشاور با اقدامی کودتاگونه، فورمه‌هایی را در میان برادرانی که از آن عملیات‌ها زنده برگشته بودند، توزیع کرد که در این فورمه‌ها به زبان پشتو نوشته شده بود:
د افغانستان اسلامی جمعیت
د امیر دفتر
و بعد سوال‌هایی در مورد برخورد مردم و همچنان پرسش‌هایی در مورد چگونگی عملیات مطرح شده بود و در اخیر، در محل امضا، نوشته شده بود که «عبدالمؤمن دَ افغانستان دَ اسلامی جمعیت امیر» که عبدالمؤمن نام مستعار گلبدین حکمتیار بود و در یک اقدام کودتاگونه و در حالی‌که استاد برهان‌الدین ربانی امیر جمعیت اسلامی بود، گلبدین حکمتیار خود را امیر جمعیت اسلامی خوانده بود که این خود گواه بر دروغین بودن ادعای این دوستان است که تاریخ تأسیس حزب اسلامی را به سال‌های ۱۳۵۲ برمی‌گردانند.
۳. همچنان در یک سند رسمی دیگر مربوط به آقای گلبدین حکمتیار که به سال ۱۳۵۴ خورشیدی برمی‌گردد که چند سال قبل در هفته‌نامه‌ی مجاهد به چاپ رسیده بود، به‌وضاحت از وجود جمعیت اسلامی افغانستان در سال‌های بعد از ۱۳۵۲ سخن گفته شده است.
خلاصه‌ی کلام این‌که پدیده‌یی به‌نام حزب اسلامی، بسیار بعدها وارد قاموس ادبیات سیاسی افغانستان شد و نام رسمی نهضت اسلامی افغانستان که به‌نام نهضت جوانان مسلمان نیز در تاریخ و ادبیات سیاسی افغانستان شناخته می‌شود، بعد از سال ۱۳۵۲ خورشیدی، جمعیت اسلامی افغانستان بوده است.
در این مصاحبه، نماینده‌ی آقای حکمتیار ادعای او را تکرار کرده و گفته است که گویا در اواخر دهه‌ی دموکراسی و بعدا در دوره‌ی حکومت سردار داوود خان، شهید استاد برهان‌الدین ربانی عضو نهضت اسلامی نه، بلکه همکار نهضت جوانان مسلمان بوده است.
زهی ادعای باطل که آقای حکمتیار نیز قبلا این ادعا را مطرح کرده است و حتا او منکر نقش شهید استاد غلام محمد نیازی و دیگر پیشگامان نهضت اسلامی شده است. چیزی که خیلی خنده‌دار است، هم حکمتیار و هم نمایندگان نو به سخن‌آمده‌اش، برای اثبات ادعای خویش، جز خود و تعدادی از شهدای نهضت اسلامی، شاهد دیگری ندارند و این دشوار است که یک پژوهشگر تاریخ بر آرامگاه شهدا بایستد و از آن‌ها بپرسد که این ادعای آقای حکمتیار در مورد تاریخچه‌ی نهضت اسلامی افغانستان درست است یا خیر؟
اما جمعیت اسلامی، پژوهشگران را به آدم‌های زنده ارجاع می‌دهد. جناب استاد عبدرب الرسول سیاف زنده‌اند و می‌شود آقای کریم امین نیز نزد ایشان مراجعه کنند تا استاد سیاف تاریخچه‌ی دقیق نهضت اسلامی را برای‌شان روایت کنند.
حکمتیار مدعی است که مؤسس نهضت جوانان مسلمان، مرحوم عبدالرحیم نیازی، محصل فاکولته‌ی شرعیات است. فقط از روی حقیقت‌جویی، آقای کریم امین از حکمتیار صاحب بپرسد که وقتی مرحوم عبدالرحیم نیازی را غرض تداوی به هند انتقال دادند، کدام برادر نهضت اسلامی او را همراهی می‌کرد؟ بعدا از این برادر پیشگام نهضت اسلامی، (انجینیر احمدشاه احمدزی معاون پیشین استاد سیاف در حزب اتحاد اسلامی) بپرسید که مرحوم عبدالرحیم نیازی، ساعتی پیش از جان به جان‌آفرین سپردنش، در مورد نهضت اسلامی، استادان و مؤسسان نهضت اسلامی چه توصیه‌هایی به آن برادر کرده تا به دیگر جوانان مسلمان هم فکر پیامش را منتقل کنند.
واقعیت این است که در سال ۱۳۵۲ جمعی از بزرگان نهضت اسلامی، پس از رایزنی‌ها و بحث‌های مفید در کابل، نهضت اسلامی را به نام جمعیت اسلامی مسما کرده و بر اساس توصیه‌ی شهید پوهاند غلام محمد نیازی، استاد برهان‌الدین ربانی را به‌حیث امیر جمعیت اسلامی، استاد عبدرب الرسول سیاف را به‌حیث معاون، انجینیر حبیب‌الرحمان را به‌حیث منشی، مولوی حبیب‌الرحمان را به‌حیث مسئول علماء، و انجینیر سیف‌الدین نصرتیار را مسئول جوانان تعیین کردند. در آن زمان آقای حکمتیار در پیوند به کشته شدن سیدال سخندان از رهبران شعله‌ی جاوید، همراه با تعداد دیگری در حبس بودند که بعدها حکمتیار و همراهان او در بخششی‌های داوود خان در سال ۱۳۵۲ از حبس رها شدند، در حالی‌که بعدتر، انجینیر حبیب‌الرحمن و داکتر عمر از سوی حکومت سردار محمد داوود زندانی و به شهادت رسیدند.
همچنین او در این بخش از مصاحبه‌اش، یک ادعای واهی محض دیگر را نیز مطرح کرده است که گویا در دوران جهاد، تاجیک‌ها در یک تنظیم و با یک رهبر، اما پشتون‌های افغانستان به پنج تنظیم تقسیم شده بودند.
در این مورد باید گفته شود که حضرت صبغت‌الله مجددی، پیر سید احمد گیلانی و استاد عبدرب الرسول سیاف، همه غیرپشتون و از سادات افغانستان‌اند. ما در نهضت اسلامی و در سال‌های جهاد و مقاومت، همگی خود را برادر یکدیگر و فرزندان حضرت آدم و حوا می‌دانستیم و ترانه‌ی مشهوری داشتیم از اقبال لاهوری که:
نه افغانیم و نه ترک و تتاریم          چمن‌زادیم و از یک شاخساریم
تمیز رنگ و بو بر ما حرام است       که ما پرورده‌ی یک نوبهاریم
برای من به‌عنوان یک فرزند نهضت اسلامی مایه‌ی تأسف و پرسش‌برانگیز است که چرا آقای حکمتیار که زمانی به عدم گرایش به قومیت شهرت داشت، امروز در کتاب‌ها، نوشته‌ها و مصاحبه‌هایش از قومیت بحث می‌کند و پیروان او نیز چنین راهی را بر گزیده‌اند.

روابط پاکستان با جمعیت اسلامی و گلبدین حکمتیار
ادعای مضحک دیگری که در این مصاحبه مطرح شده این است که گویا چند بار، پاکستان استاد برهان‌الدین ربانی را به‌عنوان رییس‌جمهور افغانستان تعیین کرده و از چک ده‌ملیون‌دالری نواز شریف صدراعظم وقت پاکستان به استاد برهان‌الدین ربانی رییس دولت اسلامی افغانستان سخن گفته است. در این بخش از مصاحبه، او پا را از این فراتر گذاشته و مثل همیشه با اتکا به فرهنگ سیاسی رهبرش، در این مورد نیز به مرده‌یی متوسل شده و مدعی شده که جنرال حمید گل، در بدل معاش ماهوار ده‌هزار دالری، به‌عنوان مشاور سیاسی استاد برهان‌الدین ربانی رییس دولت اسلامی افغانستان در کابل کار می‌کرده است.
این‌گونه ادعای مضحک را بیان نکنید که فرزندان خودتان به دروغ بودن این ادعای‌تان می‌خندند. دروغی این ادعا چنان اظهر من‌الشمس است که نباید به آن پاسخ گفت، اما سه نکته را به‌خاطر فهم بیشتر ایشان از وقایع تاریخی، یادآوری می‌کنم.
اول: اگر استاد برهان‌الدین ربانی را پاکستان رییس‌جمهور افغانستان تعیین کرد، پیش‌مرگه‌ها و سربازان نیابتی آی‌اس‌آی علیه او چرا یک دهه جنگیدند؟
یاد آقای کریم امین هست یا نه، اما برخی دیگر از نزدیکان آقای حکمتیار حتما افرادی مثل جمال احمد خاشقجی روزنامه‌نگار عرب و همچنان استاد عادل بترجی شخصیت خیّر و سرمایه‌دار عرب را می‌شناسند و حتما به یاد دارند که وقتی کابل در آستانه‌ی سقوط بود، بترجی و خاشقجی در لوگر گام‌به‌گام حکمتیار را همراهی می‌کردند. بترجی که هنوز هم به حکمتیار اخلاص دارد، خاطرات خویش را نوشته است که خوشبختانه اخیرا به فارسی هم ترجمه و در کابل چاپ شده و در آن اعتراف کرده که هنگام آمادگی حکمتیار برای حمله به کابل، معاون اداره‌ی استخبارات نظامی پاکستان (آی‌اس‌آی) او را همراهی می‌کرده است.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل که آیا به راستی پاکستان استاد ربانی را به قدرت رساند و یا دغدغه‌ی به قدرت رساندن دیگران را داشت و حتا معاون آی‌اس‌آی را نیز برای تحقق این هدف به جبهه‌ی جنگ فرستاد، اما موفق به این کار نشد.
موضوع دوم؛ ادعای ایشان در مورد اعطای چک ده‌ملیون‌ دالری نواز شریف به استاد شهید است. باید به ایشان گفته شود که بعد از همه‌ی توطئه‌ها، وقتی نواز شریف صدراعظم وقت پاکستان در یک سفر رسمی به کابل آمد، طبق معمول و مثلی که همین‌اکنون نیز مقامات پاکستانی در سفرهای رسمی‌شان می‌گویند، به‌خاطر نشان دادن حسن‌نیت و این‌که گویا در افغانستان مداخله نمی‌کنند، فقط در حد حرف و سخن و به‌عنوان یک تبلیغات، سخن از کمک ده‌ملیون دالری به افغانستان کرد که هرگز این کمک به مردم افغانستان در آن زمان صورت نگرفت، اما کمک‌های دیگری به دیگر گروه‌ها به‌خاطر به خاک و خون کشاندن مردم افغانستان از سوی آی‌اس‌آی صورت گرفته و آقای کریم امین حتما خبر دارند.
بحث سوم؛ موضوع مشاوریت جنرال حمید گل به استاد برهان‌الدین ربانی در بدل معاش ده‌هزار دالری ماهیانه است. ایکاش ایشان این ادعایش را در روزهای حیات رفیق و یارغار خودشان جنرال حمید گل مطرح می‌کردند که او نیز این ادعا را توهین به خودش دانسته و پاسخی درخور شأن برای‌شان می‌داد.
آری! جنرال حمید گل که بسیار دوست نزدیک و شخصی آقای حکمتیار بود، پس از تقاعد از استخبارات نظامی پاکستان، به‌دلیل شناختی که با رهبران جهادی داشت، یکبار همراه با مولانا فضل‌الرحمان در زمان ریاست دولت استاد برهان‌الدین ربانی به کابل آمده و دیدارهایی با رییس‌جمهور و بعدا با وزیر دفاع دولت اسلامی انجینیر احمدشاه مسعود و گلبدین حکمتیار داشتند و گویا تلاش می‌کردند که حکمتیار با دولت اسلامی آشتی کند، اما این‌که او مشاور رییس دولت اسلامی بوده و آن‌هم در بدل معاش ده‌هزار دالری، بیشتر توهین به آن یار فقید آقای حکمتیار است تا رییس وقت دولت اسلامی افغانستان؛ زیرا جنرال حمید گل که علنا بعد از پیروزی جهاد مردم افغانستان، هرگز نتوانست کینه و نفرتش علیه جمعیت اسلامی را پنهان کند و همه‌ی رسانه‌های پاکستان در دو دهه‌ی اخیر نیز پر از اظهارات کینه‌توزانه‌ی او علیه جمعیت اسلامی‌اند، چطور مشاور رییس دولت اسلامی مقرر می‌شد؟
حتما آقای کریم امین آن زمان هم در فرانسه تشریف داشتند و بدون این‌که از واقعیت‌ها آگاه باشند، با استناد به برخی شایعات اخیر در شبکه‌های اجتماعی که گویا جنرال حمید گل در مصاحبه با روزنامه‌ی جنگ پاکستان ادعا کرده بوده که استاد ربانی برایش پیشنهاد مشاوریت داد، اما او هرگز آن را قبول نکرد، چنین حرفی مضحکی را امروز مطرخ می‌کند.

حکمتیار و مقاومت ملی بر ضد طالبان
کریم امین در بخشی از مصاحبه‌اش ادعا کرده که گویا آقای حکمتیار در ادامه‌ی حملات طالبان و سقوط کابل، در شمال بود و بعدا به ایران رفت.
برادر مسلمان! باید از خدا می‌ترسیدی و این حقیقت را هم باید به خوانندگان روزنامه‌ی اطلاعات روز می‌گفتی که چرا و چگونه رهبر و مرادت از مزار شریف به ایران فرار کرد؟ در حالی‌که مثل خودت حزبی‌نماها و نزدیکانش از پشت به او خنجر زدند، جمعیت اسلامی جان حکمتیار را نجات داد. اگر خودت در فرانسه تشریف داشتی، حتما برخی دیگر دوستانت شاهد هستند که وقتی مزار شریف در حال سقوط بود و طیاره‌یی برای رییس دولت اسلامی افغانستان استاد برهان‌الدین ربانی آماده شده بود تا از مزار پرواز کنند، با وجود رسیدن جنگجویان گروه طالبان به نزدیکی کمربند امنیتی میدان هوایی و این‌که فرماندهان دولت اسلامی بر پرواز هرچه عاجل طیاره تأکید داشتند، اما تا زمانی‌که حکمتیار از راه نرسید و استاد ربانی او را پیش از خودش سوار هواپیما نکرد تا اسیر طالبان نشود، سوار طیاره نشد و اجازه‌ی پرواز نداد. حادثه‌ی خیلی فاجعه‌بارتر در همان لحظه این بود که حزبی‌های فداکار حکمتیار که سال‌ها محافظش بودند، بکس لباس و پول‌های او را دزدیده و از دروازه‌ی میدان به عقب فرار کردند و حکمتیار وقتی می‌خواست سوار هواپیما شود، به عقب نگاه کرد که دستیار و محافظ خاصش را نیز اجازه‌ی سوار شدن بدهند، اما متوجه شد که او دیگر وجود ندارد. بعدها معلوم شد که همراه با بکس آقای حکمتیار از دروازه‌ی میدان هوایی فرار کرده است. این از بدی‌های جمعیت اسلامی و آن‌هم از نیکی‌های شما دوستداران حکمتیار.
او در این مصاحبه از نقش گلبدین حکمتیار در جبهه‌ی مقاومت بر ضد گروه طالبان سخن گفته است.
واقعا شرم هم صفت خوبی برای انسان‌ها است. کدام نقش و کدام مقاومت برضد طالبان و درکجا؟

کریم امین در گفت‌وگو با روزنامه اطلاعات روز
کریم امین در گفت‌وگو با روزنامه اطلاعات روز

حکمتیار نه‌تنها مقاومت نکرد که حتا حاضر بود امارت ملا عمر را نیز بپذیرد. پس از فرار حکمتیار به ایران، هنگام افتتاح دفتر نمایندگی حزب اسلامی در مشهد که من به‌عنوان سکرتر اول جنرال قونسلگری دولت اسلامی افغانستان مقیم مشهد نیز در آن مراسم حضور داشتم، آقای حکمتیار گفت: «من ملا عمر را برای شش ماه به‌حیث امیر قبول دارم و بعدا باید انتخابات شود.»
تعجب‌آور است که چرا آقای کریم امین از سابقه‌ی نوشته‌ها، صحبت‌ها وادعاهای حکمتیار خصوصا در این یک‌و‌نیم دهه‌ی اخیر خود را بی‌خبر جا زده است؟
حکمتیاری که به گفته‌ی بترجی دوست مشترک حکمتیار و اسامه بن‌لادن، هنگام سقوط کابل به مخابره‌چی‌اش که در آن‌سوی خط مخابره‌ی اسامه بن‌لادن قرار داشت، با کبر و نخوت گفته بود که به اسامه بگویید که امیر صاحب حزب اسلامی فعلا فرصت ندارند و در یک فرصت مناسب دیگر همراه‌تان گپ می‌زند، اما چگونه در سال‌های پسین از پیوستنش به القاعده و جنگیدن با القاعده در یک صف علیه جمهوری اسلامی افغانستان سخن گفت که در آرشیف رسانه‌های افغانستان ثبت است.
آیا حکمتیار از داعش که بی‌رحم‌ترین و جانی‌ترین گروه است، با صراحت دفاع نکرده است که آقای کریم امین خود را به تجاهل عارفانه می‌زند؟
آیا نوشته‌های او در سال‌های اخیر را نخوانده‌اید که چگونه به هزاره‌های افغانستان و تاجیک‌های افغانستان، به مذهب تشیع و حتا به مردم مناطق خاص با ذکر نام، توهین نکرده و با تهدید سخن نگفته است؟
جناب آقای کریم امین! ما که به حرف‌های شما اعتبار کردیم و این‌بار نیز به دست دراز شما که فکر کردیم دست دوستی و برادری است، آفرین و شادباش گفتیم و رسما از پیوستن‌تان به پروسه‌ی صلح حمایت کریم و شما را برادر خواندیم و در آغوش کشیدیم، اما معلوم می‌شود که شما فقط نواختن یک ساز را بلد هستید که آن ساز دشمنی و اعلام نفرت و پخش تبلیغات زهرآلود علیه جمعیت اسلامی افغانستان است.
شما که لاف از پل بودن بین سنت و مدرنیته می‌زنید، ممکن نمی‌دانید که در تفکر مدرن، دشمن‌انگاری، جایش را به رقابت سالم و منطقی بین گروه‌ها می‌دهد، اما ایکاش به‌جای ادعای پل بودن بین سنت و مدرنیته که برای شما ادعای کلان و دهن‌پرکنی است، حداقل از فضاسازی در جهت نهادینه‌سازی تفکر دشمن‌پنداری دیگران دست برمی‌داشتید که برای گروه شما پیشرفت کلانی شمرده می‌شود.
ما بار دیگر شما را دعوت می‌کنیم که بیایید مانند دیگر برادران حزب اسلامی که به رهبری آقای ارغندیوال در این سال‌ها در کابل حضور داشتند و با دیگران مثل برادر و هموطن رفتار کنید، نه این‌که ناآمده به کابل، بوق و کرنای جنگ را به صدا در بیاورید.
ما با برخی دیگر از حلقات برادران حزب اسلامی، در موارد دیروز و امروز کشور، دیدگاه‌های متفاوت داریم، اما در یک نقطه اشتراک دیدگاه داریم که هرگز، به‌خاطر اثبات حقانیت خویش و انداختن مسئولیت تاریخی به گردن دیگران، مثل شما به افترا و تهمت و دروغ متوسل نخواهیم شد و به‌جای آن، بر مواضع و آبروی مشترک تأکید داریم.
حرف‌های اخیر آقای کریم امین نشان می‌دهد که آن‌ها هنوز به همان راهی روان‌اند که به بیغوله‌ها و تاریک‌خانه‌ها منتهی می‌شود. از یک‌سو التماس دارند که دیگران آن‌ها را در بیرون ساختن نام رهبرشان از فهرست سیاه تحریم‌های شورای امنیت همکاری کنند، اما از جانب دیگر، تلاش دارند که با تازه‌سازی زخم‌های کهنه و طرح ادعاهای کاذب و دروغین، فضای جامعه را به آشوب و تقابل بکشانند که برای خیلی‌ها قابل نگرانی است.
ما هنوز هم امید داریم که عقلای حزب اسلامی و آن‌هایی که به‌اصطلاح عامه، چند جامه‌یی بیشتر از آقای کریم امین در مبارزه‌ی سیاسی و نظامی کهنه کرده‌اند، می‌توانند این دوست عزیز را از خواب بیدار کنند که سحر نزدیک است و به‌جای دیدن خواب‌های آشفته‌ی گذشته، چشمش را به‌روی حقایق امروزی باز کند.