یادش بهخیر تقریباً دو سال پیش، آقایان غنی و عبدالله هر روز کشمکش داشتند و حکومت را کامل میخواستند. عبدالله هر روز ساعتهای چهار بعد از ظهر قسم میخورد که والله اگر از یک رای خود تیر شوم و غنی به او میخندید. در نهایت کار به جایی رسید که جان کری آمد و گفت بیایید عزیزانم! جنجال خوب نیست. به غنی گفت اگر کل حکومت را یکجا قورت دهی، مشکلات معدهات دیگر هم اضافه میشود. به عبدالله گفت که اگر تو هم بخواهی حکومت را یکجا قورت کنی، صورتت دانه میزند. آنوقت هیچ آرایشگری نمیتواند قناعت تو را حاصل کند و تو بیستوچهار ساعت به تشویش صورتت میشوی، حکومت را بیخی از یاد خواهی برد. بهتر آن است که نصفاش را یکیتان بگیرید و نصفش را دیگریتان. اینگونه نه تکلیف داخلی خلق میشود و نه ظاهرتان صدمه میبیند. هر دو داکتر کشور که دیدند در جهان یک نفر راست میگوید و آن هم کاکا جان است، قهقهیدند و همدیگر را در آغوش گرفتند و صلوات تشکیل حکومت وحدت ملی هرچه بلندتر عنایت فرماییده شد. غنی شد رییسجمهور، عبدالله شد رییس اجرائیه. غنی به ارگ رفت و عبدالله به سپیدار!
به مرور زمان و با گذشت هر روز، عبدالله دید که همهی کارها در ارگ انجام میشود و سپیدار تقریباً تبدیل شده به میدان چاروالی، کمکم شروع کرد به شکایت. صبح از غنی شکایت میکرد که تمام صلاحیتها را انحصاری کرده. چاشت از وزارت مالیه شکایت میکرد که بودجهی ما را حواله نمیکند. شب هم تهدید میکرد که انشاءالله به یاری خدا به هیچکسی اجازه نخواهد داد که با حق مسلم مردم که الحمدلله ریاست اجرائیه باشد، بازی کند. این شکایتها و تهدیدها به جایی رسید که آقای عبدالله غنی را متهم کرد که با همه ملاقات میکند اما با من ملاقات نمیکند. نتیجه آن شد که غنی هر هفته دو بار با آقای عبدالله ملاقات کند.
بعدش ثابت شد که این ملاقاتها نه به درد غنی میخورد و نه به درد عبدالله، آقای عبدالله شروع کرد به نصب تابلوها در گوشه و کنار شهر و در آنها حرف از تغییر نظام سیاسی و تعدیل قانون اساسی آمده است. حالا حرفها و جنبههای دیگرش به کنار، حرف تعدیل قانون اساسی حداقل بر یک نفر (خانم هیلی ارشاد) خوش نیامده. او در برنامهی فراخبر گفت که اگر قرار باشد لویهجرگهی تعدیل قانون اساسی دایر شود و قانون اساسی تغییر کند، خودم را در صحن لویهجرگه انتحار خواهم کرد.
تا او این سخن را گفت، ملت همیشه در آشوب که رفته بودند از آسمان افغانستان را نگاه کنند، یکباره به زمین فرود آمدند و شروع کردند به پالیدن. نگفتید به پالیدن چه؟ به پالیدن سویچ. که سویچ را پچق کنند و خانم ارشاد منفجر شود. حتا یکی از دانشمندان جبههی جستوجوگران سویچ، رفته کتاب «هیلی ارشاد از منظر میشل فوکو» را مطالعه کرده و در آن کتاب دریافته که بهترین کار در حال حاضر این است که هیلی ارشاد یک خانم بسیار بد است و بهتر آن است که استاد عطا محمد نور هرچه عاجل به 35 فیصد از مجموع حقوقش برسد. این 35 فیصد حقوق آقای نور از مجموع حقوق او، 15 ولایت، 30 سفارت، 30 معینیت، نصف قنسولگریهای افغانستان در تمام دنیا، نصف ریاستها و 15 سناتور انتصابی در مشرانوجرگه است.
وی در توضیح این ادعای خود به امپایرپرس گفت: «ببینید وقتی حرف از تعدیل یک مشت کاغذ بیارزش که هیچ کسی به آن احترام ندارد میشود، خانم ارشاد تهدید به انتحار میکند. این یعنی چه؟ وقتی رییسجمهور غنی حرف از برکناری استاد عطا زد، مگر ما تهدید به انتحار کردیم؟ نه! پس بسیار واضح است که خانم هیلی ارشاد یک آدم بسیار بد است. در مقابل، شما اوصاف استاد عطا را ببینید. بهجز اینکه به نسبت کهولت یک کمی پیشانیاش کچل شده، باقی همه گوهر نایاب است. بلخ باید سه هزار سال نان بهشتی صرف کند تا مادری چون عطا بزاید. به همین خاطر، این غنی نااشرف هرچه زود باید حداقل 35 درصد حقوق عطا را به او واگذار کند. آنوقت ببین که هیلیها چه کار میکنند. دیگر حتا نیاز به برگزاری لویهجرگه هم نخواهد، در جا انتحار خواهند کرد.»
اما خانم ارشاد گفته که از واکنشها به سخنش باخبر است، ولی نگران نیست. چرا باید نگران باشد؟ نگران باید کسانی باشند که از حالا تا پایان عمر منتظر انفجار خانم ارشاد مینشینند اما او هرگز انفجار نمیکند.