پاکستان، اسلام‌گرایی و ترس از ملی‌گرایی افغان‌ها

سابقه‌ی طولانی پاکستان در تضعیف ملی‌گرایی افغان‌ها و پشتون‌ها و تقویت اسلام‌گرایی
دیپلمات/احمد بلال خلیل ترجمه: حمید مهدوی


از آوان تجزیه‌ی شبه‌قاره‌ی هند، پاکستان در ترس از ظهور قوم‌گرایی در پاکستان و ملی‌گرایی افغان‌ها در افغانستان زیسته است. سرآمدِ نهادهای تحقیقی و خانه‌های قدرتِ پاکستانی این دو گرایش را تهدیدی به یکپارچگی جغرافیایی پاکستان می‌بینند. این ترس زمانی اعتبار می‌یابد که با پس‌زمینه‌ی جدایی پاکستان شرقی (بنگلادیش امروز) و امواج شورشگری در پاکستان با سوسیالیست‌ها، بلوچ‌ها و تعدادی از ملی‌گرایان پشتون که از افغانستان حمایت شدند، مقایسه می‌شود. بنابراین، پاکستان به‌سختی تلاش می‌کند که از دین به‌عنوان یک ابزار متحدکننده برای تضعیف قوم‌گرایان در داخل و ملی‌گرایان افغانستان در خارج استفاده کند.
در جریان جنگ سرد، ستاد ارتش پاکستان و دفتر نخست‌وزیر تلاش کرد نفوذ تمام احزاب سیاسی-قومی در پاکستان را با دستگیری و زندانی ساختن رهبران ارشد آن‌ها و تقویت تبلیغات علیه آن‌ها، مهار کند. به‌طور نمونه، به احزاب ملی‌گرای پشتون در پاکستان که خودشان را افغان می‌خوانند، برچسب احزابی زده شده است که استقلال پاکستان را رد کردند. حکومت در تبلیغاتش به این احزاب لقب «کانگرسی سرخ» (که اشاره‌یی است به کانگرس ملی هند) داده و رفتار آن‌ها را ضد پاکستان نامید.
این تصور حکومت بر سه عامل استوار است. یکم، احزاب پشتون در گذشته، دقیقا در دوران جنگ استقلال، با کانگرس هند ارتباط داشته و رقیب «مسلم لیگ» بودند. دوم، ملی‌گرایان پشتون در سال 1947 همه‌پرسی را رد کردند، همه‌پرسی‌یی که از مردم در ایالات مرزی شمال‌غربی (خیبر پشتونخواه امروزی) خواست تا تصمیم بگیرند که می‌خواهند بخشی از پاکستان باشند یا بخشی از هند. در حقیقت، ملی‌گرایان پشتون استدلال کردند که نمی‌خواهند [بخشی] از پاکستان یا هند باشند، بلکه یک «پشتونستان» جداگانه و مستقل، متشکل از مناطقی با اکثریت پشتون که امروزه تحت حاکمیت پاکستان هستند، می‌خواهند. سرانجام، وقتی ملی‌گرایان پشتون واقعیت پاکستان را درک کردند، خواستار خودمختاری و حاکمیت ایالتی در درون فدراسیون پاکستان شدند. این عامل دیگری است که در ابتدا بر روابط با مسلم لیگ و بعدا با دیگر احزاب کلان سیاسی پاکستان اثر گذاشت. هرچند در قانون اساسی 1973، روی کاغذ به ایالت‌ها خودمختاری و استقلال داده شده بود، اما احزاب ملی‌گرا هنوز استدلال می‌کنند که چنین خودمختاری‌یی در عمل وجود ندارد.
در جبهه‌ی سیاست خارجی، پاکستان پیوسته از گیرافتادن بین ملی‌گرایی افغان و هند، رقیب و دشمن‌اش، هراس داشته است. سیاستِ «پشتونستان» کابل و به‌رسمیت نشاختن خط دیورند بر این هراس افزود. در حالی‌که کابل برای قوم‌گرایان پاکستانی، مانند اعضای «نشنل عوامی پارتی» و دیگران، پناهگاه فراهم می‌کرد و از آن‌ها حمایت می‌کرد، پاکستان در انتظار فرصت مشابهی بود.
این شانس وقتی فراهم شد که اسلام گرایان افغانستان در دوران ریاست‌جمهوری سردار محمد داوودخان به پاکستان فرار کردند. مولوی حبیب‌الرحمان، یکی از 12 بنیانگذار نهضت اسلامی افغانستان به نصرالله بابر، که در آن زمان سربازرس فوج مرزی (FC) بود، تماس گرفته بود. چنانچه که بابر بعدا در مصاحبه‌یی یادآوری کرد، رحمان «در مورد تشکیل یک جنبش مقاومت در افغانستان با کمک نظامی فعال پاکستان» پرسید. به گفته‌ی بابر، او این پیام را به نخست‌وزیر ذوالفقار علی بوتو رساند و در مقابل به او در مورد «آموزش سازمان‌دهی‌شده‌ی افغان‌ها» که به گفته‌ی بابر متشکل از کمک در «اسلحه‌ی ابتدایی پیاده‌نظام [و] آموزش مخصوص چگونگی انجام جنگ چریکی» بود، چراغ سبز داده شد. این صرف شروع بازی کارت اسلام گرایان افغانستان توسط پاکستان برای مقابله با کارت پشتون‌های ملی‌گرای افغانستان بود. بین 300 تا 700 تن از افغان‌های اسلام گرا در پاکستان آموزش داده شده و سپس برای عملیات 1354 به افغانستان ارسال شدند. این خیزش نظامی فاجعه‌یی برای اسلام گرایان افغانستان بود و بسیاری از رهبران ارشد آن دستگیر شده و بعدا به دار آویخته شدند (به‌شمول حبیب الرحمان).
این آغاز سیاست معمولی پاکستان در قبال افغانستان بود. اسلام‌آباد از اسلام گرایان افغانستان به‌عنوان یک برگ برنده استفاده کرد تا کابل را به دست‌برداشتن از سیاست حمایت از قوم گرایان و جدایی‌طلبان پاکستان متقاعد سازد. در عین زمان، پاکستان برای زیروزبر کردن ملی‌گرایی افغان‌ها و نقطه‌ی پایان گذاشتن به مسایل آتی مرتبط با خط دیورند و افغانستان بزرگ، تلاش کرد تا اسلام گرایان افغان را با فراهم کردن منابع بیشتر تقویت کند.
در دوران جهاد افغانستان، پاکستان یک‌بار دیگر به مهاجران افغانستان پناه داد، اما این بار به میلیون‌ها تن از آن‌ها. پاکستان به مجاهدین آموزش و پناهگاه داد و بعدا از این ملیشه‌ها به‌عنوان پروکسی/ابزار برای منافع خودش استفاده کرد. هدف پاکستان خنثا ساختن پشتونیزه‌سازی و افغان‌گرایی بود، این کشور در عوض از یک اسلام گرایی افراطی حمایت و پشتیبانی کرد. باید توجه شود که احزاب سیاسی اسلام‌گرای افغانستان مانند نهضت اسلامی افغانستان توسط آی.اس.آی پاکستان ایجاد نشدند یا توسط یک نیروی خارجی در صحنه‌ی سیاسی افغانستان تزریق نشدند (هرچند این اسلام‌گرایان از لحاظ ایدیولوژیک از «اخوت اسلامی» و جماعت اسلامی و متفکران آن‌ها تاثیر پذیرفتند). با این‌حال، نقش حمایت پاکستان در ظهور، رشد و تکامل این جنبش نیز یک حقیقت انکارناپذیر است.
البته، تمام مهاجرانی که در جریان جهاد افغانستان به پاکستان ریختند، ملیشه نبودند. برخی از آن‌ها متفکران و ملی‌گرایانی بودند که در حکومت ظاهرشاه و سرداد داوودخان خدمت کرده بودند. با این‌حال، بسیاری از این چهره‌ها یا ترور شدند و یا مجبور شدند پاکستان را ترک کنند. عزیز الفت، متفکر و نویسنده؛ بهاوالدین مجروح، وزیر پیشین و فیلسوف؛ عبدالاحد کرزی، عضو پیشین پارلمان افغانستان و پدر حامد کرزی؛ و تعدادی از اعضای افغان‌ملت، حزب ملی‌گرای پشتون‌ها در پاکستان ترور شدند و ترورکنندگان هرگز پیدا نشدند. علاوه برآن، عبدالرحمان پژواک، رییس پیشین مجمع عمومی سازمان ملل متحد و بسیاری دیگر توسط پاکستان و احزاب جهادی تحت فشار قرار گرفتند تا پاکستان را به هدف کشورهای دیگر ترک کنند. تمام این ترورها و تبعیدی‌های افغان‌هایی که با تجربه و حرفه‌یی بودند، زمینه را برای مجاهدین بی‌تجربه فراهم کرد. نقش احزاب جهادی افغانستان در حمله بر ملی‌گرایان افغانستان و پراکنده ساختن قدرت آن‌ها انکارپذیر نیست و نقش پاکستان در این مورد نمی‌تواند نادیده گرفته شود.
حامد کرزی، رییس‌جمهور پیشین افغانستان که خودش یک مجاهد و یکی از رهبران حزب صبغت الله مجددی بود، نیز باور دارد که پاکستان در جریان جهاد افغانستان از اسلام‌گرایان برای جنگ با پشتون‌ها و ملی‌گرایی افغان‌ها استفاده کرد. حامد کرزی، در نشستی با دنا روهراباچر، نماینده‌ی ایالات متحده در اپریل سال 2003 که جزئیات آن بعدا توسط ویکی‌لکس نشر شد، گفت که: «ملی‌گرایان پشتون عموما سکولار بودند. پاکستان طالبان را برای جنگ علیه ملی‌گرایی پشتون‌ها ایجاد کرده بود. وقتی 50 سال قبل پاکستان ایجاد شد، منطقه‌یی در داخل پاکستان که حاوی پشتون‌ها است از منطقه‌ی پشتون‌نشین در طرف افغانستانِ مرز جدا ساخته شد. این منطقه‌ی با اکثریت پشتون، پشتونستان نامیده شد. پاکستان از ترس انتزاع و جدایی برآن شد که ملی‌گرایی پشتون‌ها را با اسلام‌گرا ساختن پشتون‌های پاکستان و کشتن ملی‌گرایان پشتون‌های افغانستان نابود کند. هدف پاکستان، تسلط اسلام رادیکال بر افغانستان بود».
کرزی هنوز باور دارد که پاکستان از ملی‌گرایی افغان‌ها هراس دارد. او در یک سخنرانی اخیر در «رایزنا دیالوگ» در 2017 گفت که پاکستان در جریان جهاد افغانستان خواست «افغانیت» افغان‌ها را برباید و در عوض تلاش کرد به آن‌ها یک شکل «اسلام‌گرا» تر بدهد، صرف برای نقطه‌ی پایان گذاشتن به ادعاهای افغانستان بر مناطق پشتون‌نشین تحت حاکمیت پاکستان.
جالب این‌که توجه کنیم که در دوره‌ی پس از جنگ سرد، پاکستان همیشه از «پشتون‌ها» در افغانستان حمایت کرده است و ستیزه‌جویی و جنگ مداوم در افغانستان را نتیجه‌ی بیگانگی یا نابرابری پشتون در قدرت بین تاجیک‌ها و پشتون‌ها می‌بیند. از این‌رو، پاکستان خواهان مشارکت بیشتر پشتون‌ها در حکومت افغانستان شد. با این‌حال، در حالت عادی، به‌اصطلاح «مشارکت پشتون‌ها» همیشه به نقش بزرگتر پشتون‌های مجاهد طرفدار پاکستان یا طالبان ارجاع داده شده است، نه دیگر پشتون‌هایی که پاکستان از آن‌ها هراس دارد، ملی‌گرایان.
این استراتژی پاکستان دارد ناکام می‌شود. اسلام‌گرایانی که پاکستان زمانی فکر می‌کرد بیشتر طرفدار پاکستان باشند، به‌مجرد برگشتن به کابل پس از پناهنده شدن در پاکستان، بیشتر مخالف پاکستان می‌شوند. اعضای پیشین طالبان که در افغانستان به‌سر می‌برند اکنون بیشتر ضد پاکستان هستند (به‌طور مثال، د گوانتانامو انزور: کتاب ملا عبدالسلام ضعیف را ببینید). علاوه برآن، اثرات «پشتونوالی» در طالبان نیز دیده شده است؛ آن‌ها در دوران حاکمیت‌شان خط دیورند را به‌رسمیت نشناختند. پاکستان این همبستگی پنهان بین اسلام‌گرایی و ملی‌گرایی افغان‌ها را نمی‌فهمد. حمایت از گروه‌های اسلام‌گراشده مانند طالبان در حقیقت به نفع نگرانی‌های کوچک پاکستان نبود. جنرال محمد علی درانی، سفیر پیشین پاکستان در واشنگتن زمانی خلاصه‌ی این نگرانی را عالی بیان کرد: «امیدوارم طالبان و ملی‌گرایی پشتون‌ها ادغام نشوند. اگر این اتفاق بیافتد، ما این را داشته‌ایم و ما در آستانه‌ی آن قرار داریم».

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *