با این که در دهههای اخیر امید به زندگی در کشورهای مدرن افزایش یافته است، اما نسبت به گذشته تعداد ناراضیان از پیر شدن هم افزایش یافته است. شاید این خاصیت دنیای صنعتی باشد و مشکلات آن و شاید هم تأثیر باورهای نادرستی باشد که در بارهی سالمندی و پیر شدن به ما منتقل شده است. همه میدانیم که دوران سالمندی مانند دیگر دورانهای زندگی ویژگیهای خاص خودش را دارد و برخی از شرایطی که در این دوران ایجاد میشود، کم و بیش در مورد همهی سالمندان صدق میکند. اما معمولاً در مورد شیوع و شدت این شرایط، اغراق میشود و در اینجاست که تصور ما از پا به سن گذاشتن منفی میشود و به اصطلاح باورهای قالبی و کلیشهای دربارهی سالمندی ما را مرعوب خود میکند و باعث میشود نه تنها نگرش کلی نامطلوبی نسبت به دوران سالمندی پیدا کنیم، بلکه در شیوهی رفتار ما با سالمندانی که با آنها زندگی میکنیم هم تغییر منفی به وجود میآورد.
در این مقاله پانزده باور قالبی و کلیشهای راجع به سالمندی را که رواج بیشتری دارد، مورد بررسی قرار میدهیم. امیدواریم بعد از مطالعهی این باورهای افسانهای و آشنا شدن با واقعیتهای سالمندی، آرزوی صدساله شدن در وجود نازنین شما صد چندان شود!
باور نادرست اول: همهی آدمهای پیر مثل هم هستند. واقعیت این است که تفاوتهای فردی سالمندان با یکدیگر، بیش از دیگر گروههای سنی جمعیت است.
باور نادرست دوم: نیازهای اصلی سالمندان با نیازهای اصلی افراد جوانتر تفاوت دارد. واقعیت این است که نیازهای اصلی بشر با افزایش سن عوض نمیشود.
باور نادرست سوم: بیش از پنجاه درصد از سالمندان، از لحاظ عقلی و رفتاری هم پیر میشوند، به عنوان مثال، مشکل شدید حافظه پیدا میکنند، جهتیابی برایشان سخت میشود و رفتارهای عجیب نشان میدهند. واقعیت این است که حدود هشتاد درصد از سالمندان آنقدر سالم و توانمند باقی میمانند که بتوانند کارهای روزانهیشان را خودشان انجام دهند و زندگیشان را اداره کنند.
باور نادرست چهارم: سالمندان قدرت تشخیص خوب و بد و انجام انتخابهای درست را ندارند. واقعیت این است که بسیاری از سالمندان، حتا کسانی که در مراحل اولیهی دمانس قرار دارند، میتوانند اطلاعاتی را که به آنها داده میشوند، بهدرستی درک کنند و از آن استفادهی صحیحی بکنند و برای انتخابهای مهم زندگیشان تصمیمهای درستی بگیرند. در واقع کاهش قدرت جسمانی سالمندان اغلب به اشتباه به کاهش توان هوشی و عقلی آنها ارتباط داده میشود.
باور نادرست پنجم: سالمندان به دلیل کاهش قدرت تولید اقتصادی، سربار خانواده و جامعه هستند. واقعیت این است که سالمندان با این که دیگر مثل گذشته نمیتوانند کارهای درآمدزا داشته باشند، اما با به عهده گرفتن مسئولیتهای حساسی در مقام پدرکلان/ مادرکلان، مراقب کوچکترها، داوطلب انجام کارهای عامالمنفعه و خیریه، یا به دلیل شرکت در فعالیتهای اجتماعی که نیاز به پختگی و دانش زیادی دارند، بارهای بزرگی را از دوش خانواده و جامعه بردارند.
باور نادرست ششم: طرز فکر سالمندان، خشک و انعطافناپذیر است. واقعیت این است که سالمندان به دلیل پشت سر گذاشتن دورانهای مختلف زندگی با طرز فکر و نیازهای گروههای کمسنتر بهخوبی آشنا هستند. همچنین بسیاری از سالمندان به تنهایی با رایانه، انترنت، دستگاههای خودپرداز بانکی و دیگر وسایل و ابزارهای جدید کار میکنند.
باور نادرست هفتم: با پیر شدن، توانایی یادگیری اغلب از بین میرود. واقعیت این است که چیزی که در سالمندان تغییر میکند، الگوهای یادگیری و سرعت یادگیری است و ظرفیت و توانایی اصلی یادگیری حفظ میشود.
باور نادرست هشتم: حافظهی سالمندان آنقدر خراب است که برای آنها سادهتر است که به جای به خاطر آوردن مطلبی از گذشته، چیزهای جدید را یاد بگیرند در واقعیت این مسئله درست برعکس است. به یاد آوردن مسئلهای از گذشته برای سالمندان راحتتر از یادگرفتن چیز جدید است.
باور نادرست نهم: فراموش کردن امور متعدد در سالمندی، نشانهای از آغاز دمانس است. واقعیت این است که مشکلات حافظه در سالمندی ممکن است ناشی از عوامل دیگری باشد، به عنوان مثال، ممکن است به داروها، شرایط پزشکی سالمند یا افسردگی او مربوط باشد. درست است که زیاد فراموش کردن میتواند نشانهی اولیهی دمانس باشد، اما این لزوماً به این معنا نیست که سالمند مبتلا به فراموشیهای زیاد، حتماً در آینده به دمانس مبتلا خواهد شد.
باور نادرست دهم: هرکس که پیر شود، به دمانس مبتلا خواهد شد. واقعیت این است که فقط شش تا هشت درصد از افراد بالای 65 سال به دمانس مبتلا میشوند و فقط یک سوم از سالمندان بالای هشتاد و پنج سال برخی از نشانههای دمانس را دارند.
باور نادرست یازدهم: همهی سالمندان به افسردگی مبتلا میشوند. واقعیت این است که اغلب سالمندان، افسردگی ندارند. افسردگی بخش طبیعی سالمندی نیست، بلکه یک بیماری است که نیاز به درمان دارد. افزایش سن به تنهایی عامل خطری برای ابتلا به افسردگی به شمار نمیرود.
باور نادرست دوازدهم: درمان افسردگی در سالمندی دشوارتر از سنین جوانتر است. واقعیت این است که دورهی افسردگی در سالمندان مانند دورهی افسردگی در جوانترهاست. پاسخگویی به درمان افسردگی در سالمندان مانند دیگر مراحل سنی است.
باور نادرست سیزدهم: افسردگی در سالمندی نوعاً ناشی از عوامل روانی است. واقعیت این است که افسردگی در سالمندی در اکثر موارد با بیماریهای مزمن مانند سکتهی مغزی، بیماریهای قلبی و دیابت همانند است، یعنی افسردگی بعد از ابتلا به این بیماریها در سالمند بروز پیدا میکند. اگر مراقب، انواع مختلف افسردگی را فقط به عوامل روانشناختی نسبت دهد، ممکن است از تشخیص و درمان آن ممانعت به عمل آورد.
باور نادرست چهاردهم: اگر سالمند در ظاهر افسرده به نظر نرسد، پس نباید احساس افسردگی هم داشته باشد. واقعیت این است که افسردگی در اغلب موارد خود را به صورت مشکلات جسمانی مانند از دست دادن انرژی، کاهش اشتها و وزن، اشکال در خوابیدن، کنارهگیری اجتماعی، بیقراری و دردهای مختلف نشان میدهد. بنابراین، ممکن است سالمندی غمگینی، کاهش احساس ارزشمندی خود و… که از نشانههای افسردگی هستند، نشان ندهد، اما مشکلات بالا را داشته باشد.
باور نادرست پانزدهم: اگر سالمندی در ظاهر افسرده به نظر برسد، پس ضرورتاً باید احساس افسردگی هم داشته باشد. واقعیت این است که افسردگی اغلب با بیحسی که متفاوت از افسردگی است، اشتباه گرفته میشود. بنابراین، سالمندی که ظاهراً افسرده است، ممکن است در واقع به مشکل دیگری به جز افسردگی مبتلا باشد.
تغییر و تحول یکی از زیباییهای زندگی است. فصلها عوض میشوند، زمین عوض میشود، آدمها عوض میشوند، نگاهشان تغییر میکند، ظاهرشان تغییر میکند، همهچیز در این دنیا تغییر میکند و ما دو راه داریم: یا با این تغییرات کنار میآییم و از آنها لذت میبریم یا… زندگی همین است!
سالمندان در طی سالها زندگی، تغییرات زیادی را پشت سر گذاشتهاند، تحولات بسیاری را تجربه کردهاند، در یک کلام، آنها زندگی را چشیدهاند. آیا تجربهی این همه تغییر و تحول، شایستهی تقدیر نیست؟ آیا زمان آن نرسیده است که باورهای اشتباه را کنار بگذاریم و سالمندانمان را از نو بنگریم؟