عابر شایگان
اشاره
عبدالحفیظ منصور، نقش و سمتهای مهمی در حزب جمعیت و دولت داشته؛ از ریاست کمیتهی فرهنگی این حزب تا سرپرست وزارت اطلاعات و فرهنگ و ریاست خبرگزاری باختر و رادیو-تلویزیون ملی. زادهی سال 1342 خورشیدی در پنجشیر است و دانشآموختهی دانشکدهی ژورنالیسم دانشگاه کابل. حالا عضو ارشد شورای رهبری حزبی است که در تحولات تاریخ معاصر افغانستان تاثیر مستقیم داشته است، حزبی با پیشینهی نزدیک به پنج دهه فعالیت که گاهی در راس هرم قدرت قرار گرفته و زمانی هم دستاش از قدرت کوتاه بوده. حزب جمعیت دستکم در 15 سال اخیر در متن معادلات سیاسی همواره خبرسازه بوده و کنشها و واکنشهایش مسالهساز شده است. از جمله پس از ایجاد نظام جمهوری اسلامی در افغانستان، در سالهای اخیر این حزب موضعی واحد در تغییر نظام از ریاستی به صدارتی و پارلمانی داشته است. تنشها و تقابل سیاسی اخیر در کشور، ریشه در همین سیاست (تغییر نظام) دارد. حزبی که رویکرد سیاسی رییسجمهور را انحصارگرایانه میداند و رییسجمهور که نمیخواهد قدرتش را با کسی تقسیم کند؛ تمام قصه همین است.
چهرههایی مثل داکتر عبدلله، امرالله صالح و ادیب فهیم فعلا عضو حزب جمعیت هستند یا نه؟
ادیب فهیم بهدلیل وظیفهیی که دارد نمیتواند یک فرد حزبی باشد. داکتر عبدالله و امرالله صالح از اعضای جمعیت هستند.
در تاریخ 3 جوزای امسال، رسانهها اعلام کرد که داکتر عبدالله از حزب جمعیت کنار رفته و عضویتاش در این حزب لغو شده، هنوز هم عبدالله نمایندهی جمعیت در ساختار نظام هست؟
غلط است. عبدالله فعلا هم نمایندهی جمعیت در دولت است. عضویت عبدالله از جمعیت حذف نشده است. در ترکیب هیاتی که با عبدلله مذاکره کرد، من بودم. عبدالله یکی از اعضای سابقهدار جمعیت بود و است و تا وقتی که خودش تصمیم نگرفته، در جمعیت خواهد بود. دلیلی وجود نداشته که کسی عضویتاش را لغو کند.
چه عواملی در درون حکومت وحدت ملی، سیاستمداران و مقامهای دولتی را به نقطهیی رسانده که والی در برابر رییسجمهور قرار بگیرد؟
تاجایی که من فکر میکنم یک بحث کوچک تخنیکی، تبدیل شده به یک بحث کلان سیاسی، و تبعات امنیتی خود را هم بههمراه داشته است. به این معنا که والی بلخ برای کنار رفتن از سمتاش ماهها و از آغاز امسال آمادگی داشته و هماکنون هم آماده است. اما کنار رفتناش را مشروط ساخته به یک سلسلهشرایطی که حکومت آن را پذیرفته اما در عمل مشکل پیش آمده که آن خواستها عملی نشده است. هرگاه این خواستها را آنگونه که مقامهای بلند حکومتی پذیرفته عملی کند، مانعی وجود ندارد که والی بلخ از سمتاش کنار نرود. او آماده است کنار برود تا آمادگی بگیرد برای فعالیتهای سیاسی و انتخابات بعدی.
بر اساس گفتههای خودتان ریاست اجراییه در حکومت وحدت ملی سهم پنجادرصدی دارد و عطا هم از سهم ریاست اجراییه والی بلخ شده و عبدالله هم نمایندهی جمعیت در حکومت است و با برکناری عطا موافق. پس چرا عطا کنار نمیرود؟
داکتر عبدالله تحت شرایط خاصی در پاسخ به سخنرانییی که استاد عطا کرده خشمگین بوده است. شما میدانید که اصل فیصله این است که در هر ولایتی که هر جناحی رای بیشتر برده باشد والی را انتخاب میکند. چون در بلخ رای تیم اصلاحات و همگرایی بیشتر بوده، استاد عطا والی شده است. تصمیمگیرنده یک فرد نیست. تصمیمهای کلان را شورای رهبری جمعیت میگیرد.
براساس قانون اساسی، رییسجمهور حق عزلونصب مقامها را دارد. استدلال حکومت مرکزی این است که افرادی مثل عطا یک چالش در برابر حکومت مرکزی است. از نظر شما این ایده قابل دفاع یا حمایت نیست؟
قصه این است که فصل مربوط به صلاحیتهای رییسجمهور در قانون اساسی از سه سال بدینسو بهحالت تعلیق درآمده و اجرایی نیست. بهدلیل اینکه ما در انتخابات ریاستجمهوری، برنده و بازنده نداشتیم. رییسجمهور کسی است که آرای «پنجا بهعلاوهی یک» را ببرد، ما چنین کسی را نداشتیم. بنابرین آن صلاحیتهایی که در قانون اساسی برای رییسجمهور تعریف شده، مربوط به رییسجمهور برندهی انتخابات است، ما رییسجمهور برندهی انتخابات نداشتیم. بنابراین رییسجمهور و رییس اجراییهی کنونی براساس موافقتنامهی کابل بهمیان آمدهاند نه قانون اساسی. هر گونه تمسک رییسجمهور کنونی و رییس اجراییه به قانون اساسی درست نیست. بنابراین رییسجمهور صلاحیت عزل والی بلخ را ندارد. والی بلخ تنها والی نیست، یکطرف قضیه است. آنگونه که کسی براساس موافقتنامهی سیاسی کابل، رییسجمهور شده، همانگونه او والی بلخ شده است. حکم کسی، عطا را والی بلخ نساخته، موافقتنامهی سیاسی کابل او را والی ساخته است. ما پنجاهدرصد در حکومت سهم داریم. عطامحمد نور براساس سهم خودِ ما در آنجا والی شده است.
در حکومت وحدت ملی هیچکسی صلاحیت تصمیمگیری تام را ندارد. بنابراین اگر شخصی، مقامی کنار برود باید براساس تفاهم و مشوره و کسب رضایت طرفین کنار برود.
اصل مساله این است که ما میخواهیم تصمیمگیرنده در افغانستان یک فرد نباشد. باید قدرت در دست یک نفر نباشد. زبان واضحاش این است که ما نمیخواهیم نظم عبدالرحمانخانی را دوباره اعاده بکنیم. ما میخواهیم که همه شریک باشند. هرجومرج و پراکندگی را نمیخواهیم اما افغانستان ملک پدری یک فرد نیست. این حق را میدهیم که قندهاریها راجع به قندهار تصمیم بگیرند و نظر داشته باشند اما بلخیها و هراتیها هم باید همینطور باشند. ما انحصار و تمرکز قدرت را به زیان مردم افغانستان میبینیم. قدرت باید بهطور غیرمتمرکز توزیع شود؛ همانگونه که ما خواستار نظام صدارتی هستیم و بخشی از صلاحیتها باید به ولایتها داده شود. فاجعه است که امروز از مامور بلندپایه تا دونپایه را رییسجمهور تعیین میکند. ما این را نمیخواهیم. بسیار واضح نمیخواهیم. همانطور که حق میدهیم یک فراهی باید در مورد فراه تصمیم بگیرد ما هم میخواهیم در ساحات خود دست باز داشته باشیم و این باید توسط قانون تعریف شود. ما این را در شعار گفتیم حالا که شعار را قبول ندارند و زور میگویند، بفرمایند. ما از اول گفتیم باید بهطور قانونی این قضیه را حل بکنیم، حالا که از زور امریکایی ما را میترسانید، بسمالله!
همینکه ریاست اجراییه بهوجود آمده، در نفساش ممثل صدارت است و تمرکز قدرت را شکستاندهایم. دستاورد انتخابات همین بود که ساختار تمرکز قدرت بهطور بالقوه شکست و نهادی بهنام ریاست اجراییه انحصار قدرت را شکست و جامعهی جهانی و سازمان ملل آن را پذیرفت. معنایش این است که انحصار قدرت شکسته و کسی بهنام رییسجمهور نمیتواند بهتنهایی در تمام موارد تصمیمگیری کند.
با توجه به گفتهی شما، رییسجمهور در هنگام تصمیمگیری از میان قانون اساسی و موافقتنامهی سیاسی باید بر کدامیک تکیه کند؟
فصل مربوط به صلاحیتهای رییسجمهور در قانون اساسی وجود دارد اما منسوخ شده و حکماش قابل اجرا نیست. جای آن را موافقتنامهی کابل گرفته است. این فصل جوابگو نبود و نتوانست وضعیتی را که بهوجود آمده بود، حل کند.
وضعیت موجود با توجه به اعلامیهها، سخنرانیها و تعابیر تند، نشان از ناکامی سیاست کنونی در افغانستان نیست؟
نیش و کنایهیی که بعضی سیاستمداران و بهخصوص اعضای جمعیت نسبت به یکدیگر خود میزنند، مربوط به خودشان است، مبین دیدگاه جمعیت نیست. من خود را مکلف به این نمیدانم که نظر فلانکس را توجیه یا تفسیر بکنم.
شما با هیاتی از جانب جمعیت به مزار شریف رفته بودید، استعفای عطا، کی و چگونه صورت گرفته است؟
این استعفانامه چیزی حدود پنجونیم ماه قبل صورت گرفته و آنهم در شرایطی صورت گرفته که جانب ریاستجمهوری تقاضاها و خواستهای جمعیت را پذیرفته است؛ هم در قسمت سفارتخانهها، هم در عرصهی وزارتخانهها و هم در قسمت معینیتها و ولایتها و در بدل اینها استعفا صورت گرفته است. حالا قصهی ارگ مثل این شده که میرزا غالب شاعر و طنزپرداز هندی میگفت از همهی آیهها، کلو و یشربو را قبول دارم و ولاتسرفو را نه.
با وجود دودستگی در حمایت و مخالفت از آقای نور، آیا جمعیت هنوز موضع یکدست دارد؟
از گذشتهی دور در جمعیت آزادی بیان و ابتکار عمل وجود داشته است. مثلا استاد ربانی یک چیز میگوید و احمدشاه مسعود شورای نظار را تشکیل میدهد. در جزییات هر کس نظر خود را بیان میکند اما در کلیات دوباره متحد و موضع واحد داریم. آنچه امروز چهرههای حزب میگویند، همان استفاده از حق آزادی بیانشان است. همه میخواهند این موضوع از طریق مفاهمه حل شود اما بیانها گاهی تفاوت داشته است.
آیا جمعیت در موقعیتی قرار گرفته که میان عطا و عبدالله یکی را انتخاب کند؟ راه میانهیی وجود دارد؟ اگر آری چطور و چگونه؟
در مجموع خطمشی جمعیت را شورای رهبری تکمیل میکند اما شورای رهبری خود را مکلف نمیداند که جانب این یکی را بگیرد یا دیگری را. راه میانه همان است که ما در اعلامیههای خود مطرح کردیم.
گمانهزنیها از نقش جغرافیا در اعلام وفاداریها و مخالفتها در میان اعضای جمعیت وجود دارد، مشخصا پنجشیری و غیرپنجشیری. شما با چنین چیزی در جمعیت روبهرو شدهاید؟
نقش جغرافیا در اعلام موافقت و مخالفت در درون حزب خیالاتی است که در بیرون سبز شده است. جمعیت علاوه بر اینکه یک حزب سیاسی است، دارد فرهنگ سیاسی را در افغانستان هم شکل میدهد. ما جمع کثیری از فعالان سیاسی را در سراسر افغانستان با خود داریم که جمعیتی نیستند اما دیدگاه جمعیت را میپذیرند. ما میخواهیم بگوییم که زمان آن گذشته که هر کس در ارگ آمد برای ما امرونهی کند. باید تمام جوانب مطرح افغانستان در تصمیمگیریهای کلان شریک و سهیم باشند. دیگر کسی نگوید که ما صاحب خانه هستیم و دیگران مهماناند. اگر منطق ما را میپذیرند این است، اگر میگویند که نه ما با زور امریکا پیش میرویم، بسمالله…
تقابل و تنش موجود که جمعیت را از یکطرف در برابر حکومت گذاشته و از جانبی هم در معرض توقعات گستردهی رهبران و هوادارانش قرار داده، برای جمعیت چه پیامدی دارد؟
ما در برابر حکومت نیستیم، چون حکومت بدون جمعیت نمیتواند وجود داشته باشد. حکومت تاروپودش جمعیتی است. برای اینکه همین اکنون چندین وزیر داریم در کابینه، 12 والی داریم، دهها تن سفیر و قنسول داریم، صدها تن جنرال در وزارت دفاع، داخله و امنیت داریم و حدود 70درصد ارتش و پولیس از ساحاتی است که جمعیتی است. ما اگر در تقابل با حکومت قرار بگیریم، دولت را رها کرده در خانهی خود نمیآییم، در هر جایی که هستیم، بیرق جمعیت را بلند میکنیم. 12 تا ولایت داریم، آنها را جمعیتی اعلام میکنیم.
راهحل: ترجیح ما، پیشنهاد و التماس ما به جانب حکومت مذاکره است. گرهی که با دست باز میشود، نیاز به دندان نیست. اما اگر زور میگویی و نمیپذیری، ما برای دفاع از حق قانونی خود تمام گزینهها را روی دست داریم. ما را کسی نترساند. جانب حکومت باید بفهمد که ما یک گروه جامعهی مدنی نیستیم که یک اعلامیهی مطبوعاتی بدهیم و محکوم کنیم و زندهباد و مردهباد بگوییم.
-در صورت رفتن عطا از بلخ، چه اتفاقی برای شمال میافتد؟
با رفتن عطا از بلخ، هیچ اتفاقی برای بلخ نمیافتد اما حرف این است که ما ارگ را بفهمانیم. هر تصمیمی باید با مشارکت و مشورت صورت بگیرد، با زورگویی دیگر ره بهجایی نمیبرد. طرف باید از در منطق پیش بیاید و با سوار بر شانههای خارجی ما را نترساند.
شمال قلمرو وسیع اقتصادی عطا است، جدا از موضع جمعیت، گفته میشود عطا بهخاطر منافع شخصی و اقتصادیاش کنار نمیرود.
برای این نظر من مبنای درستی نمیبینم. اینکه عطا بهخاطر منافع شخصی و اقتصادیاش از سمتاش کنار نمیرود، حدس و گمانهایی بیاساسی است که در بیرون بافته میشود. او همیشه گفته هر تصمیمی را که شورای رهبری جمعیت بگیرد، من با آن موافقم.
فکر میکنید کس دیگری در جمعیت نیست که در قدوقامت عطا، نقش او را در شمال بازی کند؟
دو مساله را باید در نظر داشته باشیم: یک؛ هیچ کس در جهان شبیه کس دیگری نیست. نکتهی دوم؛ ما از خیالپردازی دور برویم. افغانستان 34 ولایت دارد و بلخ در شرایط امروز، نسبت به همه امنتر، توسعهیافتهتر، آزادتر و آقای عطامحمد نور در کار خود موفقتر بوده است. همین کافی نیست که به حکومت بگوییم که دیگر چنین والییی در هیچ ولایتی نداری. در تعریف استاد نیاز نیست که ما شعر بگوییم. در عمل ثابت کرده است و نقطهی بسیار اساسی این است که طبق قانون ماموران وقتی کسی را برکنار میکنی، باید دلیل واضح و محکم داشته باشی. چرا آیا نتوانسته، قانون شکسته، اختلاس کرده، سوءاستفاده کرده، والی خوب نبوده؟ بگویند که براساس این کار برکنارش میکنیم. اگر نه که میگویند آدم موفقی بوده، آدم موفق را برکنار نمیکنند، پاداش میدهند.
از شما نقلقولی وجود دارد که گفتهاید از حمایت سیاسی و مردمی که برای داکتر عبدالله فراهم کردید، پشیمانید اما برای نگهداری ریاست اجراییه حاضرید تفنگ شانه کنید، درست است؟
چنین چیزی شاید نگفته باشم. متاسفانه من مرد جنگ نبودم و در آینده هم اگر جنگی شود، من جنگ نمیکنم. شاید بروم در عرصهی فرهنگی. این یک امتیاز نیست، یک ضعف و ناتوانی است. ای کاش میتوانستم این کار را بکنم، نمیتوانم. اما در مورد ریاست اجراییه، دستاورد ما در انتخابات پسین همین بود که انحصار قدرت را بشکنیم. ما نتوانستیم صدارت را بهشکل مطلق شکل بدهیم اما ممثل صدارت را شکل دادیم و این یک دستاورد کلان برای مردم افغانستان و برای ما است که در کنار ارگ یک مرجع دیگر هم برای تصمیمگیری بهوجود آوردیم تا رفته-رفته نظام را صدارتی بکنیم و بعد پارلمانی کنیم. و این باید تقویت شود. حالا آن را موافقتنامهی سیاسی کابل حمایت میکند باید شامل قانون اساسی شود.
در همین بحث دندانشکنی، شما دندان میشکنید یا دندان حفظ میکنید؟
من مکلف نیستم که جانب این را بگیرم یا آن را. موضع ما همان موضع حزب جمعیت است که قبلا اعلام شده است. اینکه کی، چه میگوید به خودش مربوط است.
جمعیت از پروندهی ترور برهانالدین ربانی و کمیسیونی که برای رسیدگی به آن تشکیل شد، نتیجهیی نگرفت. جمعیت در انتخابات ریاستجمهوری نامزد داشت اما احمدضیا مسعود بهعنوان یک عضو تاثیرگذار کنار غنی ایستاد. جمعیت پس از حمله بر مراسم تشییع جنازهی سالم ایزدیار، خواهان برکناری مشاور امنیت ملی و شماری از مقامهای امنیتی شد؛ اما هیچیک از این موارد تحقق نیافت. آیا این نشانههایی از زوال قدرت جمعیت نیست؟ اگر آری، چرا این اتفاق برای جمعیت افتاد؟
میشود هر تعبیری را بهکار برد زوال اقتدار جمعیت یا تحمل و بردباری جمعیت. اینکه قضیهی بلخ چرا اینقدر حساسیتبرانگیز میشود، این یک پیشینه و تاریخ دارد. ما سهم پنجادرصدی داریم اما در بسیاری موارد، از جمله در نهادهای عدلی و قضایی، در نهادهای اقتصادی چون بانک و مالیه، در بخش امنیتی چون شورای امنیت و امنیت ملی، در بخش اداری چون ارگانهای محل و اصلاحات اداری، این تقسیمبندی رعایت نشده است. طرف مقابل با سیاست انحصارگرانهاش پیش میرود و صبر و بردباری جمعیت را توجیه نادرست کرده است. ما میگوییم که همین امنیت نسبی برهم نخورد، نظام نوپا نشکند، اما طرف مقابل گامبهگام پیش میرود. به قضیههای ترور استاد ربانی و حمله بر نماز جنازهی سالم ایزدیار ببینید، اینها به حذف سیاسی بسنده نمیکنند و پیش میروند به حذف فیزیکی. این ما را ناگزیر میکند که بالاخره در یکجایی باید ایستاد شویم. این به مردم تعلق دارد که از این عقبنشینیهای ما و از این صبر و تحمل که داشتهایم، چگونه تفسیر میکنند. با اینکه شایستگی مقام ریاستجمهوری را ما داشتیم، برای اینکه حمایت جامعهی جهانی را داشته باشیم و اینکه امنیت، آرامی و همبستگی افغانستان برای ما مهمتر از این پستها بوده، از آن گذشتهایم.
اما طرف مقابل بفهمد که دیگر زمان انحصارگرایی گذشته، دیگر جواب نمیدهد. حزب دموکرات خلق کرد نشد، مجاهدین کرام کردند نشد، طالبان کرام کردند نشد. این نسل دیگر نمیخواهند درجه-دو باشد. همه باید حقوق مساوی داشته باشند.
-تعبیری که شما بهکار بردید، مرز تحمل و بردباری جمعیت تا چه حدی است؟
طرف فکر نکند که تحمل و صبر ما حد و مرزی ندارد. یکجاهایی ایستاد میشویم و یکی از همانجاها، همین است.
آیا میان جمعیت و نسل نو جامعه، آنگونه که صالح گفت فاصلهیی افتاده که نسل نو تاجیکها دیگر جمعیت را نمایندهشان نمیپندارند؟
شاید جمعیت موفقترین سازمان جهادی بوده است. هر پدیدهی اجتماعی یک تاریخ دارد. در ساختار احزاب افغانستان بهجای سیاستمداران، جنگجویان و تفنگداران حضور داشتند. تغییر این کادرها، کار سادهیی نیست. اکثر احزاب از مولفههایی مثل آزادی، استقلال، برابری زن و مرد، آزادی بیان و حاکمیت ملی تعریفهای محدود داشتند. اما حزب جمعیت یکی از احزابی بود که دموکراسی را پذیرفت و مثل دیگران آن را حرام نشمرد. روابط با دیگران و تعامل با جامعهی جهانی را مهم و ارزنده شمرد. مثل دیگر احزاب نبود. مثل محسنی که یا به ایران میرود یا به هیچجای دیگری نمیرود. یا آقای سیاف که در گذشته هم به عربستان میرفت و حالا هم میرود. تمام دنیا برایش همان عربستان است. بعضیها هنوز هم از این مولفهها، تعریف دوران جنگ سردش را دارد که باید دوباره بازتعریف شود. این یک مشکل عمومی است.
آیا تغییر ساختار حزب جمعیت از رهبری به شورای رهبری، قدرت این حزب را در عرصهی سیاست تضعیف نکرده است؟
تغییر رهبر به شورای رهبری یک نکته مثبت است که جای یک فرد را یک جمع گرفته است. یکی از کسانی که این طرح را ریخته من هستم. دلیلاش این است که ما کسی را که هم یک عالم دینی باشد، هم رموز سیاسی را بفهمد، هم شخصیت اجتماعی باشد، هم یک چهرهی بینالمللی باشد و هم یک شخص مصلح میان مذاهب شیعه و سنی باشد، نداشتیم. دلیل دوم: ما در جمعیت چهرههای کلانی داشتیم که یکی بهدنبال دیگری رفتن برایشان سخت بود. این پیشرفت بوده. زوال و ناکامی نیست.
قرار اساسنامهی جمعیت، سال یکبار باید مجمع عمومی این حزب برگزار شود، چه چیزی سبب شده است که این کنگره تا حالا برگزار نشود؟
کار روی مجمع عمومی جریان دارد. زمانش را دقیق گفته نمیتوانم. تاخیر داشته اما برگزار میشود.
جمعیت در مواردی که بر سر حضور شماری از چهرههایش در دولت فشار آمده، فعال شده است اما در برابر مهمترین رویدادهای ملی و بحثها و اقدامات حیاتی بیتفاوت بوده است؛ مثلا در فرمان تقنینی آقای غنی در مورد انتخابات. این نشانهی نوعی زوال و فروکاست دیدگاه عمیق سیاسی در جمعیت نیست؟
بحث آوردن اصلاحات انتخاباتی یکی از مسالههای مهمی است که در موافقتنامهی سیاسی کابل آمده است. برگزاری لویهجرگه و آوردن اصلاحات انتخاباتی یکی از نکات اساسی است که تا همین امروز، یکی از جناحهایی که در درون دولت بر سر آن بحث دارد، ما هستیم. توجه داشته باشید که ما جزیی از حکومت هستیم. اپوزیسیون نیستیم که در بیرون کنفرانس خبری برگزار کنیم. ما در درون حکومت هستیم و پیوسته از طریق داکتر عبدالله با قاطعیت این مسایل را دنبال میکنیم.
دستاورد جمعیت، در تحولات اخیر را چگونه ارزیابی میکنید؟ اینگونه نیست که این حزب با زوال قدرت مواجه بوده است؟
ما سهم بزرگی در تغییرات و پیشرفت افغانستان داشتهایم. اینکه ما با جامعهی جهانی رویهی تعامل پیشه کردیم و امروز در سراسر افغانستان همه حق برابر دارند، نشان پیروزی ماست. ما دستاوردهای بزرگی داشتیم در برابر حریفهای کلان. ما روی مفاهیم جنگ داشتیم. بعد از 15 سال آنهایی که دیرفهمتر بودند، امروز آمدهاند و دست از سلاح برداشتهاند. آمدند و گفتند که ما خطا کردهایم این دستاورد نیست، چیست!