فروپاشی

بخش دوم

فروپاشی، گذشته وحال
گذشته اسناد و شواهد غنامندی را در اختیار ما قرار داده، شواهدی که می‌توانیم از آن‌ها بیاموزیم چگونه دستاوردهای خود را حفظ کنیم. نورس گرینلند فقط یکی از جوامعی است که درگذشته فروپاشیده یا از بین رفته‌اند، و ویرانه‌هایی را از خود به یادگار گذاشته‌اند، مانند آن‌هایی که شِلی دراشعار خود «آزیماندیاس» (ازمجوعه‌ی ادبیات رمانتیک سده‌ی نزدهم بریتانیا که با الهام از مشاهده‌ی مجسمه‌ی رامسس دوم مصر، موجود در موزیم ملی بریتانیا سروده شده – مترجم) آ‌نها را به تصویرکشیده است. منظور من از فروپاشی عبارت است از کاهش شدید میزان جمعیت انسانی وچالش‌های سیاسی/ اقتصادی و اجتماعی در یک حوزه‌ی مورد ارزیابی برای یک دوره‌ی طولانی است. بنابراین، پدیده‌ی فروپاشی عمده‌ترین شکلِ چندین نوع زوال تدریجی است. و این امرکمک می‌کند تا سرعت و شدت زوال یک جامعه را پیش از فروپاشی کامل آن بدانیم. برخی از آن انواع فروپاشی‌های خفیف‌تر وتدریجی شامل رشد و سقوط شانس‌ها و بازسازی‌های کوچک و جزیی در یک جامعه‌ی خاص می‌گردد؛ پیروزی برخی از جوامع بستگی دارد به رشد همسایه‌ی نزدیک و یا پیروزی و شکست آن همسایه بدون اینکه به کاهش میزان جمعیت یا تغییرات کل منطقه رابطه داشته باشد؛ و تعویض یا کنارزدنِ رهبران حاکم توسط دیگران. بر اساس این معیارها، بسیاری‌ها ممکن این جوامع گذشته را به‌عنوان بارزترین آماج‌های فروپاشی کامل به‌جای فروپاشی‌های آرام و تدریجی ارزیابی کنند: آناسازی و تپه‌های کاهوکیا در قلمرو امریکای معاصر، شهرهای مایا در امریکای مرکزی، جوامع موکه و تیاهوناکو در امریکای جنوبی، اهالی مسین قدیم یونان و جزیره‌ی کرت در اروپا، زیمبابوی بزرگ در افریقا و انکوروات و هراپه در آسیا و جزیره‌ی ایستر در دریای پاسیفیک (نقشه ص ص۴-۵).
ویرانه‌های به‌جامانده از جوامع گذشته اشتیاقی رمانتیک برای همه‌ی ما ایجاد نموده است. وقتی به‌عنوان یک کودک از طریق تصاویر چیزهایی درباره‌ی این ویرانه‌ها میاموزیم، تعجب می‌کنیم، وقتی بزرگ شدیم به‌عنوان یک گردشگر می‌خواهیم آن‌ها را از نزدیک تجربه کنیم. حس می‌کنیم که به‌سوی زیباییِ غالباً تماشایی که رازهایی را نیز درخود نهفته دارند کشیده می‌شویم. برج‌های این ویرانه‌ها از ثروت و قدرت سازنده‌گان آن‌ها حکایت می‌کنند. به‌گونه‌یی که جلوه‌های‌شان را در سخنان شیلی می‌بینیم – «شما به کارهای من بنگرید، دل‌تان سرد باد از این‌همه شکوهی که آفریده ام!» حالا سازنده‌گان‌شان نابود شده‌اند اما بناهای بزرگی را که با یک چنین مساعی ساخته بودند از خود به‌جا گذاشته‌اند. چگونه جامعه‌یی که زمانی یک چنین توانمند بوده، فروپاشیده است؟ سرنوشت افراد آن جامعه چه شد؟ – آیا آن‌ها کوچیدند واگر نه کوچیدند چرا؟ یا همه به‌شکل فجیعی از بین رفتند، چرا؟ درعقب این راز رمانتیک فکر آزاردهنده‌یی نهفته است: ممکن است یک چنین سرنوشتی درانتظار جامعه‌ی ثروتمند ما نیز باشد؟ آیا روزی گردشگری با تعجب به‌سوی لاشه‌های پوسیده‌ی آسمان‌خراش‌های نیویارک نگاه نخواهد کرد، چنانکه ما امروز به جنگل‌های انبوه ویرانه‌های شهرهای مایا نگاه می‌کنیم؟
از مدت‌ها به این‌سو گمان برده می‌شد که رازهای این ویرانه‌ها قسماً نهفته در مشکلات محیط زیست است: مردم به‌گونه‌ی غیر آگاهانه باعث تخریب آن منابعِ محیط زیست خود می‌شوند که حیات جامعه‌ی‌شان به آن وابسته است. یافته‌های اخیر باستان‌شناسان، هواشناسان، مؤرخان، دیرینه‌شناسان، این شک خودکشی محیط زیستی (ایکوسوساید) ناخواسته را تایید می‌کنند. روندهایی که جوامع گذشته از طریق آن خود را با صدمه زدن به محیط زیست خود تخریب کرده‌اند، به هشت کتگوری تقسیم می‌شوند، که اهمیت نسبتی‌شان مورد به مورد ازهم متفاوت‌اند: تخریب سرپناه و قطع جنگلات، مشکلات خاک (فرسایش، شوره، ناباروری)، مشکلات در سیستم آبیاری، شکار و ماهی‌گیری بی‌رویه، تاثیرکشت انواع بیگانه درکنار انواع بومی، رشد میزان جمعیت، و تاثیر درآمد سرانه‌ی مردم.
جوامعی که در گذشته فروپاشیده‌اند تاحدودی تجربه‌های مشابهی را از سرگذرانیده‌اند. رشد جمعیت باعث رو آوردن مردم به تولید بی‌رویه‌ی کشاورزی شده بود (مانند دو برابر شدن کشت سبزیجات، آبیاری و به‌کارگرفتن زمین‌های شیب‌دار) و توسعه دادن کشتزارهای اولیه به‌سوی حواشی آن به‌خاطر تغذیه‌ی تعداد رو به افزایش دهن‌های گرسنه. رفتارهای بی‌رویه، تخریب یکی یا بیشتر از منابع محیط زیستی را بارآورده و موجب می‌شد تا اراضی حاشیه‌یی بار دیگر به ویرانه مبدل شوند. پی‌آمدهای اجتماعی آن عبارت بودند ازکمبود مواد غذایی، گرسنگی، بروز جنگ‌ها بر سر منابع و سرنگون شدن دولت‌ها در اثر نارضایتی مردم. سرانجام، جمعیت انسانی در اثر فقر، جنگ و یا امراض کاهش یافته و جوامع ساختارهای مناسب سیاسی/ اقتصادی وفرهنگی را که در دوران شگوفایی به آن دست یافته بودند از دست دادند. نویسندگان، این امر را که مشابهت‌هایی میان مسیر حرکت جوامع و افراد انسانی – زایش، بلوغ، سالخوردگی و مرگ – وجود دارد و تصور این‌که ما دوران طولانی سالخوردگی را اکثراً میان بلوغ و مرگ تجربه می‌کنیم که قابل انطباق با جامعه می‌باشد، وسوسه‌انگیز یافته‌اند. و اما این استعاره برای بسیاری از جوامع گذشته اشتباه‌آمیز ثابت شده است (مخصوصاً در مورد جامعه‌ی مدرن شوروی): آن‌ها سریعاً پس از رسیدن به نقطه‌ی اوج و قدرت سقوط می‌کنند و این سقوط سریع باعث شگفتی و شوکه شدن باشندگان‌شان می‌شود. در مورد فروپاشی کامل، همه‌ی افراد جامعه یا مهاجر می‌شوند یا می‌میرند. در واقع، با آن‌که حرکت در این مسیر ترسناک برای همه‌ی جوامع گذشته یکسان نبوده است، جوامع مختلف به میزان‌های متفاوت فروپاشیده‌اند و تاحدودی به شیوه‌های متفاوت. درحالی‌که بسیاری از جوامع اصلاً فرو نپاشیده‌اند.
خطر یک چنین فروپاشی‌ها امروزه یکی از نگرانی‌های فزاینده است؛ در واقع، فروپاشی هم‌اکنون برای سومالیا، روندا و برخی از کشورهای دیگر جهان سوم عینیت یافته است. بسیاری از مردم نگران‌اند که اکنون جنگ اتومی، و امراض در حال شیوع به‌عنوان تهدید تمدن جهانی، تحت‌الشعاع ایکوسوساید قرار گرفته است. امروزه ما با همان هشت عامل محیط زیستی که باعث زوال جوامع گذشته شدند، روبه‌رو هستیم، البته به‌اضافه‌ی چهار مورد جدید: تغییرات اقلیمی برساخته‌ی دست انسان، ساخت‌وساز مواد کیمیاوی زهری در محیط زیست، کمبود انرژی، و مصرف کامل ظرفیت فتوسنتز زمین توسط انسان‌ها. گفته می‌شود که بسیاری از این دوازده موردِ تهدید، ظرف چند دهه‌ی اخیر به مسایل بحرانی در سطح جهان مبدل خواهند شد. یا ما باید بر این مشکلات غلبه کنیم یا این مشکلات نه‌تنها سومالیا که جوامع جهان اول را نیز به تحلیل خواهند برد. ظاهراً سناریوی انقراض نسل انسانی و یا فروپاشی دراماتیک تمدن صنعتی در راه است. یا به‌طور خاص سطح پایین زندگی و خطرات مزمن و یا انقراض آنچه که امروزه برای ما ارزش‌های اساسی به‌حساب می‌رود. یک‌چنین فروپاشی می‌تواند اشکال متعددی داشته باشد، مانند گسترش جهانی امراض و یا جنگ‌های بر خاسته ازکمبود منابع طبیعی یا محیط زیست. اگر این استدلال درست باشد، پس مساعی امروز ما وضعیت جهانی را که در آن کودکان و نوجوانان نسل کنونی، سال‌های میانی وکهن‌سالی‌شان را سپری می‌کنند، تعیین خواهد کرد.
اما جدیت چالش‌های برخاسته ازمحیط زیست کنونی به یک بحث پراشتیاق مبدل شده است. آیا واقعاً در مورد این خطرات مبالغه شده یا برعکس دست‌کم گرفته شده‌اند؟ آیا این بدان معنا است که جمعیت تقریباً هفت ملیاردی امروزی با فناوری نیرومند مدرن، باعث فروریزی محیط زیست در سطح جهانی با میزانی چندین برابر سریع‌تر از آنچه که جمعیت فقط چند ملیونی در گذشته با ابزار های سنگی و چوبی باعث سقوط آن شده است، خواهد شد؟ آیا فناوری مدرن مشکلات ما را حل خواهد کرد یا مشکلات جدیدی را سریع‌تر از آن‌هایی که در گذشته ایجاد کرده‌اند، سر راه‌مان قرار خواهد داد؟ وقتی منبعی را تخلیه کردیم (مانند، چوب، نفت و یا ماهی) آیا می‌توانیم روی جایگزینی منبع دیگری مانند پلاستیک، باد و انرژی آفتابی و یا ماهی‌های فارمی حساب کنیم؟ آیا کاهش دادن میزان رشد جمعیت انسانی به این معنا نیست که ما در صدد کاهش جمعیت جهان به یک میزان قابل کنترل هستیم؟
تمام این پرسش‌ها نشان می‌دهد که چرا فروپاشی تمدن‌های مشهور بیشتر دارای یک مفهوم است تا صرفاً رازهای رمانتیک. شاید در فروپاشی‌های گذشته درس‌هایی است که ما می‌توانیم آن را بیاموزیم. می‌دانیم که برخی از جوامع گذشته فروپاشیدند، درحالی‌که شماری از آن‌ها هم‌چنان به حیات‌شان ادامه دادند: چه چیزی آن جوامع را به‌ویژه آسیب‌پذیرساخت؟ روندهایی که طی آن جوامع دست به خودکشی محیط‌زیستی زدند، دقیقاً چه بود؟ چرا برخی از جوامع گذشته از دیدن فاجعه‌هایی که در آن فرو می‌رفتند و این روندها درگذشته چندان ناشناخته نیز نبوده، محروم ماندند؟ کدام تجربه‌ها در گذشته موفق بوده‌اند؟ اگر بتوانیم به این پرسش‌ها پاسخ بدهیم، شاید بتوان تشخیص داد که کدام‌یک از جوامع امروز آماج خطر اند، و چه تدابیری می‌تواند به‌گونه‌ی بهتری به آن‌ها کمک کند، بدون این‌که منتظر فروپاشی سومالیا گونه‌یی باشیم.
اما بین جهان مدرن و چالش‌های آن و جوامع گذشته و چالش‌های ویژه‌ی آن تفاوت‌هایی وجود دارد. نباید خوشبینانه تصورکنیم که مطالعه‌ی گذشته چنان راه‌حل‌های ساده‌یی را در اختیار ما قرار می‌دهد که قابل انتقال به جوامع امروزی ما اند. ما از جهت‌هایی با گذشته متفاوت هستیم، تفاوت‌های که به ما امکان می‌دهد تا کمتر آماج خطر باشیم؛ برخی از این جنبه‌ها که اغلباً از آن‌ها یادآوری شده است، شامل فناوری نیرومند (مانند تأثیرات مفیدآن)، جهانی شدن، داروهای جدید، اطلاعات عظیم علمی درباره‌ی جوامع گذشته و جوامع مدرن است. ما هم‌چنان از جهت‌هایی با گذشته متفاوت هستیم که ما را در معرض خطر بزرگتری نسبت به آن‌ها قرار می‌دهد: بازهم فناوری نیرومند (مانند تأثیرات مخرب غیرعمدی آن)، جهانی شدن (چنان‌که حتا فروپاشی سومالیای دور افتاده نیز می‌تواند بر ایالات متحده و اروپا نیز اثرگذار باشد)، وابستگی میلیون‌ها انسان (به‌زودی ملیاردها) به داروهای جدید نجات، و میزان افزایش جمعیت. شاید هنوز بتوان از گذشته آموخت، به‌شرط این‌که به درس‌های آن با دقت توجه کنیم.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *