گپ وگفتگو با فاطمه حسینی،عکاسِ هنری
حسن کریمی
فاطمه حسینی دختر افغانستانی، عکاس و نقاش است. او اکنون در ایران زندگی میکند. گاه گاهی، به خاطر «عکس» به کابل میآید. دانشجوی رشته عکاسی در دانشگاه تهران است.خانم حسینی چندین نمایشگاه عکسِ انفرادی در تهران و کابل برگزار کرده است.همچنان آثارش در نمایشگاه گروهی زیادی به نمایش در آمده است. فاطمه حسینی در سال 1370 خورشیدی در ایران متولد شده است. این گپ و گفتگو از راه دور با وی صورت گرفته است.
چگونه شد که عکاس شدید؟
خوب، اول نقاشی کار میکردم، سبک ریالسیم، از کارهای که میخواستم نقاشی کنم عکس میگرفتم. کم کم دیدم با عکاسی زودتر به چیزهای که میخواهم میرسم. بالاخره این طور شد که عکاس و علاقهمند عکس گرفتن شدم.
پس اول نقاش بودید؟ نقاشی را حرفهای دنبال میکردید یا ذوقی بود؟
بله، همینطوره، نقاش بودم. نه، حرفهای دنبال میکردم. اما وقتی رفتم سمت عکاسی، نقاشی را فراموش کردم.
چند سال است که عکاسی میکنید؟ گاهی دلت برای نقاشی تنگ نشده؟
چهار سال است که عکاسی میکنم. خیلی دلم تنگ شده، خیلی وقت است که دست به قلم نشدم، آخرین تابلوام « رومئو و ژولیت » بود که سه سال قبل کشیده بودم.
ایران متولد شدید؟ پدرت قصه مهاجرت تان را نکرده؟
سال 1370 خورشید در ایران متولد شدم. برایم مهاجرت فرقی نمیکند و اینکه در کدام کشور باشم یا نباشم. مهم برایم این است هدفی دارم به آن برسم و دوست دارم با هنرمندان اینجا ارتباط برقرار کنم. از پدرم پرسیدم به خاطر «پدرکلانم» ایران آمده بودیم.
هدفت چیست؟ میخواهید تا کجا عکاسی را ادامه بدهید؟ اولین نمایشگاهات اسمش چه بود؟ چند نمایشگاه عکس برگزار کردید؟
هدفم این است که عکاسی را تا دکترا پیش ببرم. چون دکترِعکاس نداریم. دوست دارم هنرِعکاسی افغانستان رشد کند و این طور یک دست باقی نماند. تا هنوز دو نمایشگاه انفرادی داشتم. نمایشگاه اولام، اسمش «افغانها با دید نو»(1391 خورشیدی) بود که سنت، رسم وعنعنات ما در آن صحنهسازی شده بود. دومی اسمش « امروز، کابل » (1392 خورشیدی) بود. اما در نمایشگاههای گروهی زیادی هم شرکت داشتم.
بار اول کابل آمدید، کابل را چگونه یافتید؟
اولین بار! شهر کابل را پراز پارادوکس و تناقص در یافتم. کابل شهر عجیب و پرازهیاهو است. اما میتوان این شهر را دوست داشت با تمام بدیهایش.
از کابل زیاد عکس گرفتید؟ دارالامان هم رفتید؟
خیلی زیاد عکس گرفتم.، بله دارالامان هم رفتم. زیاد دوست دارم آن قصر را ، باوجود که یک ویرانه است باز ابهت و زیبایی خودش را دارد.
در باره آرت فوتوگرافی کمی توضیح بده؟
آرت فتوگرافی که زیر مجموعهی «عکاسی استیج» یا عکاسی چیدمان هست. در این ژانر چیدمان صورت میگیرد وعکاس در واقع باید تمامی حرکاتِ سوژه و فضای حاکم را بچیند.
سوژههایت را چگونه انتخاب میکنید؟ منظور مدلینگ است؟
سوژههایم را با هدف بیشتر انتخاب میکنم و با توجه باcaption کار میکنم، اما بیشتر با خواهرم چون هم «فتوژنیک»(کسی که در عکس جذاب میآید) است و هم در دسترس.
دوره آموزشی عکاسی به کابل داشتید، شاگردهایت علاقه داشتند؟
بله، خیلی مشتاق بودند. کمی برای خودم سخت بود در یک فضای جدید قرار گرفته بودم.اما تجربههای زیاد و خوب کسب کردم.
وقتی در خیابانهای تهران و کابل عکس میگیرید، اذیت نمیشوید؟
در تهران آدم وقت عکس میگیرد اذیت میشود. اما در کابل آزاد تر بودم.
در باره کارهای آیندهات بگو، یک نمایشگاه به اسم «از تهران تا کابل» نمیزنید؟
فعلا روی مجموعه جدیدم کار میکنم. این کارم تمرکزش روی «زنان» است و از تهران تا کابل هم پیشنهاد خوب است.
کودک بودید میخواستید چه کاره شوید؟
میخواستم مهندس (انجینر) شوم؛ اما تا کاردانی (14 پاس) خواندم و بعد به خاطر عکاسی و هنر رها کردم.
وضعیت عکاسی در کابل چگونه است؟
عکاسی در کابل، همه در سمت مستند هستند. خیلیها در افغانستان عکاسی میکنند اما هنوز هیچ کس «هنر» را جدی نمیگیرد. همه برای «سرگرمی» این کار را انجام میدهند. اما بعضیها هستند که کار عکاسی را به طور هدفمند پیش میبرند.
باز کابل میآیید؟ برای عکس گرفتن و نمایشگاه؟
بله، یک ماه بعد برای ادامه «دوره آموزشی عکاسی» و نمایشگاه میآیم. بعداز اتمام این دوره آموزشی، شاگردها سفر میروند و نمایشگاههای خیابانی دارند.
حرف آخر؟
حرف آخرم این است که هنر و هنرمند باید جدی گرفته شود و هیچ وقت نباید گذاشت که محدودیتها ما را متوقف و از هدف مان دور سازد.