گفتوگوی اطلاعات روز با محمدعمر داوودزی
در تازهترین نشست کابینه (19 میزان) برای اولین بار میبینید که کرسی جنرال دوستم گذاشته شده است اما خالی است. با این حال مدتها است که جلسهی شورای امنیت ملی افغانستان برگزار نشده است. سه سال از عمر حکومت وحدت ملی میگذرد، این حکومت از سوی مردم به انحصارگرایی متهم است. شما این سه سال را از منظر انحصارگرایی و قومگرایی یا تنشی که در بلخ ایجاد شده است، چهگونه میبینید؟
من یک تصویر واضحتر از سه سال حکومت وحدت ملی به شما ارائه میکنم که تلاش کردهام عدالت را در آن مدنظر گرفته باشم. ما در ختم سال اول به یاد داریم که رییسجمهور داکتر اشرف غنی در صحبتهای خود گفت «مه امسال مشروط مانده ام». سال آینده باز نشنیدیم که در کار خود مشروط مانده بود یا کامیاب شده بود. سال سوم هم نشنیدیم که کامیاب شد یا مشروط ماند.
توقع ما از رییسجمهور این است که یک بار خود را در برابر مردم قرار دهد و خود را ارزیابی کند که آیا در این سه سال موفق بوده یا باز هم مشروط مانده. ناکام نمانده در این شکی نیست؛ یا کامیاب بوده یا مشروط مانده. من از این حکومت ارزیابی خود را دارم. ارزیابی من این است که حکومت وحدت ملی در بخشهای مختلف، دستآوردها و ناکامیهایی داشته است. در عرصهی روابط بینالملل خوب بازی کرده است. کنفرانسهای وارسا، بروکسیل، و دیگر کنفرانسهای بزرگ جهانی از مصادیق موفقیت حکومت وحدت ملی در عرصهی رابطهی بینالملل و سیاست خارجی است، که نتیجه آن اخذ کمک های اقتصادی بوده و از این نظر داکتر غنی نمره کامیابی دارد. اما در برخی عرصه ها ناکام است. برای مثال، در عرصه صلح ناکام بوده، هیچ نوع پیشرفت قابل ملاحظه یی نداشته است. ارزیابی من این است که آقای حکمتیار خودش تصمیم گرفت که دیگر جنگ بس است و آمد کابل. دستاورد دو قشر است: یکی از خود آقای حکمتیار و دیگر از مخالفین آقای حکمتیار که سابق با هم درگیر بودند، آنها نیز با پیوستن آقای حکمیتار به پروسهی صلح مخالفت نکردند و خیر مقدم گفتند. آقای حکمتیار در لیست سیاه سازمان ملل جای داشت، اگر آنها مخالفت می کردند هم سخت بود که اقای حکمتیار بتواند به کابل بیاید.
حکومت وحدت ملی وظیفهی خود را انجام داد و میکانیزمهای این مصالحه را ترتیب کرد و به سرانجام رساند. حالا که طالبان تصمیم گرفته با حکومت مصالحه و مذاکره کند، حکومت هیچ دست آوردی ندارد. در عرصه صلح با طالب اگر مذاکرات بینالافغانی بوده، حکومت ناکام بوده است و اگر هم مذاکره با کشور همسایه بوده، در آن هم نمره ناکامی دارد، در آن نیز هیچ گونه پیشرفتی نبوده است. در روزی که من از وزارت داخله بیرون شدم هم به آقای ریییس جمهور گفتم که راهی که از طریق کشور همسایه [اشارهی تلویحی به پاکستان] می روی هم تو را به موفقیت نمیرساند، راه بینالافغانی را پیش ببر و دولت خود را تقویت کن. در عرصهی صلح و روابط با کشورهای منطقه، حکومت دستآوردی نداشته است. در عرصهی صلح که هیچ دستاوردی نداشته است. و در روابط با منطقه عقبگردهای دارد، به طور مثال تا سه چهار سال قبل ما می گفتیم حامی طالب یعنی پاکستان، امروز حامی طالب چهار پنج کشور دیگر نام برده می شود. این یعنی که وضعیت بحرانیتر شد، طالب در موقعیت بهتر قرار گرفت. آنان میگویند که پاکستان را به انزوا کشاندهاند؛ ولی برعکس پاکستان نه تنها که به انزوا نرفته، بلکه طالب را نیز از انزوا بیرون برده و با دیگر کشورهای منطقه وصل کرده است. در عرصهی صلح و روابط با کشورهای منطقه [از دید من] یا ناکام است ویا هم مشروط.
در عرصهی استحکام وحدت ملی. با وجود این که نام حکومت شان وحدت ملی است، اما [تأمین وحدت ملی] در اولویت کار شان قرار ندارد. بعضاً نیاز است که حکومت از مصالحه و مصلحت کار بگیرد تا وحدت ملی تأمین شود. قبلا نیز گفته ام که در دور دوم انتخابات رییسجمهور با تکت چهار نفره کاندید بود، با معاونیت اول جنرال دوستم، معاونت دوم سرور دانش، و نماینده خاص در امور حکومتداری خوب(احمد ضیا مسعود). جنرال دوستم رهبر یک قوم افغانستان، یک قوم بسیار معزز، در آن وقت خوب آدم بود، حالا چرا خوب نیست؟ حالا هم همان جنرال دوستم است. حالا همان تکت به 50 درصد رسیده است. خودش مانده و آقای دانش. حالا اینکه به استاد دانش چقدر صلاحیت داده، ممکن گفتناش برای مخاطب خیلی مفید نباشد، اما دو عضو دیگر تکت حضور ندارد. به دورهی ریاستجمهور آقای کرزی نگاه کنید. مارشال فهیم که فوت کرد، چند ماهی از حکومتش مانده بود، [کرزی] میتوانست بیآنکه معاونی برگزیند دورهی ریاست جمهوریاش را با پایان برساند، اما گفت نه، یک سنت و سابقهی بد به جا میماند و در نهایت یونس قانونی را آورد به عنوان معاون اول برگزید. اگر جنرال دوستم را نمیخواهی [خطاب به رییسجمهور غنی] که به عنوان معاون اول کار کند، خب قوم را چرا محروم میکنی؟ این کرسی حق یک قوم است. آن کتلهی رأی را چرا محروم می کنی؟ جنرال دوستم که تنها جنرال دوستم نبود، بلکه او یک کتلهی رأی بود. اگر جنرال دوستم را نمیگذاری کار کند، یکی دیگر را از حلقهی همان [بانک] رأی برگزین و تکتت را پوره کن! در عین حال با احمدضیا مسعود هم چنین برخورد شد. قبلاً اختلافها میان داکتر عبدلله و حالا اختلافها با استاد عطا همه بیانگر این است که وحدت ملی در اولویت کاری رییسجمهور جای ندارد. اولویت کاریاش چیزهای دیگری است. در حالی که اکنون شرایط اقتضا می کند وحدت ملی تامین شود. سلامت و استحکام دولت به تامین وحدت ملی بستگی دارد. اگر جمعبندی کنیم نتیجه این میشود که حکومت وحدت ملی در مواردی مشروط است، در مواردی ناکام مانده و در مواردی هم موفق بوده است. اما به نظر من، به صورت کلی که نگاه کنیم این حکومت مشروط است. باید خودش به مردم پاسخ بدهد.
در روابط خارجی موفق بوده است، در رابطه به صلح از دید شما، روابط حکومت با کشورهای منطقهیی عقبگرد کرده است. اگر بسیار مشخص بگویید سه سال عمر حکومت وحدت ملی، در عرصهی سیاست خارجی، روابط منطقهیی، حکومت داری و رابطهاش با گروههای سیاسی در داخل افغانستان چگونه بوده است؟ حکومت چه کارهای باید می کرد که نکرده و چه کارهای را عامدانه انجام داد که سبب متشنج شدن اوضاع شد؟
در عرصهی بینالمللی و به خصوص در رابطه با کشورهای عضور ناتو و امریکا موفق بوده چون با همان فرهنگ آشنا بوده است. در روابط منطقه من نگفته ام که موفق بوده است. موفقیت های هم ممکن است داشته باشد، اما عقبگردهایش بیشتر بوده است.
حکومت در عرصهی حکومتداری خوب نبوده است. حالا اینکه چرا خوب نبوده دلایلی وجود دارد. حکومت پنچاه-پنجاه تقسیم شد، دلیل موجه و منطقی است. طبیعتاً نه آروزی اشرف غنی بود و نه هم آرزوی داکتر عبدالله، که چنین حکومتی به میان بیاید. این حکومت تحمیل شد به هر دو. حالا در ابتدا در دو سال اول که مشکلاتی زیادی در عرصهی حکومتداری خوب داشتند یک توجیهاش همین بود. اما در سال سوم اختلافها کم شد و داکتر عبدالله کنار آمد، مادونیت خود را هم پذیرفت. اگر یاد تان باشد، آنها در هر مجلس در مقابل هم مینشستند. در این اواخر هم میبینیم در مجالس، در دیدار و گفتوگوهای خارجی رییسجمهور بالا مینشیند و داکتر عبدالله در چوکی دوم می نشیند. یعنی این که کنار آمدهاند و مشکلات کم شده است. در قسمت استعفای استاد عطا محمد نور نیز داکتر عبدالله گفته بود که از او مشوره گرفته شده و او موافقت کرده است. یعنی اینها در طی یک سال گذشته کنار آمدهاند. اما بهبود وضعیت را در دو سال گذشته شاهد نبودیم. در سال سوم پس از آن که این دو با هم کنار آمدند، ما شاهد این هستیم که در عرصهی حکومتداری، تطبیق پروژهها خوب بوده. در قسمت مبارزه با فساد اداری نیز دیده میشود که اراده وجود دارد. اما در منطقهی که ما و شما هستیم و فرهنگی که در این منطقه وجود دارد مبارزه با فساد اداری خیلی ساده نیست. معالوصف می بینیم که اراده وجود دارد. اگر غیر سیاسی قضاوت کنیم، من مشکلات شان را درک می کنم و ارادهی شان را زیر پرسش نمیآورم. در قسمت مبارزه با فساد و تطبیق پروژهها با وجود این که وضعیت امنیتی خوب نبوده است، اراده وجود داشته. اما در قسمت جمعاوری قشر سیاسی باز عقبگرد دارد. دلیلش این هم شاید نابلدی و ناآشانایی با وضعیت کشور است. ممکن داکتر غنی از وضعیت درک خوب نداشته باشد. حالا یکی را جنگسالار، یکی را این و یک را آن میگوید و به انزوا میکشاند. این ها را باید عزت بدهد، آنها را باید جمع کند، آنها را باید سهم بدهند؛ بیرون راندن و به انزوا بردن بهخیر نیست. وقتی که میگویم عقبگردی، در این خصوص شاهد چند مجلس رییسجمهور با اقشار سیاسی از طریق مطبوعات بودم. خودم سهم نداشتم. در این اواخر در چند نشست که از طریق رسانهها دیدم، اقشار عمدهی سیاسی کشور را غیر حاضر دیدم، در گرد میز دیده نمی شدند این نشانهی خوبی نیست. اگر با هم متحد باشیم، یا در موارد ملی شکلی باشد که با هم بنشینیم و صحبت کنیم، به مراتب بهتر است. به نظر میرسد، در مجالس سیاسی یا شما[اشرف غنی] دعوت نمی کنید و یا هم اگر دعوت می کنید، آنها [اقشار سیاسی] حاضر به اشتراک نمیشوند. هردو حالت عین چیز است، نتیجه اش غیرحاضری است. نمایندگان سیاسی افراد نیستند، بلکه آنها از یک قشر و یک حلقه نمایندگی میکنند. در قسمت جمعآوری قشر سیاسی حکومت عقبگرد جدی داشته و خصوصاً در یک سال گذشته این روند تشدید شده و اینها اثرات مخرب خود را دارد. به انزاو کشاندن یک قشر باز در حکومت اثر منفی میگذارد.
گفتید که در بحث تحکیم وحدت ملی در افغانستان حکومت وحدت ملی «مشروط» مانده است. با وجود این که شما گفتید که عواقب خوب ندارد و به خیر افغانستان نیست. اگر ریاست جمهوری به همین منوال پیش برود و روابط مردم و جریانهای سیاسی با ارگ قطع شود، پیامدش برای مردم و حکومت افغانستان چیست؟ آیا میتواند یک عامل بسیار مهم در بیثباتی افغانستان باشد؟
مهمترین وظیفه یک دولت اخذ تصامیم ملی بزرگ است. یکی از وظایف مهم رییس دولت همین است. رییس دولتی که یک قاعدهی سیاسی وسیع داشته باشد، میتواند اجماع سیاسی روی تصامیم کلان تشکیل بدهد. وقتی که قشر سیاسی [حامیاش] ضعیف میشود، که شواهدش را هم می بینیم؛ به طور نمونه بعضی ها در مجلسهایش غیر حاضر است. و معنایش این است که قشر سیاسی حامی شان روز به روز ضعیف میشود که در این صورت رییس دولت نمیتواند روی تصامیم مهم اجماع سیاسی تشکیل بدهد. به طور مثال روی تقرر اعضای کمسیون انتخابات که یک تصمیم ملی است یا هم مثلاً مشکل که با استاد عطا دارد، حل و رفع این مسایل یک تصمیم ملی می خواهد که همه در آن دخیل باشند. خوب البته که یکی عضو ائتلاف حکومت است و دیگری هم رییس اجرائیه. با این حال، وقتی که رییسجمهور قاعدهی سیاسی اش کوچک شده باشد باز نمی توانید به تصامیم مهم دسترسی پیدا کند. این ضعف بزرگ غنی است.
شما اتفاقا اصطلاحی را استفاده کرده اید که عطا محمد نور با اتکا به آن میگوید من والی نیستم بلکه من یکی از شرکای دولت هستم. قانون اساسی حق عزل و نصب والی ها را به حکومت می دهد. حالا عطا محمد نور میگوید که او شریک حکومت است و همینطور حکومت می گوید برکناری نور حق قانونی اش است، در چنین شرایطی اگر تنش جدی پیش بیاید، فکر میکنید این تنش آیا سبب بی ثباتی در مقیاس بزرگتر افغانستان و به مقیاس کوچکتر شمال افغانستان میشود؟
بگذارید یک وضاحت بدهم: در این کشور در آغاز پروسه وقتی که کرزی رییس دولت موقت و انتقالی بود، چهار پنج والی مقتدر در کشور وجود داشتند. مثل استاد عطا یا حاجی دین محمد در جلال آباد، گلاآغا شیرزی در قندهار و اسماعیل خان در هرات. همهی آنها به اساس یک تفاهم سیاسی آورده شدند به یک وظیفه دیگر؛ یک امتیاز دیگر برای شان داده شد. این کار در مذاکره با جمعی که آنان به آن تعلق داشتند پیش برده شد. یکی از کوتاهی های آن دور این بود که استاد عطا محمد نور این مدت به حیث والی بلخ باقی ماند که باید نمیماند؛ باید ایشان هم همان وقت تبدیل میشد. استاد عطا از همان وقت یک سلسله باقی مانده دارد. بناءً سوای از بحث قانون اساسی، میطلبد که در یک چاچوب سیاسی این مسئله حل شود. من امیدوارم هستم که هرچه زودتر به این تفاهم سیاسی برسند و این جنجال ختم شود. من طرفدار ماندن استاد عطا به عنوان والی بلخ نیستم. رییسجمهور طبق قانون هر پنج سال تبدیل میشود، خب والی چرا مادامالعمر در یک جا بماند؟ ولی مشکلی که ایجاد شده باید از راه تفاهم سیاسی حل کنند.
آیا شما نشانهی تفاهم را در این کشمکش میبیند؟
بلی. نگران نیستم. نگرانی جدی ندارم.
اگر فرض کنیم که گفتوگوی حکومت و یک جریان سیاسی یا والی اش به بنبست برسد و این در واقع نشانهی تهدید به آینده افغانستان باشد، انتظار این وجود دارد که جریانهای سیاسی دیگر مثل شورای حراست در این موقع فعال شوند و واکنش نشان بدهند. اما چنین موردی دیده نمیشود. آیا این بحث نزد شما مطرح است، آیا برای شما حساسیت دارد؟ انتظار اینکه شما [جریانهای سیاسی بیرون از حکومت] در این مسأله پادرمیانی کنید، مقدور است؟
اگر یاد تان باشد یک و نیم سال قبل داکتر عبدالله دقیقاً در جایی قرار دادشت که اکنون عطا محمد نور موقعیت دارد. داکتر عبدالله در ریاست اجرائیه یک بیانیه داد و در آن خیلی شکوه و شکایت کرد. آن موقع دقیقا زمانی بود که شورای حراست احساس کرد که بحران از خط سرخ دارد میگذرد. شورای حراست یک هیئت شش نفری تشکیل داد که من در رأس هیات قرار داشتم. رفتیم و میانجیگری کردیم. دو بار با داکتر عبدالله دیدیم، یک بار با رییسجمهور دیدیدم و یکی- دو بار هم با آقای اتمر نمایندهی رییسجمهور دیدیدم. بعد هردو طرف گفتند که ما دوباره یکجا شدهایم، گفتند شما منتظر باشید. باز آنها بین خود نشستهایی داشتند که مسئله حل شد. بعد از ما تشکر کردند که «خیر ببینین شما کار خود را کرده اید.» بعد گفتند که ما اکنون پیش رفته می توانیم. ما هم از آنها ابراز امتنان کردیم.
اما مشکل فعلی به آن سرحد نرسیده است. اگر ما بفهمیم که از خطر سرخ عبور میکنند و منافع والای کشور را به مخاطره میاندازند، طبیعی است که ما همان رول خود را بازی میکنیم. چهگونگی این میانجیگری مربوط به تصمیم شورای رهبری شورای حراست میشود. انشالله که به خط سرخ نمیرسد.
روابط منطقهیی افغانستان در مقایسه به پنج سال پیش تفاوت اندکی داشته است. روابط سیاسی افغانستان با پاکستان یا هند همان تغییر چندانی نکرده است. حکومت وحدت ملی در رابطه با چین پیشرفت های داشته. روابط با ایران عقبگرد داشته. اما موردی را که حکومت وحدت ملی از آن به عنوان دستاویزش در روابط خارجی یاد میکند، رابطه با آسیای میانه است. حکومت وحدت ملی فکر میکند که با کشورهای آسیای میانه یک رابطه مستحکم و قابل اعتماد شکل گرفته است. و در پیامد این یک رابطهی اقتصادی عظیم شکل گرفته است. به نظر شما اصطلاح عقبگرد یک نوع بی انصافی در عرصه دستآوردهای حکومت وحدت ملی نیست؟
در منطقه در بعضی عرصه ها به توازن روابط ضرورت داریم، و این توازن در حکومت وحدت ملی درهم و برهم شد. در آغاز حکومت روابط با پاکستان خیلی نزدیک شد، انتظار آنها این بود که پاکستان صلح را در یک غوری برنج بدهد که نشد. بعدش 180 درجه به قطب دیگر خیز زدند و با هندوستان خیلی نزدیک شدند، در حدی که چک 500 ملیون دالری پاکستان را در خاک هند به اسلامآباد مسترد کردند. باید آن را در کابل پس میدادند یا در اسلام آباد برای شان تسلیم میدادند نه در خاک هند؛ این عدم توازن در روابط نشان می دهد. این مسئله یکی را بر علیه دیگر تحریک کردن است. قیمتش را ما میپردازیم. ما در بین هند و پاکستان به یک توازن محطاطانه نیاز داریم، با در نظر داشت این که پاکستان همسایهی ما است و هند نیست، و هند به ما ضرر رسانده نمیتواند و پاکستان میتواند. این دو حقیقت را در نظر گرفته نشد. پیامدش هم این بود که پاکستان رابطهی طالب را با روسیه برقرار کرد، به این دلیل که از این جناح خود را متضرر دید. برگردیم به غرب کشور. توازنی که ما بین ایران و کشورهای عربی نیاز داریم، نیز برهم خورد. اول ما نفهمیدیم که راهکار حکومت در بین کشورهای عربی و ایران چیست. گاهی در یک قطب خیز میزند و گاهی به دیگر قطب. نتیجهاش باز عدم توانمندی مؤثر بر علیه داعش میشود. ما دو سال قبل به نام داعش چیزی نداشتیم. حکومت وحدت ملی ادعا میکرد که داعش نیست. ولی هست، انکار ناپذیر است. طبیعی است که گروههای شبهنظامی ضد داعش نیز به وجود میآید. این شرایط را که مدیریت کرده نتوانستیم باز جنگ نیابتی داعش و ضد داعش آغاز میشود،که این ما را به یک فصل نامطلوب دیگر میبرد.
در قسمت کشورهای آسیای میانه: حکومت وحدت ملی روابط خود را با ترکمنستان خوب حفظ کرده است، شکی نیست. روابط حکوت با ازبکستان بسیار خوب شد. ولی کریدت را ازبکستان میگیرد. در آنجا رییسجمهور قبلی که نمیخواست روابط نزدیک با افغانستانی که نزدیک با امریکاست داشته باشد، با روی کار آمدن حکومت جدید پالیسی شان تغییر کرد و روابط با افغانستان را آغاز کردند. تغییر از آنجا بوده، از اینجا نبوده است. با تاجکستان یک چیزی عقبگرد داریم. روابط ما طوری که سه سال قبل بود حالا نیست. نشانهی روشناش هم این است که تا سه سال قبل رییسجمهور تاجکستان حد اقل سال دو بار به افغانستان میآمد. اما در زمان آقای اشرف غنی من فراموش کرده ام که آخرین بار چه وقت رییسجمهور تاجکستان به افغانستان آمده بود. با ترکیه عین شکل. رییسجمهور یا صدراعظم ترکیه سال یک بار به افغانستان میامدند. ولی حالا دیگر نمیایند. روابط دوجانبه بسیار کم شده است. همچنان با روسیه، ما نمیفهمیم که راهکار واضیح حکومت کابل با روسیه چیست؟ نمیدانیم دوست است یا دشمن؟ یک بار میگوییم روسیه طالب را حمایت میکند، بار دیگر میگوییم که از روسیه کلاشینکوف میخواهیم، اسلحه میخواهیم. حالا ما گیج میشویم که کدامش راه درست است. نتیجتاً میتوانیم بگوییم، توازنی که در روابط منطقه نیاز بود، حکومت وحدت ملی حفظ کرده نتوانست و ابهاماتی بر سر بعضی از روابط ما سایه انداخته که باید نباشد. مثلا با روسیه با تاجیکستان با ایران و ترکیه ابهاماتی است که فهم سطح روابط دوجانبه را سخت میکند.
شما گفتید که دو سال قبل پدیدهیی بنام داعش در افغانستان وجود نداشت، ولی حالا وجود دارد و احتمال این که حضور داعش سبب شود که یک جبههی دیگر در مقابل داعش ساخته شود. معنای حرف شما این است که اگر ما یک راهکار جدی را علیه این وضعیت نسنجیم ممکن است که افغانستان بار دیگر میدان بازی های منطقهیی شود. مشخصا پرسش این است که دیدگاه شما در مورد داعش چسیت، آیا داعش به همان شکل و شمایلی که در عراق و سوریه وجود دارد، است؟ پرسش دوم این که حکومت افغانستان برای مهار و جلوگیری از این که اافغانستان به عرصهی تقابل کشورهای منطقه سقوط کند چه کار کرده میتواند؟
داعش نیاز به مطالعهی بیشتر دارد. این که حقیقت و ریشه داعش را پیدا کنیم نیاز است که بیشتر مطالعه کنیم. خیلی نمیدانم. یک تصویر مخدوش از وجود داعش دارم. داعش دو قسمت دارد: یک قسمت داعش طالبان سابق است که در افغانستان است. به همان شکل که طالبان سابق با مراجعی رابطه داشتند، داعش نیز به همان مراجع ارتباط دارد. یک قسمت دیگر داعش عبارت از داعشی است که با داعش سوریه و عراق همخوانی و همسویی دارد. حضور داعشیهای آسیای میانهیی در این بخش پررنگ است. رنگ آ تی آی هم دیده میشود که در چین وجود دارد و علیه دولت چین میجنگند. تشویش ما این است که یک مدتی می گفت که داعش در افغانستان وجود ندارد. ولی بود. ملت میدید و حکومت نمیدید. حالا که وجود داعش در افغانستان قطعی شده نگرانی ما این است که قضیه شهر موصل در افغانستان تکرار نشود. وقتی داعش یک شهر را میگیرد باز پس که میگیری به شهر موصل تبدیل میشود. بمباری میشود. دربدری میشود. خونریزی میشود. چرا از اول جلوگیری نمیکنی؟ به نظر من راهکارش یک اجماع منطقهیی است. این اجماع با رفت و آمد با گفتوگو و با در نظر داشت توازن های منطقهیی به دست آمده میتواند.
هنوز داعش در افغانستان به یک معضل بزرگ تبدیل نشده است. هرچند روسیه میگوید که 10 هزار جنگجوی داعش در افغانستان وجود دارد. حکومت افغانتسان میگوید یک هزار است.در حقیقت شاید بین رقم واقعی داعش این دو باشد. اگر 4 الی 5 هزار باشند هم خیلی مشکل بزرگ نیست، راه چاره هست. از قوت های مردمی میشود علیه داعش استفاده کرد. مثلا زمانی که پولیس محلی علیه طالب تشکیل شد، موثر بود. اگر از قوتهای مردمی کار گرفته شود، داعش هرقدر که باشد، به دلیل عدم برخورداری از یک قاعدهی اجتماعی، میتوانیم مردم را علیه داعش تشویق و ترغیب کنیم؛ کاری که در برابر طالب مشکل بود، چرا که طالب در بین مردم نفوذ داشت و از همان منطقه بودند. اگر سهلانگاری کنیم و مسئله را جدی نگیریم، باز ابتکار را کسی دیگری در دست بگیرد، جبهه مقابل داعش تشکیل میشود و کنترل از دست دولت خارج میشود و یک شهر به موصل مبدل میشود.
یک نگاه دیگر هم وجود دارد که داعش در افغانستان پرورده میشود. این اتهام اتهام سنگینی است. حتی بسیاری از مقامهای دولتی از پارلمان افغانستان مقامهای حکومتی را به این کار متهم میکند. شما چه فکر میکنید، این جبهه توسط کدام جناحها و کشورها تشکیل خواهد شد؟ داعش اگر در افغانستان قدرتمند شود، در منطقه کدام کشورها را تهدید میکند؟
من موافق نیستم که داعش در افغانستان پرورده میشود، چه از سوی حکومت یا از سوی دوستان بینالمللی ما. من یک وقتی وزیر داخله بودم، هیچگونه شواهدی در این مورد ندیدم. من هیچ گونه معلوماتی ندارم که داعش توسط کدام ارگان و شخص دولتی و دوستان بینالمللی ما پرورده میشود. این که جبههی داعش از سوی کی ساخته خواهد شد، مشخص است. دو کشور ایران و روسیه فکر میکنند از این ناحیه آسیب میبینند و نگرانی شان را مطرح میکنند. حالا فقط حرفهای وجود دارد؛ اما وقتی به آن عمل کند، این نگرانی مطرح میشود که افغانستان وارد یک جنگ نیابتی مغلق شود. باید حکومت یک کمی بیدار شود و در این مورد توجه جدی کند. هنوز مشکل قابل حل است. در این گیر و دار های تبدیل والی و غیره باید وقت حکومت زیاد صرف نشود. حکومت باید در مورد تهدید داعش اجماع سیاسی، منطقهیی و جهانی ایجاد کند. ظرف دو هفته میبینیم که داعش خودنمایی میکند و کم کم در پی ریشه دوانی در افغانستان است. بنا من این موضوع را جدی میدانم.
اگر از تشکیل شورای عالی صلح تا حالا را ببینیم به صورت کلی دولت افغانستان در تامین صلح ناکام بوده است. چرا اول ما ناکام شده ایم و به ویژه این که حکومت وحدت ملی استراتژی صلح که ما می خواستیم به روند افغانی باشد، حالا تابع این روایت شده که اول ما باید با پاکستان صلح کنیم. شما گذشتهی شورای عالی صلح و بنبستی که در آن قرار داریم را چگونه ارزیابی میکنید؟
شورای عالی صلح در نتیجهی فیصلهی لویجرگهی 2010 تشکیل شد. مردم افغانستان به رییسجمهور وقت صلاحیت دادند که می توانند با طلبان مذاکره کنند و می تواند یک میکانیزمی ایجاد کند، شبیه شورای عالی صلح. شورای عالی صلح ایجاد شد و استاد ربانی شهید در راسش قرار گرفت. استاد ربانی دست آوردهای خیلی خوب داشت. در واقع رفتن من در پاکستان به عنوان سفیر بخشی از همین توافق روند صلح بود. یک جلسهی بسیار سری تشکیل شد که از طرف افغانستان رییسجمهور کرزی، استاد ربانی و من در آن جلسه اشتراک کردیم و از طرف پاکستان، صدراعظم وقت، یوسف رضا گیلانی، رییس ستاد ارتش جنرال کیانی و رییس آی اس آی جنرال پاشا و خانم کهر وزیر دولت در امور خارجه حضور داشتند. در طی دو جلسهی پی در پی به تاریخ 11 و 12 جون سال 2011 نتیجه این شد که پاکستان پیش نهاد کرد که ما در اواخر اکتبر کابل میاییم و ما برای شما یک نقشهی راه پیشنهادی می سپاریم که بر اساس آن طی شش ماه در افغانستان صلح بیاید. در قدم اول مراحل آن تعریف شد و گفتند که ما متعهد هستیم که آن قدمها را عملی کنیم. هدف ما این باشد که ظرف شش ماه یا تا تابستان 2012 در افغانستان صلح بیاید و طالب از یک گروه ملیشهیی به یک گروه سیاسی تبدیل شود تا در انتخابات 2014 سهم بگیرند یا از خود کاندیدا داشته باشند، یا از کاندید دیگری حمایت کند. کرزی و استاد ربانی به کابل برگشتند. هردو تا میگفتند که پاکستانی ها همکاری ها را آغاز کرده اند و بخیر در افغانستان صلح میآید. در ماه سپتامبر استاد ربانی شهید شد. حالا این که کی در عقب پرده در ترور استاد ربانی دست داشت را نمی دانم. وظیفه دولت ها است که تحقیق کنند. ملت حق دارد که بپرسد که کی در عقب پرده استاد ربانی را شهید کرد. پروسه صلح با استاد ربانی شهید دفن شد. به عقیده من شورای صلح چپنی بود که برای استاد ربانی ساخته شده بود که آن چپن در جان کسی دیگری جور نمیآید. باید حکومت قبلی روی یک میکانیزم جدید فکر میکرد. آن میکانیزم [شورای صلح] دیگر کارساز نبود. آن روند با استاد ربانی یکجا رفت. دو سال دیگر را حکومت قبلی فرصت داشت، اما ضایع کرد. باز خارجی ها زحمت کشیدند و توانستند که در قطر یک دفتر برای طالبان ایجاد کنند. فایده دفتر طالبان در قطر این بود که ما از احتیاج به اسلام آباد خلاص می شدیم و می توانستیم که مستقیم با طالبان مذاکره کنیم. کرزی با مخالفت در برابر بلند کردن پرچم طالبان بر فراز دفتر قطر، آن دفتر را در ظرف 24 ساعت بعد از افتتاحش مسدود کرد که من مدام گفتم که بسته شدن دفتر طالبان در قطر یک اشتباه بود. ما داشتیم به سوی صلح پیش میرفتیم. در نگاه کلی شهادت استاد ربانی و بسته شدن دفتر طالبان در قطر هر دو بر میگردد به حکومت قبلی. دفتر هرچند باز شد اما نه برای مذاکره. دفتر در آنجا حالا پارکینگ است، فعال نیست. حکومت فعلی اولین کاری که باید می کرد این بود که شورای عالی صلح را ملغی قرار میداد و یک میکانیزم جدید ایجاد میکرد. میکانیزمی که جوابگوی شرایط فعلی باشد. تا حالا چنین میکانیزمی ساخته نشده است. شورای عالی صلح یک میکانیز قدیمی بود و نتیجه نمیدهد.
برای خواندن بخش دوم و پایانی روی لینک زیر کلیک کنید:
https://www.etilaatroz.com/55498