نیویورک تایمز – مارگرت کوکر
عرق از سر و روی رانندهیی که با موتر باربری سفیدرنگش در امتداد بزرگراه بارانزدهی بغداد به سمت محلهی شلوغ از بازارهای روـ باز شتاب میگرفت، جاری بود.
با هر تکان و پیچوخمی نبضش سریعتر میشد. یک هزار و یک صد پوند مواد منفجره مورد استفاده نظامی در بدنهی موترش جاسازی شده بود. دولت اسلامی قصد داشت آن را در یک حملهی بیباکانه بر خریدکنندگان شب سال نو در پایتخت عراق استفاده کند.
امکان داشت که یک راننده بیاحتیاط جادههای پر هرج و مرج عراق به او برخورد کنند و بمب به طور تصادفی منفجر شود یا برخورد در یکی از ایستهای بازرسی بغداد به تیراندازی منجر شود و با یک گلوله آتش جهنمی مشتعل شود.
اما دلیل ترس او چیز دیگری بود. رانندهی این موتر، یعنی تورن حارث السودانی، یک جاسوس بود.
در 16 ماه گذشته او با جا زدن خود به عنوان یک شبهنظامی جهادی در بدنهی دولت اسلامی به عنوان یک نفوذی کار کرده و اطلاعات مهم را به شعبهی مخفی سازمان اطلاعات ملی عراق انتقال داده است.
به گفتهی ابوالعلی بصری، رییس این سازمان، پشینهی حارث خیرهکننده است: او 30 حملهی برنامهریزی شده با موتر بمبگذاریشده و 13 حملهی بمبگذاران انتحاری را خنثا کرده است. تورن سودانی همچنین ارتباط مستقیم این سازمان با برخی از فرماندهان ارشد دولت اسلامی در موصل را برقرار کرده بود.
مقامات سازمان میگویند، حارث 36 ساله که قبلا در عرصهی تکنالوژییی کمپیوتر کار کرده، شاید بهترین جاسوس عراق و یکی از چند نفر در جهان است که به ردههای بالای دولت اسلامی نفوذ کردهاند.
اما اکنون در آخرین روز سال 2016، او در حالیکه در امتداد بزرگراه چهار خطهی شهر به سمت هدف تعیینشدهاش، بازار الجدیدهی بغداد میراند، سوءظن آزاردهندهیی به او میگفت که هویتاش فاش شده است.
هر روز که او با دولت اسلامی کار میکرد، روزی بود که جانش را به خطر میانداخت. امروز در دروغ کوچکی گیرآمده بود؛ دومین خطر در طول چند ماه.
اگر نیم تن مواد انفجاری C-4 را که با خود حمل میکند او را نکشد، دولت اسلامی هست که این کار را انجام میدهد.
او قبل از اینکه عازم این ماموریت ـ ماموریت ماقبلآخرش ـ شود، به پدرش یک پیام فرستاد.
نوشته بود: «برای من دعا کن!»
گوشدادن به دشمن
واحد اطلاعات ضدتروریسم عراق (Falcon Intelligence Cell یا واحد اطلاعاتی شاهین) شاید مهمترین سازمان اطلاعاتی عراق در خط مقدم جنگ علیه تروریسم باشد؛ واحدی که تقریبا هیچکس در مورد آن نشنیده.
این مطلب بر اساس مصاحبه با رییس این سازمان، اعضای واحد تورن سودانی، فرمانده این واحد، دوستان و اعضای خانوادهی سودانی و خلاصهیی از رونوشتها و ویدئوهای عملیاتی و پیامهای رد و بدل شده با تورن سودانی، تهیه شده است.
به غیر از بالاترین ردههای سازمانهای اطلاعاتی عراق و متحدانش، از اینکه فالکون شماری از جاسوسانش را در داخل صفوف دولت اسلامی کار گذاشته، اطلاعات اندکی وجود دارد. سال گذشته اطلاعات استخباراتی فالکون به بیرون راندن افراطگرایان دولت اسلامی از آخرین مرکز قدرت شهری این گروه کمک کرد و در حال حاضر برای شکار رهبران این گروه، همچون ابوبکر البغدادی، مساعدت میکند.
به تازگی عملیات مخفی ماموران امریکایی- عراقی، براساس اطلاعات دستگاه استخباراتی عراق به دستگیری پنج عضو ارشد دولت اسلامی که در ترکیه و سوریه پنهان شده بودند، منجر شد. مقامات عراقی میگویند که فالکونها صدها حمله را در بغداد خنثا کردهاند و به این دلیل پایتخت نسبت به 15 سال گذشته امنترین شده است.
مقامات نظامی امریکا این سازمان را به عنوان یکی از سرویسهای خوب جاسوسی غیرغربی به حساب میآورند.
دگروال سین رایان سخنگوی ائتلاف نظامی تحت رهبری امریکا در بغداد میگوید: «ثابت شده است که این یک واحد بسیار ارزشمند است.» او میگوید که فالکونها تهدید دولت اسلامی را از طریق نفوذ در ردههای بالای آن، کشتن رهبران و تروریستهای این گروه و نابودکردن تسلیحات آنها، کاهش دادهاند.
آقای بصری رییس اطلاعات عراق امتیاز این کار را به فعالیتهای مخفی این گروه نسبت میدهد.
او میگوید: «هواپیمای بدون سرنشین میتواند به شما بگوید چهکسی وارد ساختمان شده است اما نمیتواند بگوید درون اتاقی که این افراد جمع شدهاند، چه چیزی گفته میشود و چه جریان دارد. ما میتوانیم. زیرا افراد ما داخل آن اتاقها هستند.»
ترک دانشگاه
افراد اندکی در زندگی آقای سودانی معتقد بودند که او جسارت یا آرزوی جاسوسی را دارد.
پدر او، عابد السودانی که سخت اهل انضباط است، خواستار فرمانبرداری بیقید و شرط پسر بزرگش بود و او را بعد از مکتب به کار در چاپخانه کوچکش وا داشت.
استادانش در دانشگاه بغداد او را از آنجا اخراج کردند. حارث، مست آزادیهای زندگی دانشجویی، از تعقیب زنان و تحصیلاتش چشمپوشی و به فرصتی که سخت خواستنی بود پشت پا زد.
پدرش با او اتمام حجت کرد؛ بشین و سخت کار کن یا از خانه بیرون پرت میشوی.
منثر جوانترین برادر حارث میگوید: «برای او لحظهی سرنوشتسازی بود. او از اینکه نمیتوانست آنطور که میخواهد زندگی کند، واقعا ناامید شده بود.»
آقای سودانی به یک ازدواج سنتی تن داد و به مکتب بازگشت، انگلیسی و بعدا روسی خواند. صاحب یک شغل عادی شد و کنترل سیستمهای نظارتی زیرساختهای نفتی عراق را در دست گرفت.
در همان زمان، حملات تروریستی تقریبا همه روزه، داشت عراق را نابود میکرد. این حملات در نهایت به آقای سودانی یک فرصت و یک هدف بخشید.
در حالیکه دولت عراق و نیروهای اشغالگر امریکا برای متوقفکردن شورش در عراق پسا-صدام دست و پا میزدند، آقای بصری که در آن زمان رییس اطلاعاتی دفتر نخست وزیر بود، واحد ویژهیی را با یک ماموریت سخت و محدود ایجاد کرد: هدفقراردادن ردههای رهبری تروریستها.
او در سال 2016، شانزده مرد را از واحدهای نخبهی ارتش عراق و آکادمیهای پولیس استخدام کرد و واحد جدیدش را السقور یا فالکون (فارسی: شاهین) نامید.
او میگوید: «من طوری در جستوجوی آنها بودم، گویا مردی دنبال همسر میگردد. ما آماده بودیم که هر چالشی را قبول کنیم.»
مناف یکی دیگر از برادران سودانی قبلا در این واحد استخدام شده بود. مناف در حالی که حارث از کارش خسته شده بود و اغلب شبها را صرف بازیهای ویدئویی یا وقتگذرانی در قهوهخانهها میکرد، سرشار از شور و شوق بود به خانه آمد.
مناف از برادرش خواست تا برای کار در این واحد درخواست بدهد و گفت که مهارتهای او در کامپیوتر و زبان، وی را برای این کار جذاب کرده است. حارث درخواست داد و در سال 2013 به او شغل نظارت بر ترافیک وب و تماسهای تلفنی مظنونین تروریست پیشنهاد شد.
این تغییر او را متحول کرد.
منثر میگوید: «اولین بار بود که او در مورد زندگیاش شور و شوق داشت. او خوشحال بود. این را همهی ما میتوانستیم ببینیم.»
مامور مخفی
در تابستان سال 2014 شورشیان جدیدی در صحنه ظاهر شدند. یک گروه جهادی که خودش را دولت اسلامی مینامید، مناطق وسیعی از عراق و سوریه را تصرف و آن را به عنوان خلافت اسلامی اعلام کرد. ماموریت جدیدی در انتظار فالکونها بود: نفوذ به این گروه با ماموران مخفی.
آقای سودانی داوطلب شد. فرمانده او، جنرال سعد الفالح میگوید که عکس کودکان کشتهشده در حملات دولت اسلامی او را برانگیخت.
جنرال فالح میگوید: «او [سودانی] نباید اجازهی این کار را به آنها [داعشیها] میداد. او خودش یک پدر بود.»
آقای سودانی به رتبهی تورنی ترفیع کرد و برای اینکه به عنوان یک جهادی از آرمان دولت اسلامی عبور کند، شروع به آموزش کرد.
هنگامی که او جوان بود، خانوادهاش در رمادی، مقر اصلی مسلمانان سنی عراق زندگی میکردند. اقلیت سنی عراق تحت دیکتاتوری صدام حسین بر این کشور حکومت کرده بود. پس از اینکه امریکاییها صدام را در سال 2003 از قدرت کنار زدند، افراطگرایان از خشم سنیهای محروم از قدرت، برای خلق شورشی که بعدها به دولت اسلامی تبدیل شد، سوءاستفاده کردند.
توانایی تورن سودانی برای اقتباس لهجهی رمادی به اعتبار او در این گروه کمک میکرد.
اما او یک شیعه و با آیینها و نماز سنیها بیگانه بود. از اینرو او به مطالعهی دقیق قرآن پرداخت و آیاتی را که مورد علاقهی جهادیها بودند حفظ کرد و شعارهایی را که آنها برای دعا و قتل استفاده میکردند، آموخت.
حالا او به نام ابو سحیب، یک مرد بیکار از محلهی عمدتا سنینشین بغداد شناخته میشد. ماموریت او نفوذ به یک لانهی بدنام دولت اسلامی در الطارمیه، شهری در نزدیکی تقاطع دو بزرگراه بود. الطارمیه مرکز بمبگذاران انتحاری بود که عازم پایتخت بودند.
قبل از شروع ماموریتش، سودانی در شبی از شبهای سپتامبر بیدار ماند و در حالیکه برادرش با سخنانش به او قوت قلب میداد، چای نوشید و به جیرجیر جیرجیرکها در آن هوای گرم گوش داد.
مناف میگوید: «او اولین نفر از ما بود که برای چنین ماموریتی داوطلب شد. کاری که او میکرد واقعا خطرناک بود.»
صبح روز بعد، کاپیتان سودانی وارد مسجدی در الطارمیه شد که از سوی واحد عملیاتی دولت اسلامی برای جلسه استفاده میشد. او تمام طول روز را، طولانیتر از آنچه که او و ماموران مافوقش برنامهریزی کرده بودند، در آنجا سپری کرد.
مناف که بخشی از تیم نظارتی دولت اسلامی برای نظارت بر برادرش بود، مطمئن شد که کار در جایی به شدت میلنگد.
حوالی غروب، او شبح جستوخیزکنان برادرش را شناخت که در حال آمدن به نقطهی امن از پیش تعیینشدهی خارج از کنترل دولت اسلامی بود.
تورن سودانی برای برادرش از یک موفقیت خبر داد. اینکه واحد عملیاتی دولت اسلامی از ابو سحیب استقبال کردهاند. او به الطارمیه باز میگشت تا با جنگجویان دولت اسلامی زندگی کند.