آن طرف دعوا بر سر افغان
من در یک نوشتهِ دیگر گفتم که به گونهای با واقعیت کلمه افغان کنار آمدهام. این کنار آمدن را برای خودم با تکیه بر واقع بینی و ناگزیری، توجیه میکنم، اما دروغ میگویم اگر ادعا کنم که هیچ دغدغهای در مورد این واژه ندارم. دارم.
یکی از دغدغههای من، نگاه کسانی است که از کاربرد این واژه برای همه شهروندان افغانستان نه تنها حمایت میکنند، که حتا یک سانتی متر هم از این موضع شان عقب نشینی نمیکند. برای اینها، هدف اصلی از کاربرد عام این واژه، دادن هویت قومی به کل دولت-ملت افغانستان است، چنانچه انورالحق احدی در «زوال پشتونها» صریحا از «کرکتر افغانی دولت» به عنوان یکی از خواستهای مهم پشتونها نام میبرد. واضح است که این کرکتر افغانی ریشهاش باید به کجا برگردد.
غیر از رجوع به ناگزیری و واقع بینی، هر دلیل دیگری که برای درستی پذیرش افغان برای همه شهروندان افغانستان بیاوریم، همان دلایل را میتوان برای پذیرش افغانستانی هم آورد، مگر این که استدلال کننده، پذیرفته باشد که پذیرش افغانستانی برای طرفداران افغان، کاملا ناممکن است. این را هم بگویم که استدلال با تکیه بر واقع بینی و ناگزیری هم به نحوی ریشه در لج هواداران افغان و یک دندگی شان دارد. در نبود این لج و یک دندگی، نه تنها هیچ دلیل محکمی برای بهتر بودن افغان بر افغانستانی نمیتوان پیش کشید، که بهتر بودن افغانستانی را میتوان به سادگی اثبات کرد.
کشمکش برسر افغان، خیلی استدلال پذیر نیست. چرا؟ چون برای هر دو طرف این مسئله یک مسئله حیثتی است، و دقیقا به همین دلیل، استدلال بر اساس واقع بینی و ناگزیری هم یک استدلال بی حاصل است، به دلیل اینکه خیلی وقتها، آدمها حیثیت را بر خیلی چیزها، ترجیح میدهند. در کنار حیثیتی بودن، اختلاف بر سر هویت در افغانستان یک اختلاف جدی است و کشمکش بر سر کلمهِ افغان فقط یکی از موارد بازتاب این اختلاف است. کشمکش بر سر واژههای چون دانشگاه، و … نمودهای دیگر این اختلاف است.
من اصلا باور ندارم که اختلاف هویتی در افغانستان، ریشه در جهل و نادانی و این حرفها دارد. تجربههای بسیاری نشان داده است که توسعه، و گسترش دانایی نه تنها از اختلافات هویتی، ضرورتا نمیکاهد که در مواردی آن را شدت هم میبخشد. انسان آگاه، به هویت و مسایل هویتی بیشتر میپردازد تا انسان ناآگاه. به همین دلیل و دلایل دیگر، به نظر من، اختلافات هویتی در افغانستان تشدید خواهد شد، نه برعکس.