قمهزنی بخش جداییناپذیری از عزاداری و اعمال و لوازم دههی محرم نیست. این آخرها اما، این عمل بهشکل بیپیشینهیی (بهخصوص در کابل) مرسوم گردیده و در روزهای هفتم بهبعد ماه محرم خشونتی را به نمایش میگذارد که واقعاً ناضرور بهنظر میرسد. جالب این است که کم نیستند مراجع تقلید و منابع معتبر دینی در این زمینه که قمهزنی را بهعنوان یک عمل خشن، ناموجه میدانند، مراجعی که در مذهب تشیع، از جایگاه متقدر و منحصربهفردی برخوردارند و امور دینی مردم را تنظیم و مدیریت میکنند. لیکن در روز عاشورا و در میان اکثراً جوانان خونگرم و افراطی و نیز حامیان و تغذیهکنندگان فکری آنها، این مراجع پس زده میشوند و سخنشان مخاطب ندارد. سوای این امر، خود عمل قمهزنی است که بیرحمی تاموتمام انسان نسبت به خودش در وضعیتی را بهنمایش میگذارد که بهعوض فکر و سنجش، احساسات و عصبیت بیلگام رهبری کنش او را در دست گرفته است. دقت در رفتار کسانی که در روز هفتم محرم در بخشهایی از شهر کابل با تعصب بیمانندی به تن و جانشان زخم میزدند، خبر از حقیقتی میدهد که میتوان کاملاً نگرانکننده باشد: افراطیت بهمعنای واقعی کلمه فراگیر شده و فراتر از گروههای ترویستی، متن جامعهی قربانی را نیز هدف گرفته است. حالت و احساسی که با دیدن افراد تیغزن در حالیکه خون از بدنشان جاری است، به مشاهدهگر دست میدهد، بیانگر ترس و وحشتی است که نظیر آن را فقط در قرار گرفتن در دوقدمی یک انفجار کشنده میتوان تجربه کرد. بنابراین، آسیبشناسی این وضعیت یکی از ضرورتهای جدی ما در جهت دستیافتن به درکی بهتر از چرایی فراگیر شدن افراطیت و افزایش خشونت و سبعیت در کار گروههای تروریستی است. مراکز و نهادهایی که زیر نامها و عناوین فریبندهی «تعلیم مذهبی» و نظایر آن در گوشهگوشهی کابل سمارقوار به روییدن و فعالیت آغاز کردهاند، در واقع منزلت زخم چرکینی را دارند که اندیشیدن به چرایی و چگونگی شکلگیری آنها به اندازهی از میانبرداشتنشان ضروری بهنظر میرسد.
احتمالاً کمتر میتوان کسی را یافت که با انگارهی «افراطیت دینی بهمثابهی نفی زندگی» مخالف باشد. و به همین شکل، کمتر از آن است شمار کسانی که واقعاً پذیرفته باشند دین یعنی تاختن بر و نفی کردن زندگی. مسأله بررسی حقیقت این ادعا نیست، بلکه مسأله این است که شمار کسانی که عملاً اقدام به رفتاری میکنند که معنای مستقیم آن رفتار نفی زندگی است، متأسفانه بسیار است. افراطیت دینی چیزی جز استفاده کردن از توان نهایی خود در جهت نابود کردن زندگی خود و دیگران بهسود آرمانهای آخرتگرایانه نیست. خونریزی و خشونتی که آدمهای تیغزن بر خود تحمیل میکنند و با این رفتارشان گریز و نفرتی در دل مشاهدهگران بیرون از دایرهی عزاداران پدید میآورند، تفسیر عینی و ماتریال همین افراطیت دینی است. پیامدی که این رفتار در جامعهیی چون جامعهی گرفتار و دچار افغانستان با خود دارد، این است که دیگر نمیتوان تروریزمِ طالب و داعش را بهسادگی نقد کرد. چرا که قربانیان ترویزم، خود بهگونه دیگر و با شیوهی متفاوتتری همان کاری را انجام میدهند که گروههای مخالف را بهدلیل ارتکاب آن «تروریست و افراطگرایان دینی» میخوانند. بخشی از کار سنجش چرایی این رفتارها برمیگردد به خود رفتار و پیامدهای عینی و پنهانی آن، اما بخش دیگر آن اساساً باید این باشد که چرا باید جامعه بدین سمت برود؟ یعنی چه اتفاقی افتاده است که امروزه ما شاهد موجی از انرژی آزادشده در جهت افراطیت دینی و شاهد کنش کسانی هستیم که با خشونت غیرمترقبهیی دست به خونریزی میزنند و از کارشان احساس لذت و آسایش نیز میکنند. احساس لذت از خونریزی (بههر دلیلی) معنایی جز نفی زندگی ندارد که نسخهی بیواسطهتر و صریحتر آن را در کار تروریستان میتوان دید.
این دو افراطیتی که در جهت قاتل و قربانی جا خوش کرده، در یک تقابل تقویتگرایانه بر همدیگر تأثیر میگذارند. افراطیت دینی در کار ترویستان و اعمال انتحاری با آرمان آخرتگرایانه باعث این میشود که قطب مخالف، یا جمع قربانیان با احساس مظلومیت و حقارتی که از دیرباز در جان آنها وجود دارد، اقدام به انجام عملی بکنند که آن عمل از یکسو آن وسوسهی مظلومنماییشان را ارضا کند و از سوی دیگر سماجت و لجاجتشان را در ایستادگی و مقاومت علیه تروریزم و احیاناً دیگر خطرهای جنبی بهنمایش بگذارد. واقع اما این است که با این اتفاق، فقط یک عمل بالمثل اجرا میشود، عملی که تروریزم را جریتر از قبل میکند: اختلاف مذهبی بهوجود میآید و افراطیت و عدم تساهلی که در رهبری این دو قطب مخالف جا گرفته، راه را برای یک جنگ تمامعیار مذهبی در جامعه باز میکند. شاید مقایسهی تیغزنی در روزهای عزاداری محرم و نیز رفتارهای مذهبی مشابه آن با کار گروههای تروریستی، اندکی نامنصفانه بهنظر برسد؛ دلیل آن هم این است که این عمل از سوی خودمان و با نوعی از تلاش حقطلبانه برای تثبیت جایگاه و هویت معین و انکارناپذیر انجام میگیرد. تردیدی نیست که بهلحاظ عینی و قربانیانی که اعمال تروریستی از مردم میگیرد، تیغزنیهای عزاداران محرم را نمیتوان بهسادگی در کنار آن قرار داد. حقیقت اما این است که نتیجه و تأثیری که تیغزنی در درازمدت بر ذهن و فکر مردم میگذارد و برای توجیه خود در جستوجوی پشتوانههای منطقی میشود، خطری است که نادیده گرفتن و هشدار ندادن از آن، کاری سخت ناشایست بهنظر میرسد. جانهای پرشور و انرژی فراوان، آمادهی خونریختن هستند و لذتی که از برشهای عمیق تیغ در بدن منشاء میگیرد، چهرهیی از مازوخیسم ترسیم میکند که نقابی از جنس مذهب بر رخ خودش کشیده است. تمام این رفتارها به یک سمت، وحشت جهنمییی که زندگی را تهدید و تحدید میکند در سمت دیگر، بهتنهایی کافی است تا در کنار زندگی ایستاده و با مرگخواهی و مرگآفرینی از هر نوع و نیت آن مبارزه کرد. مردمی که تجربهی دیرینهیی در مردن ناخواسته و نابههنگام دارند، ناشیانه است اگر طوری رفتار کنند که خواست و ارادهی زندگی جایش را در آنها به خواست مرگ و وحشت بدهد.