تو زن هستی، ما دلیل داریم!

منبع: ویژه‌نامه توانایی و تنهایی “ویژه زنان”_ ضمیمه روزنامه اطلاعات روز

 ما، در برابرِ تو، برای بسیاری از نامردمی‌ها و بی رسمی‌های خود دلایل محکمی داریم. دلایل ما اکثرا خیلی موجه اند. منطق ما چندان قوی است که تو جز آن که در برابرش سکوت کنی چاره‌ی دیگری نداری. ما کار جالبی کرده‌ایم: وضعیتی بر ساخته‌ایم که در آن هر چه تو بگویی به صورت طبیعی غلط باشد و هر چه ما بگوییم آشکارا درست. آن وقت نتیجه این می‌شود که کسی که همه یا اکثر حرف‌های‌اش غلط باشند احتمالا عقل درستی ندارد. از آن سو، هر کس که همه یا اکثر حرف‌های‌اش صحیح باشند قطعا عقل زیادی دارد. چند مثال بدهم:

 ما تصمیم گرفته‌ایم که هر جا ترا تنها یافتیم آزارت بدهیم، تهدیدت کنیم و اگر هوس مان مهار نمی‌شد با تن و روان‌ات بازی کنیم. وضع را طوری ساختهایم که در آن این کارها را بتوانیم. حال، تو می‌گویی این که می‌گویند زن نباید تنها به سفر برود حرف غلطی است. ما می‌گوییم این سخن نه فقط غلط نیست، بل از عمقِ خردمندی می‌آید. تو می‌گویی و ما می‌گوییم و به نتیجه‌یی نمی‌رسیم. آخر تو لج بازی می‌کنی و تنها به سفر می‌روی. مدتی بعد از سفر بر می‌گردی. دل‌ات شکسته و روان‌ات خسته است. سرمای ترس هنوز در نگاه‌ات هست. خبری شده؟ می‌گویی که آزارت داده ‌اند. اذیت‌ات کرده ‌اند. تعقیب‌ات کرده‌ اند. مسخره‌ات کرده ‌اند. در حق‌ات اهانت روا داشته اند. و ما تعجب نمی‌کنیم. نگفته بودیم؟ چه قدر تکرار کردیم که ما وضعیت را می‌شناسیم و تو باور نکردی. همیشه در برابر ما می‌ایستی، اما آخر کار معلوم می‌شود که آنچه ما می‌گفتیم درست بود.

ما نمی‌گذاریم زنی مدیر شود. اجازه نمی‌دهیم هیچ زنی بر مردها نظارت کند. مجال نمی‌دهیم زنان در مقام گرداننده‌ی امور بنشینند و در روند آزمون و خطا پخته شوند. نمی‌گذاریم زنان مدیریت را در تجربه بیاموزند. آن‌گاه می‌گوییم: ببین، تو نمی‌توانی مدیریت کنی. تو زنی و اساسا زنان چون هم هوش کم‌تری دارند و هم خیلی بنده‌ی احساسات خود اند، نمی‌توانند مدیر شوند. مدیریت قابلیت می‌خواهد و کنترول داشتن بر احساسات و هیجانات خود یکی از توانایی‌هایی است که مدیران باید از آن برخوردار باشند. تو می‌گویی که نه این طور نیست. اصرار داری که زنان هم می‌توانند مدیریت کنند و در صورت لزوم بر احساسات و هیجانات خود مهار بزنند. ما می‌گوییم و تو می‌گویی و به نتیجه‌یی نمی‌رسیم. چند تن از زنان مدیر می‌شوند. آن‌گاه یکی پس از دیگری شکست می‌خورد. آن‌گاه فریاد شان بر آسمان می‌رود که کسی از ما حساب نمی‌برد. ما که گفته بودیم زنان نمی‌توانند مدیر شوند.

ما به کارهای خانه دست نمی‌زنیم. غذا نمی‌پزیم، لباس نمی‌شوییم، طفل را تر و خشک نمی‌کنیم و در پاک کردن خانه سهمی نمی‌گیریم. تو می‌گویی که مردها هم باید بخشی از مسئولیت‌ها را بر عهده بگیرند. ما می‌گوییم که خانم، نمی‌شود. تو می‌گویی می‌شود. ما می‌گوییم و تو می‌گویی و به نتیجه‌یی نمی‌رسیم. آخر ما ناگزیر می‌شویم غذا بپزیم. چه شده؟ نمک‌اش زیاد شده؟ سوخته؟ خام مانده؟ خوب تو اصرار داشتی که آشپزی کن. ما که از اول استدلال می‌کردیم که برای این کارها ساخته نشده‌ایم.

ما با تو قهر می‌کنیم. با تو حرف نمی‌زنیم. در بسترت نمی‌خوابیم. غذایی را که پخته‌ای نمی‌خوریم. از خانه فرار می‌کنیم و می‌رویم پیش رفقای مان. تو دلتنگ می‌شوی. تو نمی‌توانی فرار کنی و پیش رفقای‌ات بروی. تو که حرف نزنی چه کار میکنی؟ با ما حرف نزنی که از غصه بمیری؟ می‌آیی و معذرت می‌خواهی. اعتراف می‌کنی که زنی و نمی‌دانی چه‌گونه حرف بزنی. قبول داری که همیشه با حماقت‌هایت ما را ناراحت می‌کنی.  خوب، ما که از اول می‌گفتیم  که زن‌ها کم عقل اند و سرِ هیچ و پوچ آدم را عصبانی می‌کنند و بعد به حماقت و جهالت خود پی برده و پشیمان می‌شوند.

می‌بینی که همواره آنچه اثبات می‌شود این است که هر چه تو بگویی غلط است. هر چه ما می‌گوییم همیشه صحیح است. ما هوشیاریم. کاری کرده‌ایم و ساختاری ساخته‌ایم که در آن هر چه تو بگویی به گند تبدیل شود و هر چه ما بگوییم به قند تبدیل شود. حالا تو بگو که اگر در جامعه به قند ارزش بیش‌تر می‌دهند ، گناه ما چیست؟

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *