«زندگی به سفارش پشهها» رمانی است از کاوه جبران که در 293 صفحه، بهتازگی توسط «نشر زریاب» در کابل به نشر رسیده است. این دومین رمانی است که آقای جبران در فاصلهی پنج سال اخیر به جامعهی ادبی-فرهنگی افغانستان تقدیم کرده است. رمان نخست این نویسندهی متین و خوشذوق، چهار سال پیش زیر نام «لوهاران» توسط انتشارات تاک منتشر شده بود.
«زندگی به سفارش پشهها»، رمانی است با درونمایهی اجتماعی-تاریخی و اتفاقات و ماجراهای دوران تیرهی طالبان بهصورت استعاری در آن مورد بحث و تأمل قرار گرفته است؛ اتفاقات و ماجراهایی که نویسنده یا خود آنها را عملاً تجربه کرده و یا در زندگی اجتماعی و در سرنوشت اطرافیانش بهصورت مستقیم با آنها برخورده است. شکی نیست آنچه که مخاطب بهلحاظ صوری در این رمان با آن روبهرو میشود، ساخته و پرداختهی ذهن نویسنده است. به اینمعنا که نویسنده در پرداخت داستانش، هیچ فاکت عینی و مصداقی را مورد نظر ندارد و اگر در جاهایی از رمان ذهن مخاطب بهسوی قضیهیی خاص و موردی مشخص کشیده میشود نیز نمیتوان برای آن مدلول واضحی را تعیین و مشخص کرد. زبان استعاری بهکار رفته در این رمان، در واقع زبانی است کودگذاریشده و مبهم. از عریانسازی ماجرا بهشدت میپرهیزد و از گزارشدهی عینی اتفاقات و تجربیات نیز در گریز است.
قدر مسلم اما این است که، ذهنیتهایی که خود را با دوران سیاه و تباهیآوری چون دوران طالبان درگیر میکنند، بالاجبار نمیتوانند از آنچه سخن نگویند که اقتضای آن دوران است. ذهنیت امری بسیط و بریده از اتفاقاتی که در عرصهی اجتماعی رخ میدهند، نیست. مواجهه با اجتماع و واقعیتهای اجتماعی هر دورانی، برسازندهی ذهنیت افراد همان دوران است. بنابراین، رمان «زندگی به سفارش پشهها» نیز بدون آنکه در ورطهی گزارشنویسی روزنامهیی افتاده باشد، متأثر از واقعیتهای زمانهی مورد پرداخت نویسنده بوده و تصویری روشن از یک دورهی اجتماعی-تاریخی ارائه کرده است.
آنچه که در این رمان مشاهده میشود، اغلب اتفاقاتی است که در حوزهی اجتماعی تحت سلطهی ایدئولوژیک نظام طالبانی بهوقوع پیوسته و همه را بهنحوی متأثر ساخته است. از نقاط قوت رمان «زندگی به سفارش پشهها»، یکی این است که حساب باور ایدئولوژیک و سفتوسخت طالبانی و همگونههایش را، از حساب باورهای معرفتاندیش سوا کرده و حتا نخواسته آن را با عقیدت جاافتاده در میان مردم عام یکی بگیرد. معنای این سخن این است که نویسنده در طی برخورد تأملی با قضیه، به این نتیجه رسیده است که تفسیر طالبانی از باورهای مذهبی و راهنمای عملی را که آنها بر این تفسیر پیاده کردهاند، باید بهعنوان یکی از نمونهها و نمودهای بدفهمی و بددینی در نظر گرفت. از ایننگاه، این رمان میتواند نقش خوبی در نقد رویکرد خشکاندیش و توحشآمیز طالبان اجرا کند، بیآنکه در دام سرسرینگریهای روشنفکرانه و مُدگرا افتاده باشد. هر اجتماعی نیاز دارد که دستکم بهخاطر نجات آیندهاش از چنگ اختاپوسهای هولناک گذشته، به آن گذشتهاش برگردد و با نگاه انتقادی به آن، علل و دلایل لغزشها و سقوطهایش را فهم کند. بهویژه زمانی که در بخشی از این گذشته، نقطهی سیاه و تاریکی چون دوران طالبان و حکومتهای پیش و پس از آن که تعریف بهتری از دوران طالبان ندارند، قرار داشته باشد.
برخورد با گذشته الزاماً نمیتواند از دریچهی سیاسی یا نقد بنیاد باورهای عام مردم صورت بگیرد. تماس مکرر با خاطرات و تجربیات مشترک گذشته بهخاطر فهم بهتر از آنها نیز نوعی از گذشتهنگری معطوف به بهسازی آینده است. دورهیی اجتماعی-تاریخی اگر نقد هم میشود، مفهومش ماندن در گذشته نیست، بل آن گذشته نقد میگردد تا راه رفتن به جلو با آن سد نگردد، یعنی از تکرار آن بهصورت آگاهانه جلوگیری شود. بهنظر میرسد که کاوه جبران در این رمان، چنین نیتی را دنبال کرده است؛ فهم انتقادی گذشته بهخاطر روبهرو شدن آگاهانه و مطمئن با آینده.
افغانستان از رهگذر داشتن متون تاریخی و اجتماعی دقیق جهت شناخت ورطههایی که این کشور سالهایسال در آن بهحالت بیهوشی و نیمهمرده مانده و هنوز که هنوز است نمیتواند خود را از قید آن رها کند، در فقر اسفانگیزی بهسر میبرد؛ چه این متون در ژانر ادبی-فرهنگی باشد چه غیر آن. اغلب متنهایی که در این راستا به نگارش درآمده، از یک زاویهی خاص میلنگند. نگاه استفادهجویانه، جعل و اکاذب، تفسیرهای دلبخواهانه و برکنده از زمینهی واقعی، مغرضانه و گاه بهشدت دارای رویکرد سیاسی تکمحور، ویژگیهایی هستند که بر گردهی بیشتر اسناد و متون تاریخی کشور سنگینی میکنند. تاریخنویسیهای دستوری و فرمایشی نه برای فهم گذشته و اکنون، بل بهخاطر گذشتهسازی و جعل تاریخ و وارونهسازی واقعیتهای اجتماعی و تاریخی، حقیقت غالب اسناد تاریخی این کشور است. بدینلحاظ، جای نگاه و متنی که از این کاستیهای کمرشکن و ناگوار مبرا باشد، در بسا موارد خالی دیده میشود؛ بهخصوص در حالحاضر که ضرورت یک برخورد و نقد صادقانه و منطقمحور از گذشته، بیشتر از هر زمان دیگری برجسته بهنظر میرسد.
زبان سلیس و خوانا، یکی از ویژگیهای خوب رمان «زندگی به سفارش پشهها» است. نویسنده بر اساس تجربیات نسبتاً بلندی که در حوزهی تولید متن و بهویژه متن ادبی دارد، در میان آثاری که در این چند سال پسین در کشور چاپ و نشر گردیده، اگر نگویم پختهترین، دستکم یکی از پختهترین زبانهای نوشتاری را در این رمان بهکار بسته است. عنصر زبان در متن ادبی، همیشه نقش و ارزش خاصی دارد، منتها در جامعهیی که زبان نوشتاری آن با کاستیها و مشکلات عمده و برناگذشتنی مواجه است، زبان نوشتاری رسا، محکم و وثیق، اهمیت نخستین را در جهت اعتلای سطح فرهنگ و ادبیات آن جامعه ایفا خواهد کرد.
به امید اینکه حوزهی متن و فرهنگ این کشور بعد از این شاهد تولید اسناد و آثار بیشتری باشد و مواجههی منطقی و روشمند، نخستین ویژگی فهم ما از جهان و زندگی شود. و به امید موفقیتهای بیشتر نویسندهی رمان «زندگی به سفارش پشهها»، کاوه جبران.