Foreignaffairs/ رابرت دی.کروز
ترجمه: معصومه عرفانی
در 11 نوامبر، دهها هزار نفر از زنان و مردان افغان، در اعتراض به کشتهشدن 7 غیرنظامی، به خیابانهای کابل ریختند. عکس یکی از قربانیها، دختری 9 ساله به نام شکریه، تبدیل به نمادی از خشونتی شد که توسط شبهنظامیان دولت اسلامی (داعش) یا طالبان انجام میشود. معترضان در کابل و شهرهای بزرگ دیگر، به سرعت عکسهای او را بر روی آگهیها و پلاکاردهای تظاهرات تکثیر کردند. افغانها در خارج از افغانستان نیز بسیج شده و اعتراضاتی در کشورهای استرالیا، آلمان، اندونیزی، پاکستان، ترکیه، ایالات متحده و سایر کشورها ترتیب دادند.
این اعتراضات در افغانستان –گستردهترین اعتراضات مردمی در این کشور-، نشاندهندهی تغییر چشمگیری در سیاست افغانستان است. افغانها با ایدئولوژیها و انگیزههای متفاوت، به شکلی بیسابقه در تاریخ این کشور، علیه دولت خود بسیج شدند.
براساس تازهترین تحقیقات بنیاد آسیا، اقتصاد ضعیف و قدرتگرفتن گروههای مسلح، موجب افزایش نارضایتیهای عمومی نسبت به دولت افغانستان شده است. قیمت ارز بیثبات بوده و بیکاری درحال ازهمپاشیدن جامعه است. درعینحال، سال 2015، تاکنون رکورد تلفات افراد غیرنظامی را از زمان سقوط طالبان داشته است. جای تعجب نیست که تعداد روبهرشدی از افغانها نارضایتی خود را با خروج از کشور نشان میدهند: امسال نزدیک به 150000 هزار نفر با گذر از مسیری خطرناک، به اروپا رفتند.
بااینحال، احتمالاً بزرگترین چالشی که در برابر دولت کابل و حامیان بینالمللی آن وجود دارد، این است که مردم افغانستان بار دیگر سیاستهای خیابانی را کشف کنند. اعتراضات اخیر، نتیجهی مدتها ناخشنودی است. در اواخر دههی 1960، دانشآموزان، روشنفکران، کارگران، ملاها و گروههای دیگر در افغانستان، آغاز به اعلام نارضایتیهای خود در فضاهای عمومی پایتخت کردند. فعالان، با الهام از جنبشهای اعتراضآمیز در سراسر جهان، آغاز به تبلیغ و گفتوگو از مسایلی کردند که طیف وسیعی از موضوعات سیاسی راست و چپ را در بر میگرفت. برای مثال، در سال 1970، جوانان افغانستان از معاون رییسجمهور ایالات متحده اسپیرو تی.اگنیو، با کارتون و آجر و تابلوهایی استقبال کردند که روی آن نوشته شده بود: «اگنیو به خانهات برگرد» و «کشتار ویتنامیها را متوقف کنید». افغانها هرگز این عادت خود را از دست ندادند و هر زمانی که امکانش وجود داشته است، حتا در زمان اشغال شوروی و هرجومرجهایی که بهدنبال آن اتفاق افتاد، اعتراضاتی را ترتیب میدهند.
اما اعتراضات دورهی کنونی متفاوت هستند. فعالان، از رسانههای اجتماعی برای همآهنگی برگزاری اعتراضات همزمان در سراسر کشور و جهان استفاده کردند. در تظاهراتهای قبلی ممکن بود تنها چندصد نفر شرکت کنند اما در مراسم تشییعجنازهی 11 نوامبر، دهها هزار نفر حضور بههم رساندند. دانشآموزان، هنرمندان جوان و روشنفکران، گرد آمدند و نمایندگان دیگر گروههای سِنی و مشاغل نیز حضور قدرتمندی داشتند.
رییسجمهور اشرف غنی و دولت او، اکنون با مردمی روبهرو هستند که پس از یک دهه گفتوگو و طرح شعارهای امنیت، آزادی، حقوق و حکومت قانون برای تمام افغانها از سوی دولت، حتا باوجود اینکه نهادهای سیاسی افغانستان نسبت به این مسایل بیتوجه باقی ماندهاند، انتظاراتشان بالا رفته است. از چندین ماه به اینسو، شهروندان افغانستان در راهپیماییهایی ضددولتی، فراتر از تمام خطوط جنسیتی، قومی، منطقهای، فرقه و نسلی، جمع شدهاند. بهغیر از رویدادهای 11 نوامبر، هیچکدام این گردهمآییها تاکنون نتوانسته بودند دولت را در مسئلهی نظم عمومی به چالش بکشند. بااینحال، آنها باعث شدهاند تا وضعیت موجود تکانی بخورد.
مهمتر از همه، این اعتراضات باعث شدند تا این باور که سیاست در این کشور چیزی بیش از بازی سوداگری که میان گروههای قومی و قبیلهای متخاصم بازی میشود نیست، شکسته شود – این اندیشه، توسط بسیاری از نخبگان افغانستان و ناظران خارجی مطرح میشد. این اعتراضات نشان دادند که زنان و مردان افغانستان، بازیگران سیاسی امروز و در جستوجوی شیوههای مدنی برای مشارکت سیاسی هستند. آنها کسانی هستند که احساس میکنند قدرت این را دارند تا یک دولت پاسخگو داشته باشند.
قابلملاحظهترین نکته دررابطه با موج اعتراضات اخیر این است که مجموعهای متنوع از بازیگران و دیدگاههای اجتماعی متفاوت را گردهم آورده است. تظاهرات 11 نوامبر، توسط فعالان هزارهای سازماندهی شد که دولت را به نادیدهگرفتن امنیت جامعهی هزاره متهم میکردند. هزارهها عمدتاً شیعه هستند و در حکومتهای گذشته، بهخصوص در دوران طالبان، هدف آزار و اذیت حکومت قرار داشتند.
بااینحال، تفاوتی اساسی میان این تظاهراتها و سایر اعتراضات در دههی گذشته وجود دارد: شخصیتهای سیاسی شناختهشدهی هزاره –فرماندهان سابق مجاهدین که عمدتاً در دههی 1990 به شهرت رسیدند- تا حد زیادی غایب بودند. درواقع، زمانی که محمد محقق، معاون رییس اجراییه عبدالله عبدالله و بالاترین مقام سیاسی هزارهها، اعتراضات را بهعنوان فرصتطلبی رقبای شکستخوردهی خود بیاعتبار خواند، بخش بزرگی از افغانها او را در رسانههای اجتماعی محکوم کردند. در تظاهراتهای بعدی، هزارهها پلاکاردهایی به دست داشتند که محقق را مورد تمسخر قرار داده بودند. حداقل در یکی از آنها نوشته شده بود: «محقق، تو دیگر رهبر ما نیستی!»
از سوی دیگر، زنان هزاره نیز نقش قابلملاحظه و برجستهای در این اعتراضات داشتند. آنها تابوت قربانیان زن را بر شانههای خود حمل کرده و در پیشاپیش جمعیت با شعارهایی که خواستار استعفای عبدالله، غنی و محقق بودند، پیش میرفتند. بسیاری از آنها فریاد میزدند: «مرگ بر داعش»، «مرگ بر طالبان»، و «مرگ بر غنی» و اعضای دولتاش.
فعالان هزاره در سراسر جهان، بهطور خاص پس از سال 2001 و با دستآوردها و موفقیتهای خود در زمینهی آموزش و اشتغال، جسارت پیدا کردهاند. چشمانداز جهانی آنها در بنرهایی به زبان انگلیسی که خشونت علیه هزارهها را بهعنوان نسلکشی محکوم میکردند، به نمایش گذاشته شده بود. بااینوجود، بسیار مهم است که به یاد داشته باشیم دیگر جامعهها و گروههای قومی نیز به تظاهرات 11 نوامبر در واکنش به کشتار 7 هزاره در زابل پیوستند. درواقع، بسیاری از این اعتراضات، بهشدت ملیگرا و مافوق قومی بودند و تعدادی از شرکتکنندگان تاکید داشتند که هدف آنها دفاع از «انسانیت» است.
البته این معترضان، در طرح ادعاهای خود بهعنوان نمایندگان تمام مردم افغانستان، تنها نبودند. در ماه اکتوبر، گروهی از جوانان چپگرا که خود را «جنبش علیه بیکاری» مینامیدند، با شعار «نه ازبک نه تاجیک نه هزاره نه پشتون … بلکه همه بیکاریم»، اعتراض خود را بیان کردند. گردهمآیی مشابه دیگری در هرات شکل گرفته بود که در آن، مردم برای انتقاد از اخراج پناهندگان افغان که به باور معترضان، اعمال تبعیض و نقض حقوق بشری «هموطنان» آنها بود، در مقابل یکی از دفاتر سازمان ملل جمع شدند. اگرچه آنها سیاستهای دولتهای اروپایی را سرزنش میکردند، اما دولت افغانستان را نیز از یاد نبردند. آنها مقامات افغان را برای شکست در فراهمنمودن امنیت و توسعهی اقتصادی که میتواند مانع از گریز افغانها از خانههایشان شود، مقصر میدانند.
معترضان، که احساسات ملی خود را بروز میدادند، مردم را دعوت به اتحاد علیه بازیگرانی میکردند که آنها بهعنوان دشمنان افغانستان میشناسند. در اعتراضات به حادثهی زابل، یکی از سازماندهندگان سخنرانی پرشوری ایراد کرد و این کشتارها را توطئهی ایران و پاکستان خواند. علاوه بر دولت افغانستان، ایالات متحده نیز هدف انتقادها قرار داشت. در طول دههی گذشته یا بیش از آن، معترضان در افغانستان در موارد متعددی ایالات متحده را برای کشتن شهروندان افغانستان تقبیح کردند. در سال 2005 و پس از آن در سال 2011، شورش سراسری بهدلیل هتک حرمت قرآن توسط آمریکاییها راهاندازی شد. اخیراً نیز برخی از تظاهراتکنندگان افغان ادعا میکنند که اتحاد آمریکا با طالبان، مقصر اصلی رفتارهای خشونتآمیز اخیر علیه زنان است. در کابل، در تجمعی برای محکومکردن سنگسار یک زن جوان در ولایت غور، زنان جوان تصویری کارتونی به دست داشتند که رهبر مردهی طالبان، ملا عمر را با عمامهای ساختهشده از پرچم آمریکا و نمادی از پرچم پاکستان بر چهرهاش، به تصویر کشیده بود.
پاسخ دولت به این اعتراضات –محکومکردن، تحقیر و وعدههای مبهم برای محافظت از غیرنظامیان افغانستان-، تنها باعث شدتبخشیدن به مخالفتها شده است. در 11 نوامبر، تظاهراتکنندگان زمانی که به ارگ ریاستجمهوری غنی رفتند، حتا پس از شلیک پولیس افغانستان به تعدادی از آنها که تلاش کرده بودند از دیوار ارگ بگذرند، تا پاسی از نیمهشب در آنجا باقی ماندند. پیشتر، در همان روز، پولیس جلوی خبرنگارانی که قصد پوشش حوادث در تلویزیون بهطور زنده داشتند، را گرفتند. غنی نیز تقریباً مانند محقق، بهنوعی با غرور و توهینآمیز برخورد کرد و معترضان را برای شعارهایی که در آن مرگ او را خواسته بودند و او ادعا میکرد این اقدام آنها کمک به «دشمنان» افغانستان بوده است، مورد عتاب قرار داد. فعالان جامعهی مدنی تعهد کردهاند که اگر دولت غنی، سازمان ملل متحد و آمریکا، به درخواستهای آنها برای تأمین عدالت و امنیت توجه نکنند، مخصوصاً در مناطقی که هزارهها هدف حمله قرار میگیرند، اعتراضات را از سر خواهند گرفت.
دولت غنی، اکنون تحت نظارت دقیقی از سوی مردم منتقد قرار گرفته است. هزارههای بیشتری در روزهای اخیر ربوده شدهاند. درهمینحال، مبارزه با مخالفان مسلح نیز پیچیدهتر شده است. حداقل دو جناح عمدهی طالبان وجود دارند که یکی وفادار به ملا اختر منصور است و دیگری گروه انشعابی جدیدی است که در اوایل ماه جاری به رهبری ملا محمد رسول ظهور کرد. تعداد نامشخصی از شبهنظامیان دیگر هم وجود دارند که تحت پرچم داعش مبارزه میکنند. در ماه نوامبر، یک تظاهرات دانشجویی در ولایت ننگرهار که در آن، سخنرانان خواستار معرفی «خلافت» شده و پرچمهای داعش، طالبان و گروه شبهنظامی حزب اسلامی را برافراشتند، مقامات کابل را شوکه کرد (که پس از آن دهها تن که مظنون به شرکت بودند، دستگیر شدند).
زنان و مردان افغانستان با شرایط و پیشینههای متفاوت، که با فروپاشی اقتصادی، خشونت شبهنظامیان تحت حمایت دولت و گروههای شورشی مختلف، و جهانی علیه پناهندگان روبهرو هستند، احتمالاً همچنان به اعتراضات خیابانی و سردادن فریادهای خود ادامه خواهند داد. اقدامات آنها ممکن است در کوتاهمدت بقای دولت غنی را تهدید نکند؛ بااینحال، اعتراضات آنها نخبگان غالبان بیتفاوت جامعه را تکان داده و رهبران افغانستان را وادار کرده است تا دیدگاههای سیاسی و ملیگرای مردم افغانستان را جدی بگیرند. برای معماران سیاستهای افغانستان پس از 2001، که بهاشتباه مردم را جمعیتی مطیع و دنبالهرو میدیدند که توسط رهبران سنتی هدایت میشوند، چنین جنبشهای جمعی هرگز به ذهنشان خطور نکرده بود. اما حرکتهای مردمی قابل پیشبینی نیستند – و کنترل آنها حتا چالشبرانگیزتر است.