گزارش تلخ از حادثه‌ی تلخ!

ترک تازی، در شفاخانه اتاترک!

امید بامیانی

قسمت چهارم و پایانی

اين‌كه به من مي‌گفتند در تمام شفاخانه‌هاي جهان، اطلاعات مربوط به مريض در بايگاني شفاخانه نگهداري مي‌شوند و براي مريض داران چيزي داده نمي‌شود، يقينا سخني است كه بطلان آن آشكار است.  بله، شفاخانه حق دارد يك نسخه ازتمام آن اطلاعات را در بايگاني خود نگهدارد تا مطالعات و تحقيقات مقتضي را، روي آنها انجام بدهد. اما اين ضرورت مانع نمي‌شود كه مردم و به‌خصوص مريض داران را از يك كپي آن محروم كنيم. يك كپي از تمام تحولات و روند معالجه، اشد ضرورت است كه در اختيار مريض داران قرار بگيرد پس چرا ما از اين حق آشكار محروم شديم؟ اين موضوع را بايد شفاخانه مربوطه، پاسخ قانع كننده داشته باشد.

2ـ  چنانچه بيان شد، ورقه‌اي كه پس از ساعت‌ها انتظار در اختيار من قرار گرفت، يك كاغذي است كه نه آرمي شفاخانه را دارد و نه امضا و مهر داكتر معالج در پاي آن ديده مي‌شود. درست مثل اين‌كه به كسي آدرس يك محل را بنويسي، يك تكه كاغذي سفيد است كه بر روي آن چند سطري بسيار مختصر نوشته شده است.

مگر تأييد و تصديق بدون آرم و امضا هم رواج دارد؟! همين داكتر صاحبان وقتي چند عدد گولي آسپرين را تجويز مي‌كند، از تمام علايم و نشانه‌هاي مطب شان استفاده مي‌كنند. يعني كاغذي با آرم و علايم مخصوص دارند و در پايان آن مهر شان را نيز درج مي‌كنند.

آيا تصديق فوت يك آدم ولو اين‌كه كودك باشد، به اندازه يك تجويز آسپرين اهميت ندارد؟

اين مسئله توجه را به وضعيت اسفبار كشور معطوف مي‌دارد كه؛ جان انسان در اين كشور چگونه ارزش و قيمت خود را از دست داده است! يك تخته آسپرين كه پنج يا ده روپيه قيمت دارد، داراي مهر و آرم است، اما يك آدم ازده روپيه كم‌تر ارزش دارد كه فوت آن روي كاغذي سفيد و بدون آرم نوشته مي‌شود!

در لحظه فوت كودك غير از مادر كلان ديگر كسي بر سرش حاضر نيست، وقتي او وضع طفل را منقلب مي‌بيند، داد مي‌كشد، ابتداء پرستاري مي‌آيد و بعد از این‌كه كاري از دستش بر نمي‌آيد، به جست‌وجوي داكتر مي‌رود. داكتر كه مي‌آيد كوشش مي‌كند راه تنفس را باز كند، اما ديگر دير شده و كار از كار گذشته است!

3ـ  آقاي داكتر ( ماستر اطفال) در ورقه خود با عنوان نوت نوشته است كه: مريض با وضعيت بسيار خراب به شفاخانه آورده شده بود. درحالي‌كه حدود ده ساعت هيچ‌گونه مطالعه و آزمايشی روي مريض انجام نشد. اگر واقعا حالش وخيم بوده است، در ظرف آن مدت چگونه فعاليت طبي روي مريض صورت نگرفت؟ همراه طفل هر وقت بيرون مي‌آمد، مي‌گفت كه هنوز داكتر اصلي نيامده تا بفهميم كه مرخص مي‌شويم يا مي‌مانيم.

4ـ من در اين نوشته، كدام اتهام خاص را متوجه اشخاص معين نمي‌كنم، زيرا مطمئنا در شفاخانه‌ها افرادي زحمت كش و دلسوزي نيز هستند كه توسط آنها، شايد جان‌هاي بسياري نجات داده شده باشند و نيز در آينده نجات داده شوند. اما در عين حال كم نيستند افرادي كه جان مردم را به جوي خريدار نيستند! چنان‌چه من وقتي براي تحويل گرفتن فوت شده رفتم، كسي نبود كه دو كلمه با من صحبت كند. گويا اين‌كه: زنده را به ما تحويل دهيد و مرده را خودتان برداريد، يك قانون مسلم شمرده مي‌شود!

اما ناگفته پيداست كه احتراز و خودداري از امضاء‌ و مهر يا كاغذ آرم دار، بايد  دليلي قناعت بخشي داشته  باشد كه بنده از آن بي اطلاع هستم!

5 ـ درمورد كلينيك يا مطب زهرا زرغونه حيدري، اين مطلب قابل يادآوري است كه آيا تشخيص ايشان مبني برگذشتن ده روز از موعد ولادت، بر مبناي اصول طبي بوده و يا براساس اخذ پول و راه اندازي كار خود؟ در صورت اول، تشخيص شفاخانه«كيور» را باطل و نا صحيح اعلام مي‌كند و البته تعيين اين موضوع به عهده شواهدي طبي است. در صورت دوم است كه عمل سودجويانه تلقي شده و بايد در قبال آن پاسخ‌گو باشد.

6ـ اين نوشته را به روح كودكاني هديه مي‌كنم كه به جز گريه‌هاي ضعيف، زباني ديگري نداشته اند تا فرياد برآورند كه: پدر و مادر! مارا به دست خود به خانه‌هاي مرگ نبريد.

به كودكاني‌كه چند صباحي چشمان خود را باز كردند اما نگاه شان هم‌چون شهاب ثاقبي در ظلمت كده‌ها فرو خوابيدند!

به كودكاني‌كه زندگي كوتاهي شان را با گريه آغاز كردند و با اشك‌هاي بي‌صدا پايان دادند!

به اطفال معصومي كه بدن‌هاي نازك شان در برابر آغازين خشونت‌هاي اين جهان سرد و سخت، مقامت نتوانستند!

به اطفالي‌كه ناله‌هاي نحيف شان در اطراف بسترشان انباشته شد تا بدان‌جا كه راه گلوهاي نازك را بستند!

آري! آنها بسياري از موضوعات را ديده اند اما نتوانسته اند معرفي كنند، زيرا كه زبان نداشته اند!

پيوست؛ ورقه محل ولادت و ورقه بدون آرم شفاخانه اتاتورك، درج است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *