ذکی دریابی
آرایش تیمهای انتخاباتی برای انتخابات ریاست جمهوری 93، تفاوت چشمگیری با آرایش دورهای قبلی ندارد. خروج کرزی از گردونهی رقابتها براساس حکم قانون اساسی کشور، آرایش تیمهای انتخاباتی را دچار یک دگرگونی نسبتاً کمرنگ کرده است. این دگرگونی بیش از آن که ناشی از زمینههای فکری و فرهنگی مدعیان انتخابات سال آینده باشد، دستخوش خلایی است که از نبود کرزی در روابط اتنیکی و فردی ایجاد شده است. در یک طرف با مجموعهای از چهرههای جهادی و عقیدتی با قومیتهای متفاوت روبهرو هستیم و در طرف دیگر با مجموعهای از تکنوکراتهای محافظهکار و بدون وابستگی فکری.
آرایش این دور در چند محور عمده تکیه کرده است. عبدالله عبدالله، زلمی رسول، اشرف غنی احمدزی و در حد خوشبینانهتر، قیوم کرزی نیز یک محور میشود. اما بعید است که قیوم کرزی تا روز آخر انتخابات بر مبارزات انتخاباتی تکیه کند و دل به ربودن آرا بسته باشد. آرایشی که در کنار عبدالله عبدالله شکل گرفته، نه جای تعجب دارد و نه جای تأسف، آرایشی با ترکیب قومی غالب و همفکری برجسته (مجموعهای از مجاهدان وابسته به جریانهای قومی ومذهبی که دو فرد اول و سوم آن از پایگاه اجتماعی قدرتمندی برخوردار است). آرایشی که در کنار زلمی رسول شکل گرفته، نه غلظت آرایش کنار عبدالله عبدالله را دارد و نه به اندازهی آرایش محور اشرف غنی نامتجانس است. آرایش این تیم شامل مجموعهای از افرادی است که نه جهادی است و نه تکنوکرات، اما قدرت سازش و جور آمدن با هردو مجموعه را در آن واحد دارد. آرایش سومی و تیمی که در کنار اشرف غنی شکل گرفته، درخور تأمل است. اشرف غنی در محوریت با ویژگیهای مدیریتی و اداری قوی، اما با نگرش عمدتاً ضدجهادی، دوستم با کاریزما و اتوریتهی برجسته قومی، اما جنجالی و با رفتار غیرمدنی، سرور دانش، با دانش و سواد بالا، اما با کاستیهای فراوان در دلربایی افراد قدرتمند سیاسی و لایههای مختلف قومی.
این سه تیم انتخاباتی هر یک مدعی برنده شدن در انتخاباتاند، اما بدیهی است که در صورت برگزاری انتخابات به صورت شفاف، فقط یکی از این تیمها برندهی انتخابات خواهد شد. حالا بحث اصلی این مقاله پاسخ دادن به این پرسش نیست که کدام تیم برنده خواهد شد؟ بلکه محور اصلی این مقاله، بررسی آرایش و ترکیبی است که در کنار اشرف غنی شکل گرفته است و مهمترین پرسش در این بررسی این است که آیا این تیم تا روز انتخابات باقی خواهد ماند؟
توافقی که سه طرف بر سر ساختن یک تیم انتخاباتی بدان دست یافت، در لحظههای پایانی مهلت ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری بود. اشرف غنی به عنوان نامزد ریاست جمهوری چندروز قبل از روز توافق با جنرال دوستم، تصور چنین توافقی را نیز در سر نمیپروراند. هرچند که اشرف غنی با برنامهریزی وارد کاروزار انتخابات ریاست جمهوری ماهها قبل شده بود. تلاشهای او در راستای تکمیل انتقال مسئولیتهای امنیتی از نیروهای خارجی به نیروهای افغانستان، بخشی از برنامهای بود که او در راستای انتخابات تدارک دیده بود. او برای رسیدن به این هدف به اکثریت ولایتهای افغانستان سفر کرد و در سفرهایش بیش از باورهایش به «غیرت افغانی» و شعارهای «ملی–میهنی» تکیه کرد. اما برنامهریزی او به تنهایی برای جلب افراد برجستهی سیاسی و بانکهای رای کافی نبود. بیبرنامگی دیگران و مهمتر از همه برنامههایی که آقای کرزی داشت، طرحهای مدون و تلاشهای منظم او را تا لحظههای آخر بدون کاربُرد باقی گذاشت. اشرف غنی عمدهترین تلاشش براین محور استوار بود که در قدم اول حمایت آقای کرزی را برای نامزدیاش جلب کند. از اینرو او شبها پشت دروازهی ارگ منتظر ماند. اما در نهایت آنچه او میخواست از سوی کرزی تأمین نشد. کرزی با زیرکی تمام اشرف غنی را لب چشمه رساند، اما آب نداده تشنه برگشتاند. اشرف غنی برای کرزی از چنان اهمیتی برخوردار نبود که حمایت کرزی برای اشرف غنی مهم بود. با اشرف غنی و خلیلی در بازی کرزی در یک مقیاس بازی شد. کرزی برای اشرف غنی زمانی بها میپرداخت که اشرف غنی از نامزدی منصرف میشد. همینطور بهای آقای خلیلی برای کرزی نیز انصراف از موضع معرفی معاونیت دوم توسط خلیلی بود. چنین چیزی بنابر ملاحظات شخصی آقای کرزی تأمین نشد و در نتیجهی این بازی آقای خلیلی با اشارهی اندک کرزی و همچنان با رفتار توأم با خشم و سرخوردگی از کرزی، یکباره به دامن اشرف غنی غلطید و بخشی از تیمی شد که ممکن است در صورت رسیدن به قدرت، آقای خلیلی را با یک محاکمهی نمادین محک بزند. اشرف غنی تا روزی که کرزی شماری را به جمع شدن در کنار اشرف غنی فرانخوانده بود، یکه و تنها در میدان پررقیب باقی مانده بود. اشرف غنی با ویژگی فردی و زمینههای فکری و فرهنگی متفاوت از اکثریت سیاسیون افغان، حتا تصور اعطای معاونیت اول به دوستم را در سر نداشت. اما بازی کرزی و خامی اتحاد انتخاباتی، از یک طرف توپ را در میدان اشرف غنی انداخت و از طرف دیگر بازی را به سمت دروازهی خودش (اشرف غنی) کشاند. زلمی خلیلزاد و علی احمد جلالی، دو تکنوکرات شبیه به اشرف غنی، بیش از آن که برای اشرف غنی تقلا کنند، تقلایی را انجام دادند که خودشان محور شوند، اما چنین چیزی نه ممکن بود و نه منطقی و قانونی. از این رو خلیلزاد هفتهها به دور اتحاد انتخاباتی حلقه زد و شبها در کنار مجموعهی زلمی رسول و قیوم کرزی دقالباب زد.
ناتوانی آنها در جلب آرای این دو محور (عمدتاً اتحاد انتخاباتی) برای حمایت از نامزدی شخص ثالثی غیر از عبدالله و این مجموعه، خلیلزاد و جلالی را مجبور به یک انعطاف ناخوشآیند کرد. پس از آن این خلیلزاد بود که مسیر توافق میان خلیلی، دوستم و اشرف غنی را سهل ساخت. حالا با واکاوی روابط پیچیده و خواستههای مشخص این تیم (تکنوکراتها)، مشخصاً نتیجه این است که خلیلزاد و جلالی با توجه سایر آرایشها و تیمها بر اثر یک ناگزیری در کنار اشرف غنی قرار گرفتهاند تا بر اثر یک تفاهم سیاسی و دغدغههای فکری.
جنرال دوستم، بزرگترین و غیرقابل پیشبینیترین مهرهای بود که در صف اشرف غنی ایستاد. صفآرایی او در کنار اشرف غنی و بریدن او از مجموعهای که جنرال ماهها در کنار و در رکاب آنها قدم زد، یک آشفتگی نسبی در سایر تیمها ایجاد کرد و به همان تناسب کفهی ترازوی اشرف غنی را در روزهای اول سنگینتر کرد. دوستم از آنجایی که از اتوریتهی بهتری نسبت به سایر رهبران قومی در میان قوم خود برخوردار است، یکسره مهرهی قیمتی این دور انتخابات بوده است. قدرت بلامنازع او در بسیج قوم اوزبیک باعث شده که هزینهی مالی و سیاسی با دوستم بودن، افزایش یابد. از این رو تمام نامزدان و حتا ارگ ریاست جمهوری در معاملات بده و بستانهای قبل از انتخابات بهای سنگینی برای کشاندن او در تیم مورد نظرش قایل بود. اما گسیختن جنرال از اردوی اتحاد انتخاباتی به دلیل روحیهی ناسازگاری و دشمنستیزی، او را درگیر یک بازی و جنجال خودی کرد. فشارهای ناشی از برآمدن از اتحاد انتخاباتی و فروپاشی جبههی ملی، عصبانیت جنرال را بر عقلانیت او غالب کرد. جنرال بیباکانه به اردوی اشرف غنی پیوست و اینگونه جریانهای دیگری که در دو هفته قبل از شروع ثبت نام خودشان را مدعی اصلی انتخابات میدانستند، بازی باخته را بهزعم خودشان به پیوستن به تیم برنده تبدیل کردند. حق و عدالت نمونهای بارزی از این جریانهاست. حق و عدالت نه براساس یک گفتوگوی فشرده و سنجیده شدهی قبلی، بل با پیوستن دوستم و خلیلی و پادرمیانی خلیلزاد به تیم اشرف غنی پیوست و اکنون برای این تیم قلم و قدم میزند.
حالا تیم اشرف غنی با یک سازوکار کاملاً غیرمتجانس و با مهرههای نسبتاً متفاوت، یکی از محورهای جدی انتخابات سال آیندهی ریاست جمهوری است. البته مدعی بودن این تیم نه به دلیل ویژگیهای خاص و قوی بودن این تیم است، بلکه این مدعی بودن ناشی از ضعف دو تیم جدی دیگر است. اما پرسش اصلی این است که آیا واقعاً این تیم با همین تکتها و مهرهها تا روز انتخابات دوام خواهد آورد؟
تاهنوز که فهرست نهایی نامزدان انتخابات ریاست جمهوری اعلام نشده، دال قوی بر قطعیت یک فروپاشی در این تیم وجود ندارد. اما نشانههایی وجود دارند که امکان فروپاشی این اتحاد نامتجانس را منتفی نمیکند.
بیبدیلترین چهره و مهره در راهاندازی چنین فروپاشی، جنرال دوستم است. شخصی که رفتن او از این تیم همان اندازه منجر به خروج فوری احزاب و چهرههای دیگر میشود، که آمدن او باعث پیوستن چنین جریانهایی شد. برای جنرال دوستم مهلک است اگر اینبار نیز در تیمی قرار بگیرد که درصد برندگیاش پایین باشد. همچنان جنرال باز هم این ملاحظه را جداً رعایت خواهد کرد که نباید به وعدههای پوشالی فریب بخورد، پس جنرال قطعاً به دلیل امتیاز معاونیت اول، از فکر کردن در مورد سایر گزینهها صرف نظر نخواهد کرد. تازه قصه برای دوستم در مقایسه با سایر مهرههای این تیم فرق میکند. همین اکنون نیز تیمهای دیگر به جلب رضایت دوستم و کشاندن او در اردویشان چشم دوختهاند، اما در مورد سایر گزینهها چنین محاسبهای یا وجود ندارد یا احتمال آن خیلی پایین است.
اخیراً شماری از مقامهای محلی در ولایتهای شمالی با خواستهی جنرال دوستم تبدیل شد. والی جوزجان و شماری از فرماندهان امنیتی ولایاتی که دوستم در آنها نقش بارز دارد، از نمونههای این جابهجاییهاست. پس از آن در معرفی پنج وزیر جدید نیز، افراد جنرال دوستم معرفی شدند. این تبدیلات و جابهجاییها میتوانند بخشی از پیشپرداخت برای جنرال باشند، پیشپرداختی که شاید جنرال را وادار به ترک اردوی اشرف غنی کند.
از سوی دیگر، مسایلی دیگری نیز وجود دارند که ممکن است جنرال دوستم را وادار به بازبینی در مورد بازیگریاش بکنند. اشرف غنی خودش برای دوستم یک مسأله است. جهادیهایی که همه بهنحوی از بازی اشرف غنی برای دور زدن جهادیها از مناصب اجرایی حکومت گلایه دارند، یکی از هراسهای جنرال دوستم در بازی فعلیاش هست. مسلماً دوستم به این نتیجه خواهد رسید که اشرف غنی امروز تا آن روزی که رییس جمهور شود، تفاوتهای بسیاری دارد. اگر امروز اشرف غنی هزارهها را به دلیل پیشرفت و مدنیت همکاران طبیعیاش قلمداد میکند و اگر امروز اشرف غنی معاونیت اول را حق مسلم ترکتباران میداند، ممکن است فردا این اشرف غنی در لای قدرت چنان گُم شود که علیه این گفتههایش عمل کند. این همان مسألهی اصلی جنرال دوستم در این تیم است. اشرف غنی از جنرال دوستم بارها به عنوان جنایتکار یاد کرده و نوشته است. این نوشته در شرایطی صورت گرفته که اشرف غنی در متن قدرت بوده است، پس بعید نیست که داعیهی او علیه جنرال و امثال او دوباره در برابر معاون اولش قد برافرازد. حالا درست است که اشرف غنی و جنرال دوستم از نظر ساختار استخوانی یکساناند، اما زمانی که شما دست نوازش بر سر این دو بکشید، قطعاً واکنشهای متفاوتی را خواهید دید. همانطوری که گرگ و سگ ساختار یکسان دارند و در برابر نوازش واکنش متفاوت نشان میدهند، واکنش این دو نفر دقیقاً شبیه تفاوت در واکنش گرگ و سگ خواهد بود.
از اینرو کار کردن برای اشرف غنی با جنرال دوستم خطرناک و دشوار است، همچنان کار کردن برای دوستم در کنار اشرف غنی دشوارتر و ناممکنتر. اگر فرض براین باشد که این تیم برندهی انتخابات شود، در آن صورت نه اشرف غنی احترام رییس بودن از دوستم را توقع کند و به او دستور بدهد و نه جنرال دوستم در پی تحمیل خواستههای خود بر رییسش باشد. این دو گزینه اگر طبیعتاً ناسازگار نیست، به لحاظ فکری و شخصیتی کاملاً ناسازگار است.
پس، شکنندگی این اتحاد و تیم به همان اندازه آسان است که سازش آنها سریع اتفاق افتاد. اگر شکیبایی فعلی به دلیل رفتارهای متفاوت اشرف غنی و دوستم و همچنان برخوردهای خاص این دو نفر از بین رفت، فروپاشی این تیم انتخاباتی سریعتر از توافق آنان صورت خواهد گرفت. در آن صورت، مهرههای دیگری که در این تیم وجود دارند، نه ماندنشان مهم است و نه رفتنشان.
اما نتیجهی بحث این است که از یک طرف میل به واگرایی در این تیم وجود دارد و از طرف دیگر دلیل واگرایی و زمینههای چنین واگرایی در درون این تیم قوی است. این زمینهها و دلایل در وجود جنرال دوستم، اشرف غنی، زلمی خلیلزاد و منافع فردی و گروهی آنان به شکل بارزی قابل مشاهدهاند. از طرف دیگر، به عنوان نکتهی آخر، فشارهایی از بیرون نیز برای به ثمر رساندن چنین واگرایی و فروپاشی نیز وجود دارند. رفاقتهای شخصی جنرال دوستم میتوانند بخشی از این فشارها را در بر بگیرند، اما فشار اصلی از مجموعهای وارد خواهد شد که برای مشروعیت سیاسی به جنرال دوستم نیاز دارند.
و البته که تمامی این استدلالها به این معنا نیز نخواهد بود که تا روز انتخابات دست کم جنرال دوستم از تیم اشرف غنی خارج خواهد شد. همهی این دلایل به عنوان یک فرض در بررسی این تیم انتخاباتی پنداشته میشود و من احتمال اغلب را بر یک فروپاشی در این تیم قایلم تا یک اتحاد بدون نقض و تا روز انتخابات.